معلمی از جنس اینده



واقعا شما هم دقت کرده اید وقی جایی می خواهید بروید اگر زود بروید به موقع به مقصد می رسید ولی وقتی دیر بروید زمین و اسمون دستاشون تو دست همه که ما به مقصد نرسیم واقعا هم همینه این اتفاق برای من افتاد وقتی می خواهم بروم مدرسه همه کار ها سریع پیش میره و به موقع به مدرسه می رسم ولی دیروز صبح یعنی تا می خواستم بروم مدرسه کفش هایم اصلا نبود چند دقیقه صرف پیدا کردن انها بودم بعد کاپشانم رو داشتم پیدا می کردم تازه فهمیدم که کاپشنام در مدرسه جا گذاشتم بعد در راه مدرسه فهمیدم که پوشه کلاسی ام رو جا گذاشتم خوبیش این بود که هنوز نزدیک به خونمون بودم دوباره برگشتم خونه پوشه کلاسی ام رو برداشتم و راه افتادم با صد تا سرعت رسیدم به مدرسه ولی دیدم که در مدرسه بسته است زنگ مدرسه را زدم رفتم در اموزشگاه به ناظم گفتم که این بار اولم است ولی به حرفم گوش نداد و گفت این حرف ها فایده ای نداره باید بری پدر یا مادرت رو بیاری من هم از سر لج همین جور اروم در راه می رفتم و بعد از نیم ساعت به خونه  رسیدم پدرم که رفته بود کار به مادرم گفتم که دیر رسیدم و بیا مدرسه و من هم دوباره به راه افتادیم و رفتیم به مدرسه بعد ناظم نبود معاون پرورشی بود اون من رو می شناخت اگر این بود اجازه می داد برم کلاس بعد تا من رو دید گفت چرا تو اینجایی من بهش گفتم که دیر امدم به مدرسه و اخر گفت برو تو کلاس و بعد تازه رفتم تو کلاس دیدم داره درس میده و از درس عقب بودم ان روز یعنی بدترین روز خودم بود که تا به حال داشته ام دیگه برام تجربه شده بود که نیم ساعت زودتر چیز هایم رو برای مدرسه اماده کنم و دیگه هم تو زندگی این روز برای من یادم نمیره نمیره که نمیره

******ایا شما هم تا به حال در موقعیت من قرار گرفته اید؟؟؟*******


باسلام برهمگی:)) من این وبلاگ رو ساختم برای اینکه تلاش کنم به ارزوی خودم برسم که همون معلمی است خیلی ها این سوال براشون پیش میاد که معلمی شغل خوبی نیست و برو تجربی بخون ولی به نظر من باید اون رشته ای رو که دوست داری بخونی و موفق باشی من خیلی از کسایی رو می شناسم که به خاطر اینکه دوستشون گفته رشته تجربی یا ریاضی فیزیک رو بخون اون ها هم به حرف دوستشون گوش دادند ولی اخرش موفق نمی شوند اون رشته ای که مد نظره ادم در ان موفق میشه خوب داشتم می گفتم این سایت رو ساختم تا دلنوشته هام رو در ان بزارم و شما بخونید و امیدوارم که لذت ببرید و خوشتون بیاد. معلمی عشق است یعنی در سختی ها دانش رو به دانش اموزان یاد می دهد و خودش هم لذت می برد بعضی از وقت ها که بچه ای درس نمی خونه بهش می گه برو از کلاس بیرون ولی بچه با هزار التماس از معلم خواهش می کند که این بار هم ازشش ببخشد و معلم با دلی پاک می گوید این بار اخرت باشه من یعنی تا حالا که معلم داشتم بهشون احترام گذاشتم روزی نشده که درس نخونم خودم که معلمی دو دوست دارم می خواهم همون وقت از معلم اجازه بگیرم و بگم ادامه اش رو خودم درس بدهم ولی یک حسی نمی گذاره می گه صبر کن حتما یک روزی به جای معلم می ایستی و خودت درس می دهی و لذت می بری انشا الله تا اخر سالی که می خواهم معلم شوم این وبلاگ رو می چرخونه امیدوارم شما هم سایت من رو دنبال کنید بازم ممنون که مطالب من رو میخونید خیلی ممنون

موضوع پست امروز من خیلی خسته ام این روز ها است واقعا هم همینه موضوعی است که خیلی من را ناراحت می کند اونم اینه که وقتی معلمی درسی یا امتحانی ازم میگیره یا می پرسه اگه شفاهی باشه همه دانش اموزان میگن این چقدر حفظ می کنه به قول امروزی چقدر این خر خونه یا میگن این برگه ها رو در ابجوش ریخته و قرقره کرده و خورده یعنی شده ابروی من رو در کلاس ببرن یعنی از هر نفر یک نفر جمله میگن یعنی ما که 30 نفر در کلاس هستیم همشون یک جمله حرف می زنن این من رو خیلی ازرده می دهد. ولی اگر کتبی باشد خیلی خوبه چون دانش اموزان نمی توانند درباره من حرف بزنند ولی یه بدی دیگری هم داره بزار داستانش رو برای شما تعریف کنم. یک روز همون روز های اول سال که معلم من رو نمی شناخت به ما گفت که امتحان مطالعات از درس های 1 و 2 و 3 و 4 میگیرد جلسه بعدی امتحان رو در نماز خانه گرفت بعد جلسه بعد که می خواست برگه ها رو تصحیح کنه گفت ساکت باشید و همون وقت گفت که هر کسی تقلب کنه نمره امتحانش صفر است من که خیالم راحت بود چون من درسم را خونده بودم گفتم20 میارم و همه برگه ها رو تصحیح کرد معلم گفت که اول از نمره های 20 به نمره های 10 میام و شروع به خواندن نمره کرد زهرا .20 زینب19 مهسا18 و غیره. من هم داشتم کم کم ناراحت میشدم و تا 10 رسید ولی اسمم رو نگفت همه بچه های کلاس به من خیره شدند معلم به من گفت بیا اینجا رفتم گفت چرا تغلب کردی مگه نمی دونستی نباید تغلب کنی تو که شاگرد درس خون بودی من گفتم که خودم درسم رو خوندم ولی بازم فکر کرد من دروغ میگم بازم خدا رحم کرد بغل دستی ام گفت ازش سوال بپرس همشو بلده و ازم چند تا سوال پرسید سوال1:هویت چیست: هویت عبارتند از و غیره همین سوال ها رو پرسید و بهم نمره داد ولی بازم ناراحتم همون وقت معلم به من گفت که چرا حفط می کنی خلاصه اش رو بگو من هم گفتم که خلاصه نمی تونم و یاد هم نمیگیرم و فقط حفظیاتم خوبه ولی بازم خیلی خسته ام از این روز ها منظور من اینه که حفظیات چیزخوبیه دانش اموزان کلاس می دونن اگر سه صفحه پر از متن رو به من بدهند فردا مثل بلبل براشون مثل متن کتاب میگم یعنی کسی هست که مثل من حفظیاتش خوب باشه؟یا نه؟


بله هدف من عشق است و ایثار هزاران خفته از عشق تو بیدار است امروز من جلسه اولویت رشته تحصیلی در مدرسه داشتم و با اولیا باید می امدند اقای رضایی داشت درس می داد یک دفعه معاون پرورشی گفت که همه بچه ها بروند در نماز خانه و ما رفتیم همراه با همه دانش اموزان در نمازخانه در انجا مشاور مدرسه داشت درباره رشته تحصیلی صحیت می کرد و در اخر گفت که هر رشته ای که دوست دارید بروید در ان وارد شوید من داشتم بعضی از اولیا رو می دیدم که با بچه هایشان داشتند با مشاوره صحیت می کردند و همشون می گفتند که می خواهند علوم تجربی و ریاضی فیزیک بروند و من فکر کنم ما درمدرسمون فقط 5 نفر به معلمی می رویم بقیه بالاتر از من می رفتم و لی من یک امیدی تو قلبم داشتم که می گفت تو به درد معلمی می خوری معلم عشق است عشق مشاوره هم گفت که هر کسی که می خواهد در رشته علوم انسانی برود باید حفظیاتش قوی باشه در این موقع بود که تو دلم گفتم کاربران بیان گفتند که حفظیاتم خوبه منم حرف اخرم معلمی بود و فرم اولویت رو پر کردم اصلا من معلمی رو خیلی دوست دارم.

چند روز است که خیلی ناراحتم چون چند روز دیگر امتحانات اردیبهشت ماه برگزار میشه جهت امادگی دانش اموزان برای امتحانات خردادماه ولی چند تا دروس است که هنوز درس های ان تموم نشده مثل علوم و مطالعات اجتماعی و عربی و لی با این حال عربی و مطالعات اسونه ولی علوم من نمیدونم که چرا معلم علوم درس هایش رو زود تموم نمی کنه تازه با ریلکس درس رو میده تازشم سه تا فصل علوم رو امتحان نگرفته بعد من چطور همه فصل ها رو مرور کنم خدایا به من کمک کن کسی حال من رو نمی دونه و با این حال هر روز معلم ها امتحان میگیرن برای نمره های مستمر این ها رو می تونستند از اسفند ماه شروع کنن تا ما هم خسته نشیم هر روز که سه تا درس داریم هر سه تا درس رو امتحان میگیرن از شفاهی گرفته تا کتبی برای همین نتونستم دیروز یک پست بزارم ولی اگر من در اینده معلم شدم از اسفند از بجه ها امتحان میگیرم تا در اردیبهشت کمی راحت باشند ولی منم می دونم باید درس ها رو مرور کنیم تا نمره هامون خوب باشه ولی نه تا این حد ادم اصلا نمی تونه نفس بکشه انشا امسال هم نمره های مستمرم خوب باشه و همچنین نمره های کتبی هردرس ولی با این حال می دونم که چند تا از درس ها امتحاناتش رو معلم ها از سایت قلم چی میگیرن انشا الله علوم هم در سایت قلم چی باشه برای من هم دعا کنید. راستی اگر کسی کلاس نهم هست در اصفهان بگه چون من از همه درس ها امتحانات خردادشو دارم تا براش بفرستم بازم ممنون که پست من رو خوندید.


امروز درباره یک پست جدید به نام ویژگی های رفتاری انواع معلم ها در مدرسه خدمت شما امدم. اول برای اینکه سراغ مطلب بریم فقط اینو بگم فقط قصد شوخی با معلم های مدرسه خودم رو دارم وقصد بی احترامی به انها رو ندارم. خوب داشتم می گفتم معلم اولمون فامیلش معینی است از سال اول کلاس هفتم همه بچه ها گفته بودند که این معلم خیلی سخت گیر است ولی خیر اشتباه کردند چون هر کسی که درس هایش رو بخونه باهاش کاری نداره یک روز یکی از بچه های کلاس که خیلی تنبل است داشت در حال صحبت کردن معلم با بغل دستی اش صحبت می کردم معلم بهش گفت بیا اینجا بغل میز اونم رفت یک دقیقه معلم هیچی نگفتم یک دفعه ای میز رو انداخت روی زمین یعنی دوستم سکته قلبی رو داشت می زد بد جور صدا داشت حتی ما هم ترسیده بودیم. بریم سراغ معلم دوم که فامیلش شیخی است معلمی خوبیه همه دانش اموزان ازش راضی هستند هر وقت که می خواهد درس بدهد روی میز می نشیند و درس می دهد اصلا جلوی بچه ها خجالت نمی کشد. و وقتی فوتبالی از تلویزیون پخش میشه در مدرسه با گوشی اش فوتبال رو نگاه می کند.بریم سراغ معلم سوم که فامیلش حسینی است این معلم خیلی تند حرف می زنه یعنی کم کسی پیدا میشه که حرف هایش رو بفهمی باید با ان بسازی و بسوزی و در نمره دادن خیلی عالیه من که ازش راضی هستم.بریم سراغ معلم چهارم که اسمش  حسینی است معلم زبان است خیلی معلم خوبیه اما بجه ها دوستش ندارندبریم سراغ معلم پنجم که فامیلش مرادی است این معلم هم خیلی عالیه یعنی یادش میره امتحان بگیره یعنی اگر بگه اون هفته امتحان بگیرم و جلسه بعد برسه به بچه ها میگه امتحان امروز شما داشتید دوستامون هم بهش میگن نخیر امتحان نداریم ولی بعضی از موقع ها ما رو غافل گیر می کنه و امتحان میگیره.بریم سراغ معلم ششم که فامیلش حسینی است یعنی با اینکه معلم جوانی است بچه ها هم می دونن که معلم تازه کار نباید دانش اموزی را به دفتر بفرسته همینجور تو کلاس اذیتش می کنن فکر کنم اونم خیلی دوست داره.بریم سراغ معلم هفتم که فامیلش رضایی است یعنی من عاشق این معلم هستم چون دفتر کلاسی اش رو به دوستانم میده تا دوستام برای خودشون نمره بگذارند وقتی که درس می دهد لا به لای ان شوخی می کند این معلم خیلی عالیه.معلم هشتم که فامیلش قاسمیان است این معلم هم بازنشسته است و زورگی میاد تو کلاس و درس می دهد این معلم هم خیلی عالیهمعلم نهم که فامیلش اصغری است یعنی تو کلاس همه بچه ها خوابشون میبره چون هر وقت می خواهد درس بدهد با کامپیوتر می دهد و معلم خیلی خیلی جدی هم هست. ومعلم اخر که دهم است فامیلش زارعان معلم ورزشمون است یعنی ما رو خیلی ما رو خسته می کند از ورزش از بس با تمرین های مختلف این هم پست امروز اگر خوشتون اومد نظر بگذارید.


حتما شما هم می دانید وقتی می خواهید وارد یک رشته ای شوید سوالاتی برای شما هم پیش می اید منم به کسی نیاز دارم که منو راهنمایی کند و به همه سوالات من جواب دهد چون همین سوال ها است که زندگی را از این ور به اون می اندازد خوب بریم سر سراغ پرسش ها سوال اول: اول سایتی است که سوالات کنکور علوم انسانی سال 97 در ان باشد شاید بگید چرا می خواهد نگاه کند تو که کلاس نهمی ولی اینجوری نیست چون می خواهم با سوال های کنکور اشنا بشوم  سوال دوم: این است که در رشته علوم انسانی ریاضی و علوم است یا نه؟ خودم می دونم هست ولی می خواهم بدونم اسونه یا نه.  سوال سوم: رشته علوم انسانی اسونه یا نه این سوال همینجوری پرسیدم. سوال چهارم:برای اینکه در دانشگاه شهر خودم قبول بشم باید چه کاری انجام باید داد. سوال پنجم برای معلمی باید چند سال درس خوند؟سوال ششم برای اماده شدن برای کنکور چند ماه فرصت داریم؟ سوال هفتم: سوال های کنکور علوم انسانی جمعا جند تا است؟ سوال هشتم: همه درس های علوم انسانی حفظیات است؟ سوال نهم:  تعداد کل ترم های کل علوم انسانی چند تا است؟ و سوال دهم:ایا شما هم معلمی رو دوست دارید؟ فکر کنم برای این سوال ها یکی از کابران بیان باید معلم باشد تا پاسخ کامل رو بدهد.


به نام خدا
بهترین قسمت زندگی لحظه ای است که 
قبل از غروب، در طبیعت
به درختان و ابرها نگاه کنی
و همصدا با کوهها و گنجشک ها، خدا را ستایش کنی
سبحان الله

باسلام خدمت همه کاربران بیان موضوع امروز من بهترین روز زندگی من است حالا بگو چرا؟پریروز خیلی غمگین بودم به خاطر زبان چون گفته بود که در کتاب زبان اخرش سه سفحه درباره فعل ها است که باید به گذشته بگویی و همراه با معنی حالا توجه اش اینجاست که کسی بهم نگفت که فردا یک شنبه این روز تعطیل است حالا فکر کنم شما باور نکنید ولی راست میگم ولی شانسم در کانال مدرسمون نوشته بود که فردا مدرسه تعطیل است منم خیلی خوشحال شدم به خاطر زبان چون اون هفته با امادگی خود خدمت معلم می روم راستی یادم رفت که بگم امروز یعنی روز دوشنبه اردو داشتیم ولی من نرفتم چون دوست نداشتم مکان ان هم زیاد بلد نیستم رسانه دیجیتال. نمی دونم چی چی بود خیلی ها گفتن چرا نرفتی و معلم ها هم می گفتند چون شاگرد اول ها و اون هایی که درس هاشون خوب بود می رفتند من هم یکی از انها بود ولی در جواب انها می گفتم که ارزش علوم و دانش زیادتر از این اردوهایی است که رفتند داشتم می گفتم بعد ما تو این سه زنگ زنگ اول که انشا داشتیم یه انشا معلم گفت بنویسید بعد دوستام یعنی اونایی که درس خون نبودند روی میز خوابیده بودند معلم هم خجالت کشیده بود ولی واقعا باید کلاس رو تعطیل می کرد زنگ دوم هم قران داشتم و معلم قران داشت 1 ساعت و ربع حرف می زد و ما فقط کله مون رو به مظورتاکید حرف هایش تکان می دادیم و زنگ سوم که ریاضی داشتیم معلم ریاضی گفت که فیلم ببینیم که فیلم مارمولک رو دیدیم ولی بهتر اردو بود که در کلاس ماندیم و اردو نرفتیم به نظر من بهترین روز زندگی من بود.


 ولادت با سعادت منجی عالم بشریت

منتقم 
خون حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

بر عموم شیعیان و منتظران مبارک باد.

نگاهی به زندگینامه امام زمان، حضرت مهدی (ع)

نام: محمد بن الحسن

کنیه: ابوالقاسم

امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است. در روایات آمده است که شایسته نیست آن حضرت را با نام و کنیه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج)

مهدی، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب امان، قائم و خلف صالح.

شیعیان در دوران غیبت صغری ایشان را ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخی منابع بیش از ۱۸۰ لقب برای امام زمان(ع) بیان شده است.


به نام خدا
بهترین قسمت زندگی لحظه ای است که 
قبل از غروب، در طبیعت
به درختان و ابرها نگاه کنی
و هم صدا با کوهها و گنجشک ها، خدا را ستایش کنی
سبحان الله

باسلام خدمت همه کاربران بیان موضوع امروز من بهترین روز زندگی من است حالا بگو چرا؟پریروز خیلی غمگین بودم به خاطر زبان چون گفته بود که در کتاب زبان اخرش سه سفحه درباره فعل ها است که باید به گذشته بگویی و همراه با معنی حالا توجه اش اینجاست که کسی بهم نگفت که فردا یک شنبه این روز تعطیل است حالا فکر کنم شما باور نکنید ولی راست میگم ولی شانسم در کانال مدرسمون نوشته بود که فردا مدرسه تعطیل است منم خیلی خوشحال شدم به خاطر زبان چون اون هفته با امادگی خود خدمت معلم می روم راستی یادم رفت که بگم امروز یعنی روز دوشنبه اردو داشتیم ولی من نرفتم چون دوست نداشتم مکان ان هم زیاد بلد نیستم رسانه دیجیتال. نمی دونم چی چی بود خیلی ها گفتن چرا نرفتی و معلم ها هم می گفتند چون شاگرد اول ها و اون هایی که درس هاشون خوب بود می رفتند من هم یکی از انها بود ولی در جواب انها می گفتم که ارزش علوم و دانش زیادتر از این اردوهایی است که رفتند داشتم می گفتم بعد ما تو این سه زنگ زنگ اول که انشا داشتیم یه انشا معلم گفت بنویسید بعد دوستام یعنی اونایی که درس خون نبودند روی میز خوابیده بودند معلم هم خجالت کشیده بود ولی واقعا باید کلاس رو تعطیل می کرد زنگ دوم هم قران داشتم و معلم قران داشت 1 ساعت و ربع حرف می زد و ما فقط کله مون رو به مظورتاکید حرف هایش تکان می دادیم و زنگ سوم که ریاضی داشتیم معلم ریاضی گفت که فیلم ببینیم که فیلم مارمولک رو دیدیم ولی بهتر اردو بود که در کلاس ماندیم و اردو نرفتیم به نظر من بهترین روز زندگی من بود.



به نام خدا
بهترین قسمت زندگی لحظه ای است که 
قبل از غروب، در طبیعت
به درختان و ابرها نگاه کنی
و هم صدا با کوهها و گنجشک ها، خدا را ستایش کنی
سبحان الله

باسلام خدمت همه کاربران بیان موضوع امروز من بهترین روز زندگی من است حالا بگو چرا؟پریروز خیلی غمگین بودم به خاطر زبان چون گفته بود که در کتاب زبان اخرش سه سفحه درباره فعل ها است که باید به گذشته بگویی و همراه با معنی حالا توجه اش اینجاست که کسی بهم نگفت که فردا یک شنبه این روز تعطیل است حالا فکر کنم شما باور نکنید ولی راست میگم ولی شانسم در کانال مدرسمون نوشته بود که فردا مدرسه تعطیل است منم خیلی خوشحال شدم به خاطر زبان چون اون هفته با امادگی خود خدمت معلم می روم راستی یادم رفت که بگم امروز یعنی روز دوشنبه اردو داشتیم ولی من نرفتم چون دوست نداشتم مکان ان هم زیاد بلد نیستم رسانه دیجیتال. نمی دونم چی چی بود خیلی ها گفتن چرا نرفتی و معلم ها هم می گفتند چون شاگرد اول ها و اون هایی که درس هاشون خوب بود می رفتند من هم یکی از انها بود ولی در جواب انها می گفتم که ارزش علوم و دانش زیادتر از این اردوهایی است که رفتند داشتم می گفتم بعد ما تو این سه زنگ زنگ اول که انشا داشتیم یه انشا معلم گفت بنویسید بعد دوستام یعنی اونایی که درس خون نبودند روی میز خوابیده بودند معلم هم خجالت کشیده بود ولی واقعا باید کلاس رو تعطیل می کرد زنگ دوم هم قران داشتم و معلم قران داشت 1 ساعت و ربع حرف می زد و ما فقط کله مون رو به مظورتاکید حرف هایش تکان می دادیم و زنگ سوم که ریاضی داشتیم معلم ریاضی گفت که فیلم ببینیم که فیلم مارمولک رو دیدیم ولی بهتر اردو بود که در کلاس ماندیم و اردو نرفتیم به نظر من بهترین روز زندگی من بود.


                                                                    ولادت با سعادت منجی عالم بشریت

                                          منتقم خون حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

بر عموم شیعیان و منتظران مبارک باد.

نگاهی به زندگینامه امام زمان، حضرت مهدی (ع)

نام: محمد بن الحسن

کنیه: ابوالقاسم

امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است. در روایات آمده است که شایسته نیست آن حضرت را با نام و کنیه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج)

مهدی، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب امان، قائم و خلف صالح.

شیعیان در دوران غیبت صغری ایشان را ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخی منابع بیش از ۱۸۰ لقب برای امام زمان(ع) بیان شده است.


بله هدف من عشق است و ایثار هزاران خفته از عشق تو بیدار است امروز من جلسه اولویت رشته تحصیلی در مدرسه داشتم و با اولیا باید می امدند اقای رضایی داشت درس می داد یک دفعه معاون پرورشی گفت که همه بچه ها بروند در نماز خانه و ما رفتیم همراه با همه دانش اموزان در نمازخانه در انجا مشاور مدرسه داشت درباره رشته تحصیلی صحیت می کرد و در اخر گفت که هر رشته ای که دوست دارید بروید در ان وارد شوید من داشتم بعضی از اولیا رو می دیدم که با بچه هایشان داشتند با مشاوره صحیت می کردند و همشون می گفتند که می خواهند علوم تجربی و ریاضی فیزیک بروند و من فکر کنم ما درمدرسمون فقط 5 نفر به معلمی می رویم بقیه بالاتر از من می رفتم و لی من یک امیدی تو قلبم داشتم که می گفت تو به درد معلمی می خوری معلم عشق است عشق مشاوره هم گفت که هر کسی که می خواهد در رشته علوم انسانی برود باید حفظیاتش قوی باشه در این موقع بود که تو دلم گفتم کاربران بیان گفتند که حفظیاتم خوبه منم حرف اخرم معلمی بود و فرم اولویت رو پر کردم اصلا من معلمی رو خیلی دوست دارم.

چند روز است که خیلی ناراحتم چون چند روز دیگر امتحانات اردیبهشت ماه برگزار میشه جهت امادگی دانش اموزان برای امتحانات خردادماه ولی چند تا دروس است که هنوز درس های ان تموم نشده مثل علوم و مطالعات اجتماعی و عربی و لی با این حال عربی و مطالعات اسونه ولی علوم من نمیدونم که چرا معلم علوم درس هایش رو زود تموم نمی کنه تازه با ریلکس درس رو میده تازشم سه تا فصل علوم رو امتحان نگرفته بعد من چطور همه فصل ها رو مرور کنم خدایا به من کمک کن کسی حال من رو نمی دونه و با این حال هر روز معلم ها امتحان میگیرن برای نمره های مستمر این ها رو می تونستند از اسفند ماه شروع کنن تا ما هم خسته نشیم هر روز که سه تا درس داریم هر سه تا درس رو امتحان میگیرن از شفاهی گرفته تا کتبی برای همین نتونستم دیروز یک پست بزارم ولی اگر من در اینده معلم شدم از اسفند از بجه ها امتحان میگیرم تا در اردیبهشت کمی راحت باشند ولی منم می دونم باید درس ها رو مرور کنیم تا نمره هامون خوب باشه ولی نه تا این حد ادم اصلا نمی تونه نفس بکشه انشا امسال هم نمره های مستمرم خوب باشه و همچنین نمره های کتبی هردرس ولی با این حال می دونم که چند تا از درس ها امتحاناتش رو معلم ها از سایت قلم چی میگیرن انشا الله علوم هم در سایت قلم چی باشه برای من هم دعا کنید. راستی اگر کسی کلاس نهم هست در اصفهان بگه چون من از همه درس ها امتحانات خردادشو دارم تا براش بفرستم بازم ممنون که پست من رو خوندید.


امروز درباره یک پست جدید به نام ویژگی های رفتاری انواع معلم ها در مدرسه خدمت شما امدم. اول برای اینکه سراغ مطلب بریم فقط اینو بگم فقط قصد شوخی با معلم های مدرسه خودم رو دارم وقصد بی احترامی به انها رو ندارم. خوب داشتم می گفتم معلم اولمون فامیلش معینی است از سال اول کلاس هفتم همه بچه ها گفته بودند که این معلم خیلی سخت گیر است ولی خیر اشتباه کردند چون هر کسی که درس هایش رو بخونه باهاش کاری نداره یک روز یکی از بچه های کلاس که خیلی تنبل است داشت در حال صحبت کردن معلم با بغل دستی اش صحبت می کردم معلم بهش گفت بیا اینجا بغل میز اونم رفت یک دقیقه معلم هیچی نگفتم یک دفعه ای میز رو انداخت روی زمین یعنی دوستم سکته قلبی رو داشت می زد بد جور صدا داشت حتی ما هم ترسیده بودیم. بریم سراغ معلم دوم که فامیلش شیخی است معلمی خوبیه همه دانش اموزان ازش راضی هستند هر وقت که می خواهد درس بدهد روی میز می نشیند و درس می دهد اصلا جلوی بچه ها خجالت نمی کشد. و وقتی فوتبالی از تلویزیون پخش میشه در مدرسه با گوشی اش فوتبال رو نگاه می کند.بریم سراغ معلم سوم که فامیلش حسینی است این معلم خیلی تند حرف می زنه یعنی کم کسی پیدا میشه که حرف هایش رو بفهمی باید با ان بسازی و بسوزی و در نمره دادن خیلی عالیه من که ازش راضی هستم.بریم سراغ معلم چهارم که اسمش  حسینی است معلم زبان است خیلی معلم خوبیه اما بجه ها دوستش ندارندبریم سراغ معلم پنجم که فامیلش مرادی است این معلم هم خیلی عالیه یعنی یادش میره امتحان بگیره یعنی اگر بگه اون هفته امتحان بگیرم و جلسه بعد برسه به بچه ها میگه امتحان امروز شما داشتید دوستامون هم بهش میگن نخیر امتحان نداریم ولی بعضی از موقع ها ما رو غافل گیر می کنه و امتحان میگیره.بریم سراغ معلم ششم که فامیلش حسینی است یعنی با اینکه معلم جوانی است بچه ها هم می دونن که معلم تازه کار نباید دانش اموزی را به دفتر بفرسته همینجور تو کلاس اذیتش می کنن فکر کنم اونم خیلی دوست داره.بریم سراغ معلم هفتم که فامیلش رضایی است یعنی من عاشق این معلم هستم چون دفتر کلاسی اش رو به دوستانم میده تا دوستام برای خودشون نمره بگذارند وقتی که درس می دهد لا به لای ان شوخی می کند این معلم خیلی عالیه.معلم هشتم که فامیلش قاسمیان است این معلم هم بازنشسته است و زورگی میاد تو کلاس و درس می دهد این معلم هم خیلی عالیهمعلم نهم که فامیلش اصغری است یعنی تو کلاس همه بچه ها خوابشون میبره چون هر وقت می خواهد درس بدهد با کامپیوتر می دهد و معلم خیلی خیلی جدی هم هست. ومعلم اخر که دهم است فامیلش زارعان معلم ورزشمون است یعنی ما رو خیلی ما رو خسته می کند از ورزش از بس با تمرین های مختلف این هم پست امروز اگر خوشتون اومد نظر بگذارید.


موضوع پست امروز من خیلی خسته ام این روز ها است واقعا هم همینه موضوعی است که خیلی من را ناراحت می کند اونم اینه که وقتی معلمی درسی یا امتحانی ازم میگیره یا می پرسه اگه شفاهی باشه همه دانش اموزان میگن این چقدر حفظ می کنه به قول امروزی چقدر این خر خونه یا میگن این برگه ها رو در ابجوش ریخته و قرقره کرده و خورده یعنی شده ابروی من رو در کلاس ببرن یعنی از هر نفر یک نفر جمله میگن یعنی ما که 30 نفر در کلاس هستیم همشون یک جمله حرف می زنن این من رو خیلی ازرده می دهد. ولی اگر کتبی باشد خیلی خوبه چون دانش اموزان نمی توانند درباره من حرف بزنند ولی یه بدی دیگری هم داره بزار داستانش رو برای شما تعریف کنم. یک روز همون روز های اول سال که معلم من رو نمی شناخت به ما گفت که امتحان مطالعات از درس های 1 و 2 و 3 و 4 میگیرد جلسه بعدی امتحان رو در نماز خانه گرفت بعد جلسه بعد که می خواست برگه ها رو تصحیح کنه گفت ساکت باشید و همون وقت گفت که هر کسی تقلب کنه نمره امتحانش صفر است من که خیالم راحت بود چون من درسم را خونده بودم گفتم20 میارم و همه برگه ها رو تصحیح کرد معلم گفت که اول از نمره های 20 به نمره های 10 میام و شروع به خواندن نمره کرد زهرا .20 زینب19 مهسا18 و غیره. من هم داشتم کم کم ناراحت میشدم و تا 10 رسید ولی اسمم رو نگفت همه بچه های کلاس به من خیره شدند معلم به من گفت بیا اینجا رفتم گفت چرا تغلب کردی مگه نمی دونستی نباید تغلب کنی تو که شاگرد درس خون بودی من گفتم که خودم درسم رو خوندم ولی بازم فکر کرد من دروغ میگم بازم خدا رحم کرد بغل دستی ام گفت ازش سوال بپرس همشو بلده و ازم چند تا سوال پرسید سوال1:هویت چیست: هویت عبارتند از و غیره همین سوال ها رو پرسید و بهم نمره داد ولی بازم ناراحتم همون وقت معلم به من گفت که چرا حفط می کنی خلاصه اش رو بگو من هم گفتم که خلاصه نمی تونم و یاد هم نمیگیرم و فقط حفظیاتم خوبه ولی بازم خیلی خسته ام از این روز ها منظور من اینه که حفظیات چیزخوبیه دانش اموزان کلاس می دونن اگر سه صفحه پر از متن رو به من بدهند فردا مثل بلبل براشون مثل متن کتاب میگم یعنی کسی هست که مثل من حفظیاتش خوب باشه؟یا نه؟


واقعا شما هم دقت کرده اید وقی جایی می خواهید بروید اگر زود بروید به موقع به مقصد می رسید ولی وقتی دیر بروید زمین و اسمون دستاشون تو دست همه که ما به مقصد نرسیم واقعا هم همینه این اتفاق برای من افتاد وقتی می خواهم بروم مدرسه همه کار ها سریع پیش میره و به موقع به مدرسه می رسم ولی دیروز صبح یعنی تا می خواستم بروم مدرسه کفش هایم اصلا نبود چند دقیقه صرف پیدا کردن انها بودم بعد کاپشانم رو داشتم پیدا می کردم تازه فهمیدم که کاپشنام در مدرسه جا گذاشتم بعد در راه مدرسه فهمیدم که پوشه کلاسی ام رو جا گذاشتم خوبیش این بود که هنوز نزدیک به خونمون بودم دوباره برگشتم خونه پوشه کلاسی ام رو برداشتم و راه افتادم با صد تا سرعت رسیدم به مدرسه ولی دیدم که در مدرسه بسته است زنگ مدرسه را زدم رفتم در اموزشگاه به ناظم گفتم که این بار اولم است ولی به حرفم گوش نداد و گفت این حرف ها فایده ای نداره باید بری پدر یا مادرت رو بیاری من هم از سر لج همین جور اروم در راه می رفتم و بعد از نیم ساعت به خونه  رسیدم پدرم که رفته بود کار به مادرم گفتم که دیر رسیدم و بیا مدرسه و من هم دوباره به راه افتادیم و رفتیم به مدرسه بعد ناظم نبود معاون پرورشی بود اون من رو می شناخت اگر این بود اجازه می داد برم کلاس بعد تا من رو دید گفت چرا تو اینجایی من بهش گفتم که دیر امدم به مدرسه و اخر گفت برو تو کلاس و بعد تازه رفتم تو کلاس دیدم داره درس میده و از درس عقب بودم ان روز یعنی بدترین روز خودم بود که تا به حال داشته ام دیگه برام تجربه شده بود که نیم ساعت زودتر چیز هایم رو برای مدرسه اماده کنم و دیگه هم تو زندگی این روز برای من یادم نمیره نمیره که نمیره

******ایا شما هم تا به حال در موقعیت من قرار گرفته اید؟؟؟*******


باسلام برهمگی:)) من این وبلاگ رو ساختم برای اینکه تلاش کنم به ارزوی خودم برسم که همون معلمی است خیلی ها این سوال براشون پیش میاد که معلمی شغل خوبی نیست و برو تجربی بخون ولی به نظر من باید اون رشته ای رو که دوست داری بخونی و موفق باشی من خیلی از کسایی رو می شناسم که به خاطر اینکه دوستشون گفته رشته تجربی یا ریاضی فیزیک رو بخون اون ها هم به حرف دوستشون گوش دادند ولی اخرش موفق نمی شوند اون رشته ای که مد نظره ادم در ان موفق میشه خوب داشتم می گفتم این سایت رو ساختم تا دلنوشته هام رو در ان بزارم و شما بخونید و امیدوارم که لذت ببرید و خوشتون بیاد. معلمی عشق است یعنی در سختی ها دانش رو به دانش اموزان یاد می دهد و خودش هم لذت می برد بعضی از وقت ها که بچه ای درس نمی خونه بهش می گه برو از کلاس بیرون ولی بچه با هزار التماس از معلم خواهش می کند که این بار هم ازشش ببخشد و معلم با دلی پاک می گوید این بار اخرت باشه من یعنی تا حالا که معلم داشتم بهشون احترام گذاشتم روزی نشده که درس نخونم خودم که معلمی دو دوست دارم می خواهم همون وقت از معلم اجازه بگیرم و بگم ادامه اش رو خودم درس بدهم ولی یک حسی نمی گذاره می گه صبر کن حتما یک روزی به جای معلم می ایستی و خودت درس می دهی و لذت می بری انشا الله تا اخر سالی که می خواهم معلم شوم این وبلاگ رو می چرخونه امیدوارم شما هم سایت من رو دنبال کنید بازم ممنون که مطالب من رو میخونید خیلی ممنون

بله برنامه امتحانات پایه نهم استان اصفهان از راه رسید ولی یک شوکه ای بهم وارد کرد دلیلش هم خودم هم نمی دونم چیه ولی یک حسی دارم که میگه تو در این امتحانات موفق می شوی خودم هم می دونم که موفق می شود اما بریم سر تجزیه و تحلیل این برنامه امتحانی. قران که خیلی درس راحتی است همین یک روز هم خیلی زیاد است ریاضی هم خیلی خوبه که دور روز وقت دادند پیام های اسمانی هم وقتش خوب است مطالعات رو باید انصافا دور روز برای ان وقت می گذاشتند سال پیش هم برای مطالعات یک روز مثل امسال گذاشته بودند. علوم تجربی رو باید چهار روز وقت می دادند سال پیش شش روز وقت داشتند اما امسال دو روز برای ان گذاشتند عربی هم وقتش خیلی عالی است زبان خارجی هم وقتش عالی است انشا و املا و امادگی دفاعی وقتشون عالی است امیدوارم که بتوانم این امتحانات رو پشت سر هم رد کنم و موفق باشم شما هم برای من دعا کنید راستی شاید نتوانم در این سایت و سایت دیگرم فعال باشم چون دو هفته امتحانات اردبیهشت ماه داریم و خیلی تاثیر داره در نمره مستمر خرداد بازم ممنون که مطلب من روخوندید.

                                                         

ولادت با سعادت منجی عالم بشریت

            منتقم خون حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

بر عموم شیعیان و منتظران مبارک باد.

نگاهی به زندگینامه امام زمان، حضرت مهدی (ع)

نام: محمد بن الحسن

کنیه: ابوالقاسم

امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است. در روایات آمده است که شایسته نیست آن حضرت را با نام و کنیه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج)

مهدی، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب امان، قائم و خلف صالح.

شیعیان در دوران غیبت صغری ایشان را ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخی منابع بیش از ۱۸۰ لقب برای امام زمان(ع) بیان شده است.


بله برنامه امتحانات پایه نهم استان اصفهان از راه رسید ولی یک شوکه ای بهم وارد کرد دلیلش هم خودم هم نمی دونم چیه ولی یک حسی دارم که میگه تو در این امتحانات موفق می شوی خودم هم می دونم که موفق می شود اما بریم سر تجزیه و تحلیل این برنامه امتحانی. قران که خیلی درس راحتی است همین یک روز هم خیلی زیاد است ریاضی هم خیلی خوبه که دور روز وقت دادند پیام های اسمانی هم وقتش خوب است مطالعات رو باید انصافا دور روز برای ان وقت می گذاشتند سال پیش هم برای مطالعات یک روز مثل امسال گذاشته بودند. علوم تجربی رو باید چهار روز وقت می دادند سال پیش شش روز وقت داشتند اما امسال دو روز برای ان گذاشتند عربی هم وقتش خیلی عالی است زبان خارجی هم وقتش عالی است انشا و املا و امادگی دفاعی وقتشون عالی است امیدوارم که بتوانم این امتحانات رو پشت سر هم رد کنم و موفق باشم شما هم برای من دعا کنید راستی شاید نتوانم در این سایت و سایت دیگرم فعال باشم چون دو هفته امتحانات اردبیهشت ماه داریم و خیلی تاثیر داره در نمره مستمر خرداد بازم ممنون که مطلب من روخوندید.


به نام خدا
بهترین قسمت زندگی لحظه ای است که 
قبل از غروب، در طبیعت
به درختان و ابرها نگاه کنی
و هم صدا با کوهها و گنجشک ها، خدا را ستایش کنی
سبحان الله

باسلام خدمت همه کاربران بیان موضوع امروز من بهترین روز زندگی من است حالا بگو چرا؟پریروز خیلی غمگین بودم به خاطر زبان چون گفته بود که در کتاب زبان اخرش سه سفحه درباره فعل ها است که باید به گذشته بگویی و همراه با معنی حالا توجه اش اینجاست که کسی بهم نگفت که فردا یک شنبه این روز تعطیل است حالا فکر کنم شما باور نکنید ولی راست میگم ولی شانسم در کانال مدرسمون نوشته بود که فردا مدرسه تعطیل است منم خیلی خوشحال شدم به خاطر زبان چون اون هفته با امادگی خود خدمت معلم می روم راستی یادم رفت که بگم امروز یعنی روز دوشنبه اردو داشتیم ولی من نرفتم چون دوست نداشتم مکان ان هم زیاد بلد نیستم رسانه دیجیتال. نمی دونم چی چی بود خیلی ها گفتن چرا نرفتی و معلم ها هم می گفتند چون شاگرد اول ها و اون هایی که درس هاشون خوب بود می رفتند من هم یکی از انها بود ولی در جواب انها می گفتم که ارزش علوم و دانش زیادتر از این اردوهایی است که رفتند داشتم می گفتم بعد ما تو این سه زنگ زنگ اول که انشا داشتیم یه انشا معلم گفت بنویسید بعد دوستام یعنی اونایی که درس خون نبودند روی میز خوابیده بودند معلم هم خجالت کشیده بود ولی واقعا باید کلاس رو تعطیل می کرد زنگ دوم هم قران داشتم و معلم قران داشت 1 ساعت و ربع حرف می زد و ما فقط کله مون رو به مظورتاکید حرف هایش تکان می دادیم و زنگ سوم که ریاضی داشتیم معلم ریاضی گفت که فیلم ببینیم که فیلم مارمولک رو دیدیم ولی بهتر اردو بود که در کلاس ماندیم و اردو نرفتیم به نظر من بهترین روز زندگی من بود.


                                                         

ولادت با سعادت منجی عالم بشریت

            منتقم خون حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

بر عموم شیعیان و منتظران مبارک باد.

نگاهی به زندگینامه امام زمان، حضرت مهدی (ع)

نام: محمد بن الحسن

کنیه: ابوالقاسم

امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است. در روایات آمده است که شایسته نیست آن حضرت را با نام و کنیه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج)

مهدی، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب امان، قائم و خلف صالح.

شیعیان در دوران غیبت صغری ایشان را ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخی منابع بیش از ۱۸۰ لقب برای امام زمان(ع) بیان شده است.


حتما شما هم می دانید وقتی می خواهید وارد یک رشته ای شوید سوالاتی برای شما هم پیش می اید منم به کسی نیاز دارم که منو راهنمایی کند و به همه سوالات من جواب دهد چون همین سوال ها است که زندگی را از این ور به اون می اندازد خوب بریم سر سراغ پرسش ها سوال اول: اول سایتی است که سوالات کنکور علوم انسانی سال 97 در ان باشد شاید بگید چرا می خواهد نگاه کند تو که کلاس نهمی ولی اینجوری نیست چون می خواهم با سوال های کنکور اشنا بشوم  سوال دوم: این است که در رشته علوم انسانی ریاضی و علوم است یا نه؟ خودم می دونم هست ولی می خواهم بدونم اسونه یا نه.  سوال سوم: رشته علوم انسانی اسونه یا نه این سوال همینجوری پرسیدم. سوال چهارم:برای اینکه در دانشگاه شهر خودم قبول بشم باید چه کاری انجام باید داد. سوال پنجم برای معلمی باید چند سال درس خوند؟سوال ششم برای اماده شدن برای کنکور چند ماه فرصت داریم؟ سوال هفتم: سوال های کنکور علوم انسانی جمعا جند تا است؟ سوال هشتم: همه درس های علوم انسانی حفظیات است؟ سوال نهم:  تعداد کل ترم های کل علوم انسانی چند تا است؟ و سوال دهم:ایا شما هم معلمی رو دوست دارید؟ فکر کنم برای این سوال ها یکی از کابران بیان باید معلم باشد تا پاسخ کامل رو بدهد.


بله هدف من عشق است و ایثار هزاران خفته از عشق تو بیدار است امروز من جلسه اولویت رشته تحصیلی در مدرسه داشتم و با اولیا باید می امدند اقای رضایی داشت درس می داد یک دفعه معاون پرورشی گفت که همه بچه ها بروند در نماز خانه و ما رفتیم همراه با همه دانش اموزان در نمازخانه در انجا مشاور مدرسه داشت درباره رشته تحصیلی صحیت می کرد و در اخر گفت که هر رشته ای که دوست دارید بروید در ان وارد شوید من داشتم بعضی از اولیا رو می دیدم که با بچه هایشان داشتند با مشاوره صحیت می کردند و همشون می گفتند که می خواهند علوم تجربی و ریاضی فیزیک بروند و من فکر کنم ما درمدرسمون فقط 5 نفر به معلمی می رویم بقیه بالاتر از من می رفتم و لی من یک امیدی تو قلبم داشتم که می گفت تو به درد معلمی می خوری معلم عشق است عشق مشاوره هم گفت که هر کسی که می خواهد در رشته علوم انسانی برود باید حفظیاتش قوی باشه در این موقع بود که تو دلم گفتم کاربران بیان گفتند که حفظیاتم خوبه منم حرف اخرم معلمی بود و فرم اولویت رو پر کردم اصلا من معلمی رو خیلی دوست دارم.

چند روز است که خیلی ناراحتم چون چند روز دیگر امتحانات اردیبهشت ماه برگزار میشه جهت امادگی دانش اموزان برای امتحانات خردادماه ولی چند تا دروس است که هنوز درس های ان تموم نشده مثل علوم و مطالعات اجتماعی و عربی و لی با این حال عربی و مطالعات اسونه ولی علوم من نمیدونم که چرا معلم علوم درس هایش رو زود تموم نمی کنه تازه با ریلکس درس رو میده تازشم سه تا فصل علوم رو امتحان نگرفته بعد من چطور همه فصل ها رو مرور کنم خدایا به من کمک کن کسی حال من رو نمی دونه و با این حال هر روز معلم ها امتحان میگیرن برای نمره های مستمر این ها رو می تونستند از اسفند ماه شروع کنن تا ما هم خسته نشیم هر روز که سه تا درس داریم هر سه تا درس رو امتحان میگیرن از شفاهی گرفته تا کتبی برای همین نتونستم دیروز یک پست بزارم ولی اگر من در اینده معلم شدم از اسفند از بجه ها امتحان میگیرم تا در اردیبهشت کمی راحت باشند ولی منم می دونم باید درس ها رو مرور کنیم تا نمره هامون خوب باشه ولی نه تا این حد ادم اصلا نمی تونه نفس بکشه انشا امسال هم نمره های مستمرم خوب باشه و همچنین نمره های کتبی هردرس ولی با این حال می دونم که چند تا از درس ها امتحاناتش رو معلم ها از سایت قلم چی میگیرن انشا الله علوم هم در سایت قلم چی باشه برای من هم دعا کنید. راستی اگر کسی کلاس نهم هست در اصفهان بگه چون من از همه درس ها امتحانات خردادشو دارم تا براش بفرستم بازم ممنون که پست من رو خوندید.


امروز درباره یک پست جدید به نام ویژگی های رفتاری انواع معلم ها در مدرسه خدمت شما امدم. اول برای اینکه سراغ مطلب بریم فقط اینو بگم فقط قصد شوخی با معلم های مدرسه خودم رو دارم وقصد بی احترامی به انها رو ندارم. خوب داشتم می گفتم معلم اولمون فامیلش معینی است از سال اول کلاس هفتم همه بچه ها گفته بودند که این معلم خیلی سخت گیر است ولی خیر اشتباه کردند چون هر کسی که درس هایش رو بخونه باهاش کاری نداره یک روز یکی از بچه های کلاس که خیلی تنبل است داشت در حال صحبت کردن معلم با بغل دستی اش صحبت می کردم معلم بهش گفت بیا اینجا بغل میز اونم رفت یک دقیقه معلم هیچی نگفتم یک دفعه ای میز رو انداخت روی زمین یعنی دوستم سکته قلبی رو داشت می زد بد جور صدا داشت حتی ما هم ترسیده بودیم. بریم سراغ معلم دوم که فامیلش شیخی است معلمی خوبیه همه دانش اموزان ازش راضی هستند هر وقت که می خواهد درس بدهد روی میز می نشیند و درس می دهد اصلا جلوی بچه ها خجالت نمی کشد. و وقتی فوتبالی از تلویزیون پخش میشه در مدرسه با گوشی اش فوتبال رو نگاه می کند.بریم سراغ معلم سوم که فامیلش حسینی است این معلم خیلی تند حرف می زنه یعنی کم کسی پیدا میشه که حرف هایش رو بفهمی باید با ان بسازی و بسوزی و در نمره دادن خیلی عالیه من که ازش راضی هستم.بریم سراغ معلم چهارم که اسمش  حسینی است معلم زبان است خیلی معلم خوبیه اما بجه ها دوستش ندارندبریم سراغ معلم پنجم که فامیلش مرادی است این معلم هم خیلی عالیه یعنی یادش میره امتحان بگیره یعنی اگر بگه اون هفته امتحان بگیرم و جلسه بعد برسه به بچه ها میگه امتحان امروز شما داشتید دوستامون هم بهش میگن نخیر امتحان نداریم ولی بعضی از موقع ها ما رو غافل گیر می کنه و امتحان میگیره.بریم سراغ معلم ششم که فامیلش حسینی است یعنی با اینکه معلم جوانی است بچه ها هم می دونن که معلم تازه کار نباید دانش اموزی را به دفتر بفرسته همینجور تو کلاس اذیتش می کنن فکر کنم اونم خیلی دوست داره.بریم سراغ معلم هفتم که فامیلش رضایی است یعنی من عاشق این معلم هستم چون دفتر کلاسی اش رو به دوستانم میده تا دوستام برای خودشون نمره بگذارند وقتی که درس می دهد لا به لای ان شوخی می کند این معلم خیلی عالیه.معلم هشتم که فامیلش قاسمیان است این معلم هم بازنشسته است و زورگی میاد تو کلاس و درس می دهد این معلم هم خیلی عالیهمعلم نهم که فامیلش اصغری است یعنی تو کلاس همه بچه ها خوابشون میبره چون هر وقت می خواهد درس بدهد با کامپیوتر می دهد و معلم خیلی خیلی جدی هم هست. ومعلم اخر که دهم است فامیلش زارعان معلم ورزشمون است یعنی ما رو خیلی ما رو خسته می کند از ورزش از بس با تمرین های مختلف این هم پست امروز اگر خوشتون اومد نظر بگذارید.


موضوع پست امروز من خیلی خسته ام این روز ها است واقعا هم همینه موضوعی است که خیلی من را ناراحت می کند اونم اینه که وقتی معلمی درسی یا امتحانی ازم میگیره یا می پرسه اگه شفاهی باشه همه دانش اموزان میگن این چقدر حفظ می کنه به قول امروزی چقدر این خر خونه یا میگن این برگه ها رو در ابجوش ریخته و قرقره کرده و خورده یعنی شده ابروی من رو در کلاس ببرن یعنی از هر نفر یک نفر جمله میگن یعنی ما که 30 نفر در کلاس هستیم همشون یک جمله حرف می زنن این من رو خیلی ازرده می دهد. ولی اگر کتبی باشد خیلی خوبه چون دانش اموزان نمی توانند درباره من حرف بزنند ولی یه بدی دیگری هم داره بزار داستانش رو برای شما تعریف کنم. یک روز همون روز های اول سال که معلم من رو نمی شناخت به ما گفت که امتحان مطالعات از درس های 1 و 2 و 3 و 4 میگیرد جلسه بعدی امتحان رو در نماز خانه گرفت بعد جلسه بعد که می خواست برگه ها رو تصحیح کنه گفت ساکت باشید و همون وقت گفت که هر کسی تقلب کنه نمره امتحانش صفر است من که خیالم راحت بود چون من درسم را خونده بودم گفتم20 میارم و همه برگه ها رو تصحیح کرد معلم گفت که اول از نمره های 20 به نمره های 10 میام و شروع به خواندن نمره کرد زهرا .20 زینب19 مهسا18 و غیره. من هم داشتم کم کم ناراحت میشدم و تا 10 رسید ولی اسمم رو نگفت همه بچه های کلاس به من خیره شدند معلم به من گفت بیا اینجا رفتم گفت چرا تغلب کردی مگه نمی دونستی نباید تغلب کنی تو که شاگرد درس خون بودی من گفتم که خودم درسم رو خوندم ولی بازم فکر کرد من دروغ میگم بازم خدا رحم کرد بغل دستی ام گفت ازش سوال بپرس همشو بلده و ازم چند تا سوال پرسید سوال1:هویت چیست: هویت عبارتند از و غیره همین سوال ها رو پرسید و بهم نمره داد ولی بازم ناراحتم همون وقت معلم به من گفت که چرا حفط می کنی خلاصه اش رو بگو من هم گفتم که خلاصه نمی تونم و یاد هم نمیگیرم و فقط حفظیاتم خوبه ولی بازم خیلی خسته ام از این روز ها منظور من اینه که حفظیات چیزخوبیه دانش اموزان کلاس می دونن اگر سه صفحه پر از متن رو به من بدهند فردا مثل بلبل براشون مثل متن کتاب میگم یعنی کسی هست که مثل من حفظیاتش خوب باشه؟یا نه؟


واقعا شما هم دقت کرده اید وقی جایی می خواهید بروید اگر زود بروید به موقع به مقصد می رسید ولی وقتی دیر بروید زمین و اسمون دستاشون تو دست همه که ما به مقصد نرسیم واقعا هم همینه این اتفاق برای من افتاد وقتی می خواهم بروم مدرسه همه کار ها سریع پیش میره و به موقع به مدرسه می رسم ولی دیروز صبح یعنی تا می خواستم بروم مدرسه کفش هایم اصلا نبود چند دقیقه صرف پیدا کردن انها بودم بعد کاپشانم رو داشتم پیدا می کردم تازه فهمیدم که کاپشنام در مدرسه جا گذاشتم بعد در راه مدرسه فهمیدم که پوشه کلاسی ام رو جا گذاشتم خوبیش این بود که هنوز نزدیک به خونمون بودم دوباره برگشتم خونه پوشه کلاسی ام رو برداشتم و راه افتادم با صد تا سرعت رسیدم به مدرسه ولی دیدم که در مدرسه بسته است زنگ مدرسه را زدم رفتم در اموزشگاه به ناظم گفتم که این بار اولم است ولی به حرفم گوش نداد و گفت این حرف ها فایده ای نداره باید بری پدر یا مادرت رو بیاری من هم از سر لج همین جور اروم در راه می رفتم و بعد از نیم ساعت به خونه  رسیدم پدرم که رفته بود کار به مادرم گفتم که دیر رسیدم و بیا مدرسه و من هم دوباره به راه افتادیم و رفتیم به مدرسه بعد ناظم نبود معاون پرورشی بود اون من رو می شناخت اگر این بود اجازه می داد برم کلاس بعد تا من رو دید گفت چرا تو اینجایی من بهش گفتم که دیر امدم به مدرسه و اخر گفت برو تو کلاس و بعد تازه رفتم تو کلاس دیدم داره درس میده و از درس عقب بودم ان روز یعنی بدترین روز خودم بود که تا به حال داشته ام دیگه برام تجربه شده بود که نیم ساعت زودتر چیز هایم رو برای مدرسه اماده کنم و دیگه هم تو زندگی این روز برای من یادم نمیره نمیره که نمیره

******ایا شما هم تا به حال در موقعیت من قرار گرفته اید؟؟؟*******


باسلام برهمگی:)) من این وبلاگ رو ساختم برای اینکه تلاش کنم به ارزوی خودم برسم که همون معلمی است خیلی ها این سوال براشون پیش میاد که معلمی شغل خوبی نیست و برو تجربی بخون ولی به نظر من باید اون رشته ای رو که دوست داری بخونی و موفق باشی من خیلی از کسایی رو می شناسم که به خاطر اینکه دوستشون گفته رشته تجربی یا ریاضی فیزیک رو بخون اون ها هم به حرف دوستشون گوش دادند ولی اخرش موفق نمی شوند اون رشته ای که مد نظره ادم در ان موفق میشه خوب داشتم می گفتم این سایت رو ساختم تا دلنوشته هام رو در ان بزارم و شما بخونید و امیدوارم که لذت ببرید و خوشتون بیاد. معلمی عشق است یعنی در سختی ها دانش رو به دانش اموزان یاد می دهد و خودش هم لذت می برد بعضی از وقت ها که بچه ای درس نمی خونه بهش می گه برو از کلاس بیرون ولی بچه با هزار التماس از معلم خواهش می کند که این بار هم ازشش ببخشد و معلم با دلی پاک می گوید این بار اخرت باشه من یعنی تا حالا که معلم داشتم بهشون احترام گذاشتم روزی نشده که درس نخونم خودم که معلمی دو دوست دارم می خواهم همون وقت از معلم اجازه بگیرم و بگم ادامه اش رو خودم درس بدهم ولی یک حسی نمی گذاره می گه صبر کن حتما یک روزی به جای معلم می ایستی و خودت درس می دهی و لذت می بری انشا الله تا اخر سالی که می خواهم معلم شوم این وبلاگ رو می چرخونه امیدوارم شما هم سایت من رو دنبال کنید بازم ممنون که مطالب من رو میخونید خیلی ممنون

باسلام خدمت همگی چند روز بود نبودم دلیلش این است که داشتم امتحانات مستمر خرداد رو می دادم. خیلی خوشحالم چون امتحانات مستمر خرداد رو به خوبی پشت سر هم گذارندم اما اگر توجه کرده باشید در پست قبلی گفتم که 90 درصد امتحانات از سایت قلم چی است یعنی همه مدرسه می دونستند و می رفتند دانلود می کردند ولی من هیچ وقت این کار رو نکردم چون همه این ها در خرداد با مشکل مواجه می شوند و نمی توانند همه درس ها رو بخونن اتفاقا من هم در کلاس و هم در زنگ های تفریح کتاب تو دستم و همش درس ها رو می خوندم همه بهم می گن چرا اینقدر درس میخونی من هم در جواب ان ها گفتم که هر سر بالایی سرازیری داره اونم هیچ چیز نگفت انشا الله همه درس ها رو نمره خوب بیارم و همچنین امتحانات خرداد ماه رو. راستی من یک دفتر خاطرات دارم که در ان خاطراتم رو می نویسم همه دانش اموزان کلاس می دونند که اخر سال دفتر خاطراتم رو به همه معلم ها می دهم که یه نوشته ای برای من بنویسند و مهم اینکه معلم هایی که دارم رو ازدست می دهم چرا که سال دیگر در دوره متوسطه دوم می روم و معلم ها تغییر می کنند. انشا الله همه معلم ها همیشه موفق باشند راستی یه سوال داشتم ما تا یک شنبه به مدرسه می رویم شما تا چند شنبه می روید؟ممنون که وقتتون رو صرف خوندن مطلب من کردید.


بله برنامه امتحانات پایه نهم استان اصفهان از راه رسید ولی یک شوکه ای بهم وارد کرد دلیلش هم خودم هم نمی دونم چیه ولی یک حسی دارم که میگه تو در این امتحانات موفق می شوی خودم هم می دونم که موفق می شود اما بریم سر تجزیه و تحلیل این برنامه امتحانی. قران که خیلی درس راحتی است همین یک روز هم خیلی زیاد است ریاضی هم خیلی خوبه که دور روز وقت دادند پیام های اسمانی هم وقتش خوب است مطالعات رو باید انصافا دور روز برای ان وقت می گذاشتند سال پیش هم برای مطالعات یک روز مثل امسال گذاشته بودند. علوم تجربی رو باید چهار روز وقت می دادند سال پیش شش روز وقت داشتند اما امسال دو روز برای ان گذاشتند عربی هم وقتش خیلی عالی است زبان خارجی هم وقتش عالی است انشا و املا و امادگی دفاعی وقتشون عالی است امیدوارم که بتوانم این امتحانات رو پشت سر هم رد کنم و موفق باشم شما هم برای من دعا کنید راستی شاید نتوانم در این سایت و سایت دیگرم فعال باشم چون دو هفته امتحانات اردبیهشت ماه داریم و خیلی تاثیر داره در نمره مستمر خرداد بازم ممنون که مطلب من روخوندید.

به نام خدا
بهترین قسمت زندگی لحظه ای است که 
قبل از غروب، در طبیعت
به درختان و ابرها نگاه کنی
و هم صدا با کوهها و گنجشک ها، خدا را ستایش کنی
سبحان الله

باسلام خدمت همه کاربران بیان موضوع امروز من بهترین روز زندگی من است حالا بگو چرا؟پریروز خیلی غمگین بودم به خاطر زبان چون گفته بود که در کتاب زبان اخرش سه سفحه درباره فعل ها است که باید به گذشته بگویی و همراه با معنی حالا توجه اش اینجاست که کسی بهم نگفت که فردا یک شنبه این روز تعطیل است حالا فکر کنم شما باور نکنید ولی راست میگم ولی شانسم در کانال مدرسمون نوشته بود که فردا مدرسه تعطیل است منم خیلی خوشحال شدم به خاطر زبان چون اون هفته با امادگی خود خدمت معلم می روم راستی یادم رفت که بگم امروز یعنی روز دوشنبه اردو داشتیم ولی من نرفتم چون دوست نداشتم مکان ان هم زیاد بلد نیستم رسانه دیجیتال. نمی دونم چی چی بود خیلی ها گفتن چرا نرفتی و معلم ها هم می گفتند چون شاگرد اول ها و اون هایی که درس هاشون خوب بود می رفتند من هم یکی از انها بود ولی در جواب انها می گفتم که ارزش علوم و دانش زیادتر از این اردوهایی است که رفتند داشتم می گفتم بعد ما تو این سه زنگ زنگ اول که انشا داشتیم یه انشا معلم گفت بنویسید بعد دوستام یعنی اونایی که درس خون نبودند روی میز خوابیده بودند معلم هم خجالت کشیده بود ولی واقعا باید کلاس رو تعطیل می کرد زنگ دوم هم قران داشتم و معلم قران داشت 1 ساعت و ربع حرف می زد و ما فقط کله مون رو به مظورتاکید حرف هایش تکان می دادیم و زنگ سوم که ریاضی داشتیم معلم ریاضی گفت که فیلم ببینیم که فیلم مارمولک رو دیدیم ولی بهتر اردو بود که در کلاس ماندیم و اردو نرفتیم به نظر من بهترین روز زندگی من بود.



بله هدف من عشق است و ایثار هزاران خفته از عشق تو بیدار است امروز من جلسه اولویت رشته تحصیلی در مدرسه داشتم و با اولیا باید می امدند اقای رضایی داشت درس می داد یک دفعه معاون پرورشی گفت که همه بچه ها بروند در نماز خانه و ما رفتیم همراه با همه دانش اموزان در نمازخانه در انجا مشاور مدرسه داشت درباره رشته تحصیلی صحیت می کرد و در اخر گفت که هر رشته ای که دوست دارید بروید در ان وارد شوید من داشتم بعضی از اولیا رو می دیدم که با بچه هایشان داشتند با مشاوره صحیت می کردند و همشون می گفتند که می خواهند علوم تجربی و ریاضی فیزیک بروند و من فکر کنم ما درمدرسمون فقط 5 نفر به معلمی می رویم بقیه بالاتر از من می رفتم و لی من یک امیدی تو قلبم داشتم که می گفت تو به درد معلمی می خوری معلم عشق است عشق مشاوره هم گفت که هر کسی که می خواهد در رشته علوم انسانی برود باید حفظیاتش قوی باشه در این موقع بود که تو دلم گفتم کاربران بیان گفتند که حفظیاتم خوبه منم حرف اخرم معلمی بود و فرم اولویت رو پر کردم اصلا من معلمی رو خیلی دوست دارم.

به دلم می نگرم 
در دلم غوغایی ست 
دل دریایی من 
پر آشوب وغم است 
غم غربت 
غم دوری از دوست 
در دلم عشق فراوان دارم 
عشق دارم به نگاه گل سرخ 
نغمه ی بلبل باغ 
و نگارنده ی این ابر سیه 
اندکی بیم دارم 
بیم از آینده 
بیم از این دنیای بی رحم 
غم ها و بیم ها وعشق ها 
همه زیبا هستند 
همه در خانه ی من جا دارند 
امروز با یک پست متفاوت خدمت شما هستم اونم این است که امروز اخرین روز مدرسه بود و تعطیل شدم ولی باید امتحانات خرداد رو باید بخونم. ولی اگر توجه کرده باشی موضوع من درباره دوری از دوست است امروز که تعطیل شدیم هنوز سه ساعت نگذشته دلم برای دوست هایم تنگ شده همینجور فکر هایی در سرم می اید که میگه شاید در متوسطه دوم دبیرستان خیلی از دوست هایی نباشند چون رشته های تحصیلیشون فرق می کنه و باید مدرسه های دیگر ثبت نام کنند ولی باید عادت کنم امروز هم چون روز اخر بود چند نفر دفتر خاظراتشون رو به همه بچه ها می دادند تا براشون یادگاری بنویسند و همچینین به معلم ها هم می دادند به من هم دادند و من هم برای انها یادگاری نوشتم انشا الله سال دیگر در هر جایی هستند موفق باشند و همیشه به یاد من هم باشند و همچنین معلم های عزیزم که برای ما دانش اموزان خیلی زحمت کشیدند و ما را تحمل کردند. همیشه شاد و خرسند باشند و در تمام طول زندگی موفق باشند.

باسلام خدمت همگی چند روز بود نبودم دلیلش این است که داشتم امتحانات مستمر خرداد رو می دادم. خیلی خوشحالم چون امتحانات مستمر خرداد رو به خوبی پشت سر هم گذارندم اما اگر توجه کرده باشید در پست قبلی گفتم که 90 درصد امتحانات از سایت قلم چی است یعنی همه مدرسه می دونستند و می رفتند دانلود می کردند ولی من هیچ وقت این کار رو نکردم چون همه این ها در خرداد با مشکل مواجه می شوند و نمی توانند همه درس ها رو بخونن اتفاقا من هم در کلاس و هم در زنگ های تفریح کتاب تو دستم و همش درس ها رو می خوندم همه بهم می گن چرا اینقدر درس میخونی من هم در جواب ان ها گفتم که هر سر بالایی سرازیری داره اونم هیچ چیز نگفت انشا الله همه درس ها رو نمره خوب بیارم و همچنین امتحانات خرداد ماه رو. راستی من یک دفتر خاطرات دارم که در ان خاطراتم رو می نویسم همه دانش اموزان کلاس می دونند که اخر سال دفتر خاطراتم رو به همه معلم ها می دهم که یه نوشته ای برای من بنویسند و مهم اینکه معلم هایی که دارم رو ازدست می دهم چرا که سال دیگر در دوره متوسطه دوم می روم و معلم ها تغییر می کنند. انشا الله همه معلم ها همیشه موفق باشند راستی یه سوال داشتم ما تا یک شنبه به مدرسه می رویم شما تا چند شنبه می روید؟ممنون که وقتتون رو صرف خوندن مطلب من کردید.


بله برنامه امتحانات پایه نهم استان اصفهان از راه رسید ولی یک شوکه ای بهم وارد کرد دلیلش هم خودم هم نمی دونم چیه ولی یک حسی دارم که میگه تو در این امتحانات موفق می شوی خودم هم می دونم که موفق می شود اما بریم سر تجزیه و تحلیل این برنامه امتحانی. قران که خیلی درس راحتی است همین یک روز هم خیلی زیاد است ریاضی هم خیلی خوبه که دور روز وقت دادند پیام های اسمانی هم وقتش خوب است مطالعات رو باید انصافا دور روز برای ان وقت می گذاشتند سال پیش هم برای مطالعات یک روز مثل امسال گذاشته بودند. علوم تجربی رو باید چهار روز وقت می دادند سال پیش شش روز وقت داشتند اما امسال دو روز برای ان گذاشتند عربی هم وقتش خیلی عالی است زبان خارجی هم وقتش عالی است انشا و املا و امادگی دفاعی وقتشون عالی است امیدوارم که بتوانم این امتحانات رو پشت سر هم رد کنم و موفق باشم شما هم برای من دعا کنید راستی شاید نتوانم در این سایت و سایت دیگرم فعال باشم چون دو هفته امتحانات اردبیهشت ماه داریم و خیلی تاثیر داره در نمره مستمر خرداد بازم ممنون که مطلب من روخوندید.

به نام خدا
بهترین قسمت زندگی لحظه ای است که 
قبل از غروب، در طبیعت
به درختان و ابرها نگاه کنی
و هم صدا با کوهها و گنجشک ها، خدا را ستایش کنی
سبحان الله

باسلام خدمت همه کاربران بیان موضوع امروز من بهترین روز زندگی من است حالا بگو چرا؟پریروز خیلی غمگین بودم به خاطر زبان چون گفته بود که در کتاب زبان اخرش سه سفحه درباره فعل ها است که باید به گذشته بگویی و همراه با معنی حالا توجه اش اینجاست که کسی بهم نگفت که فردا یک شنبه این روز تعطیل است حالا فکر کنم شما باور نکنید ولی راست میگم ولی شانسم در کانال مدرسمون نوشته بود که فردا مدرسه تعطیل است منم خیلی خوشحال شدم به خاطر زبان چون اون هفته با امادگی خود خدمت معلم می روم راستی یادم رفت که بگم امروز یعنی روز دوشنبه اردو داشتیم ولی من نرفتم چون دوست نداشتم مکان ان هم زیاد بلد نیستم رسانه دیجیتال. نمی دونم چی چی بود خیلی ها گفتن چرا نرفتی و معلم ها هم می گفتند چون شاگرد اول ها و اون هایی که درس هاشون خوب بود می رفتند من هم یکی از انها بود ولی در جواب انها می گفتم که ارزش علوم و دانش زیادتر از این اردوهایی است که رفتند داشتم می گفتم بعد ما تو این سه زنگ زنگ اول که انشا داشتیم یه انشا معلم گفت بنویسید بعد دوستام یعنی اونایی که درس خون نبودند روی میز خوابیده بودند معلم هم خجالت کشیده بود ولی واقعا باید کلاس رو تعطیل می کرد زنگ دوم هم قران داشتم و معلم قران داشت 1 ساعت و ربع حرف می زد و ما فقط کله مون رو به مظورتاکید حرف هایش تکان می دادیم و زنگ سوم که ریاضی داشتیم معلم ریاضی گفت که فیلم ببینیم که فیلم مارمولک رو دیدیم ولی بهتر اردو بود که در کلاس ماندیم و اردو نرفتیم به نظر من بهترین روز زندگی من بود.


                                                         

ولادت با سعادت منجی عالم بشریت

            منتقم خون حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

بر عموم شیعیان و منتظران مبارک باد.

نگاهی به زندگینامه امام زمان، حضرت مهدی (ع)

نام: محمد بن الحسن

کنیه: ابوالقاسم

امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است. در روایات آمده است که شایسته نیست آن حضرت را با نام و کنیه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج)

مهدی، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب امان، قائم و خلف صالح.

شیعیان در دوران غیبت صغری ایشان را ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخی منابع بیش از ۱۸۰ لقب برای امام زمان(ع) بیان شده است.


حتما شما هم می دانید وقتی می خواهید وارد یک رشته ای شوید سوالاتی برای شما هم پیش می اید منم به کسی نیاز دارم که منو راهنمایی کند و به همه سوالات من جواب دهد چون همین سوال ها است که زندگی را از این ور به اون می اندازد خوب بریم سر سراغ پرسش ها سوال اول: اول سایتی است که سوالات کنکور علوم انسانی سال 97 در ان باشد شاید بگید چرا می خواهد نگاه کند تو که کلاس نهمی ولی اینجوری نیست چون می خواهم با سوال های کنکور اشنا بشوم  سوال دوم: این است که در رشته علوم انسانی ریاضی و علوم است یا نه؟ خودم می دونم هست ولی می خواهم بدونم اسونه یا نه.  سوال سوم: رشته علوم انسانی اسونه یا نه این سوال همینجوری پرسیدم. سوال چهارم:برای اینکه در دانشگاه شهر خودم قبول بشم باید چه کاری انجام باید داد. سوال پنجم برای معلمی باید چند سال درس خوند؟سوال ششم برای اماده شدن برای کنکور چند ماه فرصت داریم؟ سوال هفتم: سوال های کنکور علوم انسانی جمعا جند تا است؟ سوال هشتم: همه درس های علوم انسانی حفظیات است؟ سوال نهم:  تعداد کل ترم های کل علوم انسانی چند تا است؟ و سوال دهم:ایا شما هم معلمی رو دوست دارید؟ فکر کنم برای این سوال ها یکی از کابران بیان باید معلم باشد تا پاسخ کامل رو بدهد.



بله هدف من عشق است و ایثار هزاران خفته از عشق تو بیدار است امروز من جلسه اولویت رشته تحصیلی در مدرسه داشتم و با اولیا باید می امدند اقای رضایی داشت درس می داد یک دفعه معاون پرورشی گفت که همه بچه ها بروند در نماز خانه و ما رفتیم همراه با همه دانش اموزان در نمازخانه در انجا مشاور مدرسه داشت درباره رشته تحصیلی صحیت می کرد و در اخر گفت که هر رشته ای که دوست دارید بروید در ان وارد شوید من داشتم بعضی از اولیا رو می دیدم که با بچه هایشان داشتند با مشاوره صحیت می کردند و همشون می گفتند که می خواهند علوم تجربی و ریاضی فیزیک بروند و من فکر کنم ما درمدرسمون فقط 5 نفر به معلمی می رویم بقیه بالاتر از من می رفتم و لی من یک امیدی تو قلبم داشتم که می گفت تو به درد معلمی می خوری معلم عشق است عشق مشاوره هم گفت که هر کسی که می خواهد در رشته علوم انسانی برود باید حفظیاتش قوی باشه در این موقع بود که تو دلم گفتم کاربران بیان گفتند که حفظیاتم خوبه منم حرف اخرم معلمی بود و فرم اولویت رو پر کردم اصلا من معلمی رو خیلی دوست دارم.

چند روز است که خیلی ناراحتم چون چند روز دیگر امتحانات اردیبهشت ماه برگزار میشه جهت امادگی دانش اموزان برای امتحانات خردادماه ولی چند تا دروس است که هنوز درس های ان تموم نشده مثل علوم و مطالعات اجتماعی و عربی و لی با این حال عربی و مطالعات اسونه ولی علوم من نمیدونم که چرا معلم علوم درس هایش رو زود تموم نمی کنه تازه با ریلکس درس رو میده تازشم سه تا فصل علوم رو امتحان نگرفته بعد من چطور همه فصل ها رو مرور کنم خدایا به من کمک کن کسی حال من رو نمی دونه و با این حال هر روز معلم ها امتحان میگیرن برای نمره های مستمر این ها رو می تونستند از اسفند ماه شروع کنن تا ما هم خسته نشیم هر روز که سه تا درس داریم هر سه تا درس رو امتحان میگیرن از شفاهی گرفته تا کتبی برای همین نتونستم دیروز یک پست بزارم ولی اگر من در اینده معلم شدم از اسفند از بجه ها امتحان میگیرم تا در اردیبهشت کمی راحت باشند ولی منم می دونم باید درس ها رو مرور کنیم تا نمره هامون خوب باشه ولی نه تا این حد ادم اصلا نمی تونه نفس بکشه انشا امسال هم نمره های مستمرم خوب باشه و همچنین نمره های کتبی هردرس ولی با این حال می دونم که چند تا از درس ها امتحاناتش رو معلم ها از سایت قلم چی میگیرن انشا الله علوم هم در سایت قلم چی باشه برای من هم دعا کنید. راستی اگر کسی کلاس نهم هست در اصفهان بگه چون من از همه درس ها امتحانات خردادشو دارم تا براش بفرستم بازم ممنون که پست من رو خوندید.


امروز درباره یک پست جدید به نام ویژگی های رفتاری انواع معلم ها در مدرسه خدمت شما امدم. اول برای اینکه سراغ مطلب بریم فقط اینو بگم فقط قصد شوخی با معلم های مدرسه خودم رو دارم وقصد بی احترامی به انها رو ندارم. خوب داشتم می گفتم معلم اولمون فامیلش معینی است از سال اول کلاس هفتم همه بچه ها گفته بودند که این معلم خیلی سخت گیر است ولی خیر اشتباه کردند چون هر کسی که درس هایش رو بخونه باهاش کاری نداره یک روز یکی از بچه های کلاس که خیلی تنبل است داشت در حال صحبت کردن معلم با بغل دستی اش صحبت می کردم معلم بهش گفت بیا اینجا بغل میز اونم رفت یک دقیقه معلم هیچی نگفتم یک دفعه ای میز رو انداخت روی زمین یعنی دوستم سکته قلبی رو داشت می زد بد جور صدا داشت حتی ما هم ترسیده بودیم. بریم سراغ معلم دوم که فامیلش شیخی است معلمی خوبیه همه دانش اموزان ازش راضی هستند هر وقت که می خواهد درس بدهد روی میز می نشیند و درس می دهد اصلا جلوی بچه ها خجالت نمی کشد. و وقتی فوتبالی از تلویزیون پخش میشه در مدرسه با گوشی اش فوتبال رو نگاه می کند.بریم سراغ معلم سوم که فامیلش حسینی است این معلم خیلی تند حرف می زنه یعنی کم کسی پیدا میشه که حرف هایش رو بفهمی باید با ان بسازی و بسوزی و در نمره دادن خیلی عالیه من که ازش راضی هستم.بریم سراغ معلم چهارم که اسمش  حسینی است معلم زبان است خیلی معلم خوبیه اما بجه ها دوستش ندارندبریم سراغ معلم پنجم که فامیلش مرادی است این معلم هم خیلی عالیه یعنی یادش میره امتحان بگیره یعنی اگر بگه اون هفته امتحان بگیرم و جلسه بعد برسه به بچه ها میگه امتحان امروز شما داشتید دوستامون هم بهش میگن نخیر امتحان نداریم ولی بعضی از موقع ها ما رو غافل گیر می کنه و امتحان میگیره.بریم سراغ معلم ششم که فامیلش حسینی است یعنی با اینکه معلم جوانی است بچه ها هم می دونن که معلم تازه کار نباید دانش اموزی را به دفتر بفرسته همینجور تو کلاس اذیتش می کنن فکر کنم اونم خیلی دوست داره.بریم سراغ معلم هفتم که فامیلش رضایی است یعنی من عاشق این معلم هستم چون دفتر کلاسی اش رو به دوستانم میده تا دوستام برای خودشون نمره بگذارند وقتی که درس می دهد لا به لای ان شوخی می کند این معلم خیلی عالیه.معلم هشتم که فامیلش قاسمیان است این معلم هم بازنشسته است و زورگی میاد تو کلاس و درس می دهد این معلم هم خیلی عالیهمعلم نهم که فامیلش اصغری است یعنی تو کلاس همه بچه ها خوابشون میبره چون هر وقت می خواهد درس بدهد با کامپیوتر می دهد و معلم خیلی خیلی جدی هم هست. ومعلم اخر که دهم است فامیلش زارعان معلم ورزشمون است یعنی ما رو خیلی ما رو خسته می کند از ورزش از بس با تمرین های مختلف این هم پست امروز اگر خوشتون اومد نظر بگذارید.


موضوع پست امروز من خیلی خسته ام این روز ها است واقعا هم همینه موضوعی است که خیلی من را ناراحت می کند اونم اینه که وقتی معلمی درسی یا امتحانی ازم میگیره یا می پرسه اگه شفاهی باشه همه دانش اموزان میگن این چقدر حفظ می کنه به قول امروزی چقدر این خر خونه یا میگن این برگه ها رو در ابجوش ریخته و قرقره کرده و خورده یعنی شده ابروی من رو در کلاس ببرن یعنی از هر نفر یک نفر جمله میگن یعنی ما که 30 نفر در کلاس هستیم همشون یک جمله حرف می زنن این من رو خیلی ازرده می دهد. ولی اگر کتبی باشد خیلی خوبه چون دانش اموزان نمی توانند درباره من حرف بزنند ولی یه بدی دیگری هم داره بزار داستانش رو برای شما تعریف کنم. یک روز همون روز های اول سال که معلم من رو نمی شناخت به ما گفت که امتحان مطالعات از درس های 1 و 2 و 3 و 4 میگیرد جلسه بعدی امتحان رو در نماز خانه گرفت بعد جلسه بعد که می خواست برگه ها رو تصحیح کنه گفت ساکت باشید و همون وقت گفت که هر کسی تقلب کنه نمره امتحانش صفر است من که خیالم راحت بود چون من درسم را خونده بودم گفتم20 میارم و همه برگه ها رو تصحیح کرد معلم گفت که اول از نمره های 20 به نمره های 10 میام و شروع به خواندن نمره کرد زهرا .20 زینب19 مهسا18 و غیره. من هم داشتم کم کم ناراحت میشدم و تا 10 رسید ولی اسمم رو نگفت همه بچه های کلاس به من خیره شدند معلم به من گفت بیا اینجا رفتم گفت چرا تغلب کردی مگه نمی دونستی نباید تغلب کنی تو که شاگرد درس خون بودی من گفتم که خودم درسم رو خوندم ولی بازم فکر کرد من دروغ میگم بازم خدا رحم کرد بغل دستی ام گفت ازش سوال بپرس همشو بلده و ازم چند تا سوال پرسید سوال1:هویت چیست: هویت عبارتند از و غیره همین سوال ها رو پرسید و بهم نمره داد ولی بازم ناراحتم همون وقت معلم به من گفت که چرا حفط می کنی خلاصه اش رو بگو من هم گفتم که خلاصه نمی تونم و یاد هم نمیگیرم و فقط حفظیاتم خوبه ولی بازم خیلی خسته ام از این روز ها منظور من اینه که حفظیات چیزخوبیه دانش اموزان کلاس می دونن اگر سه صفحه پر از متن رو به من بدهند فردا مثل بلبل براشون مثل متن کتاب میگم یعنی کسی هست که مثل من حفظیاتش خوب باشه؟یا نه؟


امروز با یک پست متفاوت خدمت شما هستم اونم این است که امروز اخرین روز مدرسه بود و تعطیل شدم ولی امتحانات خرداد رو باید بخونم. ولی اگر توجه کرده باشید موضوع من درباره دوری از دوست است امروز که تعطیل شدیم هنوز سه ساعت نگذشته دلم برای دوست هایم تنگ شده همینجور فکر هایی در سرم می اید که میگه شاید در متوسطه دوم دبیرستان خیلی از دوست هایی نباشند چون رشته های تحصیلیشون فرق می کنه و باید مدرسه های دیگر ثبت نام کنند ولی باید عادت کنم امروز هم چون روز اخر بود چند نفر دفتر خاظراتشون رو به همه بچه ها می دادند تا براشون یادگاری بنویسند و همچینین به معلم ها هم می دادند به من هم دادند و من هم برای انها یادگاری نوشتم انشا الله سال دیگر در هر جایی هستند موفق باشند و همیشه به یاد من هم باشند و همچنین معلم های عزیزم که برای ما دانش اموزان خیلی زحمت کشیدند و ما را تحمل کردند. همیشه شاد و خرسند باشند و در تمام طول زندگی موفق باشند.

به نام خدا
بهترین قسمت زندگی لحظه ای است که 
قبل از غروب، در طبیعت
به درختان و ابرها نگاه کنی
و هم صدا با کوهها و گنجشک ها، خدا را ستایش کنی
سبحان الله

باسلام خدمت همه کاربران بیان موضوع امروز من بهترین روز زندگی من است حالا بگو چرا؟پریروز خیلی غمگین بودم به خاطر زبان چون گفته بود که در کتاب زبان اخرش سه سفحه درباره فعل ها است که باید به گذشته بگویی و همراه با معنی حالا توجه اش اینجاست که کسی بهم نگفت که فردا یک شنبه این روز تعطیل است حالا فکر کنم شما باور نکنید ولی راست میگم ولی شانسم در کانال مدرسمون نوشته بود که فردا مدرسه تعطیل است منم خیلی خوشحال شدم به خاطر زبان چون اون هفته با امادگی خود خدمت معلم می روم راستی یادم رفت که بگم امروز یعنی روز دوشنبه اردو داشتیم ولی من نرفتم چون دوست نداشتم مکان ان هم زیاد بلد نیستم رسانه دیجیتال. نمی دونم چی چی بود خیلی ها گفتن چرا نرفتی و معلم ها هم می گفتند چون شاگرد اول ها و اون هایی که درس هاشون خوب بود می رفتند من هم یکی از انها بود ولی در جواب انها می گفتم که ارزش علوم و دانش زیادتر از این اردوهایی است که رفتند داشتم می گفتم بعد ما تو این سه زنگ زنگ اول که انشا داشتیم یه انشا معلم گفت بنویسید بعد دوستام یعنی اونایی که درس خون نبودند روی میز خوابیده بودند معلم هم خجالت کشیده بود ولی واقعا باید کلاس رو تعطیل می کرد زنگ دوم هم قران داشتم و معلم قران داشت 1 ساعت و ربع حرف می زد و ما فقط کله مون رو به مظورتاکید حرف هایش تکان می دادیم و زنگ سوم که ریاضی داشتیم معلم ریاضی گفت که فیلم ببینیم که فیلم مارمولک رو دیدیم ولی بهتر اردو بود که در کلاس ماندیم و اردو نرفتیم به نظر من بهترین روز زندگی من بود.


                                                         

ولادت با سعادت منجی عالم بشریت

                منتقم خون حضرت سیدالشهداء اباعبدالله الحسین (علیه السلام)

حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

بر عموم شیعیان و منتظران مبارک باد.

نگاهی به زندگینامه امام زمان، حضرت مهدی (ع)

نام: محمد بن الحسن

کنیه: ابوالقاسم

امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است. در روایات آمده است که شایسته نیست آن حضرت را با نام و کنیه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج)

مهدی، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب امان، قائم و خلف صالح.

شیعیان در دوران غیبت صغری ایشان را ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخی منابع بیش از ۱۸۰ لقب برای امام زمان(ع) بیان شده است.


باسلام دیروز در یکی از وبلاگ های بیان به نام وبلاگ

همین جوری رفتم که یک چالشی گذاشته بود و من هم در این چالش شرکت کردم. چالش این سایت به صورت سوالی است که باید این سوال ها رو جواب داد سوال ها به شرح زیر است:

1-وقتی سوالی بپرسین چی خوشحالتون میکنه؟ وقتی سوالی بپرسم یک چیز من رو خوشحال می کنم اونم این است که جواب سوال من رو کامل بدهد و برای من روشن و مفهوم باشد. اگر در میان جمعی مثلا در کلاس بودم در حین جواب در پاسخ من کسی حرف نزند اینجوری خیلی خوشحال می شوم.

2-وقتی خبر خوبی میشنوین یا اتفاق خوبی براتون میفته دلتون میخاد اولین نفر به کی بگین؟ در درجه اول به پدر و مادرم که برام خیلی زحمت کشیده اند و در درجه دوم به کاربران بیان و دوست هایم .همین الان خنده ام گرفتم دلیش این است که به یاد برنامه کودک شو افتادم که از بچه ها همین سوالات رو می پرسند.

3-چه چیزی بیشتر از همه ناراحتتون میکنه؟ از بعضی ها که در پشت من غیبت و دروغ و ناسزایی می کنند و همچین بعضی ها که بد قولی می کنند یا وقتی که یکی از اقوام و دوستان صمیمی از دنیا بروند و فوت کنند. و یکی دیگر هم تمام شدن اینترنت که این هم موضوع مهمی است خیلی من را ناراحت می کند.

4-چه چیزی بیشتر از همه خوشحالتون میکنه‌؟ موفق شدن در امتحانات خرداد و همچنین رفتن به پایه های بالاتر تحصیلی و موفقیت در زندگی که این خیلی خیلی من را خوشحال می کند و یکی دیگر این است که کسی به من بد قولی نکند و در پست سر من هم غیبت نکند این من را خیلی خوشحال می کند.
5-یادتون هست که چی شد با دوست صمیمیتون صمیمی شدید؟ اینکه دوست صمیمی ام در درس هایم در طول تحصیلی به من کمک می کند و هچنین رفت و امد نکردن با دوست های بد و همچنین داشتن اخلاق خوب و اعتقادات دینی و راستگویی این سه عامل باعث صمیمی تر شدن با دوست خیلی صمیمیم بود.
6-تحمل قهر دارید؟اگر خودتون اشتباه کرده باشید؟ اول اینکه در این زمینه من کم اشتباه می کنم اگر اشتباه هم کنم تحمل قهر رو ندارم وبا اون فرد خودم زود اشتی می کنم اصلا هم ناراحت نمی شوم خیلی ها هستن که میگن او باید با ما اشتی کند ولی من اینجوری نیستم و تحمل قهر در فاصله زمانی را ندارم.
 و سوال ششم که شخصی است و باید نظرم رو درباره اون فرد بگم که اینجا نمیشه و خیلی مطلبم طولانی میشم از اینکه کامل مطالب من رو خواندید خیلی ممنونم و پیشنهاد می کنم شما هم در این چالش شرکت کنید.

حتما شما هم می دانید وقتی می خواهید وارد یک رشته ای شوید سوالاتی برای شما هم پیش می اید منم به کسی نیاز دارم که منو راهنمایی کند و به همه سوالات من جواب دهد چون همین سوال ها است که زندگی را از این ور به اون می اندازد خوب بریم سر سراغ پرسش ها سوال اول: اول سایتی است که سوالات کنکور علوم انسانی سال 97 در ان باشد شاید بگید چرا می خواهد نگاه کند تو که کلاس نهمی ولی اینجوری نیست چون می خواهم با سوال های کنکور اشنا بشوم  سوال دوم: این است که در رشته علوم انسانی ریاضی و علوم است یا نه؟ خودم می دونم هست ولی می خواهم بدونم اسونه یا نه.  سوال سوم: رشته علوم انسانی اسونه یا نه این سوال همینجوری پرسیدم. سوال چهارم:برای اینکه در دانشگاه شهر خودم قبول بشم باید چه کاری انجام باید داد. سوال پنجم برای معلمی باید چند سال درس خوند؟سوال ششم برای اماده شدن برای کنکور چند ماه فرصت داریم؟ سوال هفتم: سوال های کنکور علوم انسانی جمعا چند تا است؟ سوال هشتم: همه درس های علوم انسانی حفظیات است؟ سوال نهم:  تعداد کل ترم های کل علوم انسانی چند تا است؟ و سوال دهم:ایا شما هم معلمی رو دوست دارید؟ فکر کنم برای این سوال ها یکی از کابران بیان باید معلم باشد تا پاسخ کامل رو بدهد.


باسلام خدمت همه کاربران بیان خوب من تا حالا دو امتحان رو پیش سر گذاشتم یکی امتحان

قران و دیگری که خیلی مهمتره امتحان

ریاضی امتحان قران رو که خیلی خوب دادم و کلا 10نمره داشت و 10 نمره دیگر خواندن ایه های قران بود که باید با تلفظ صحیح کلمات و همچنین با صوت خواندن بود و امتحان دوم که ریاضی بودخیلی عالی بودم چون 70 درصد از سوال ها از از سال 96 ویژه غایبین موجه بود و من اتفاقا این سوال ها رو کار کرده بودم و همشون رو درست انجام دادم انشا الله امتحان بعدی که هدیه است و بعد از ان علوم رو خیلی خوب بیاورم مطلب دیگری که خواستم بگویم این است که اگر موافق باشید من در اخر امتحانات چالشی بگذارم در مورد عکس کارنامه هاتون رو بزارید. و نکته دیگر این است که برای امتحانات خوب درس بخونیم اگر نخونیم همین جوری نمره که بدست نمی اوریم به قول یک جمله که می گوید: سلامتی استادی که سر جلسه امتحان دید برگم سفیده . اومد در گوشم گفت: نگران چی هستی؟ اسمتو بنویس بقیش با من! ولی حیف بیدار شدم بقیه خوابمو ندیدم.) به این نکته می رسیم که از سر غفلت که درس نخونیم نمره مون خوب نمی شود به قول معلمون که می گوید سر جلسه امتحان منتظر نباش که امداد غیبی بیاید و بعضی ها رو در امتحانات دیدم که اونایی که درسشون خیلی خوب نیست همون یک ربع اول برگه شون رو تحویل می دهند به نظرم باید بیشتر بنشینند تا فکر کنند و به سوال مورد نظرشون برسند. یک نکته دیگر که باقی مانده در بعضی از وبلاگ ها دیدم که مسابقه ای گذاسته بوند با نام چقدر من رو می شناسی واقعا این مسابقه جالبه برای همین منم این مسابقه رو ایجاد کردم شما هم می توانید شرکت کنید و امتیازتون رو بگید این هم لینکش:

https://grandedesafio.com/quiz/10354170.


بالاخره اخرین امتحانات نهم استان اصفهان تمام شد. واقعا خیلی من خوشحال هستم از اینکه نمره هایم عالی هستند. بالاخره باید دیگه از کلاس نهم خداحافظی کرد و به کلاس دهم سلام گفت.  دیگه یک نفسی راحت می کشم از اینکه دیگر امتحانی ندارم. از اینکه در فصل امتحانات نمی توانستم ازاوقات و فراغتم به خوبی استفاده کنم.راستی دلم برای همه بیانی ها تنگ شده از اینکه بعضی وقت ها به سایتم سر می زدم و زود دوباره می رفتم درس هایم را می خواندم واقعا خیلی خوشحال هستم و برای اینکه در مدرسه ای ثبت نام کنم باید فرم هدایت تحصیلی داشته باشم که فرم هدایت تحصیلی رو در ماه تیر می دهند. راستی من می خواستم این مطلب رو پریروز منتشر کنم ولی تا می خواستم پیش نماش مطلبم رو ببینم نمی دونم چطور شد که دکمه انصراف رو زدم یعنی مثل این است که کبریتی بر مواد منفجره بزنند زحمات یک ساعته من از بین رفت و خیلی عصبانی شدم ولی طوری نیست بیا با این کار ها عادت کرد اگر بیان می توانست گزینه ای قرار دهد که مثلا اگر اشتباه گزینه انصراف رو زدی بنویسد ایا واقعا می خواهید از این صفحه خارج شودید اگر بود خیلی عالی میشد راستی من همین الان دیدم که بعضی از سایت ها چالش هایی درباره سایت بیان گذاشته بودند که فکر کنم با نام پویش توسعه خدمات بلاگ بیان گذاشته بودند من هم حتما شرکت می کنم تا سایت بیان رسیدگی جدی درباره این موضوع داشته باشد. راستی دلم برای شما تنگ شده اگر میشه یه کوچولی بحرفید.خیلی ممنون که وقت گذاشتید و مطلب من رو خوندید.


چند روزی بود که در بین کابران بیان دیده بودم که پویشی به نام پویش درخواست از بیان برای توسعه خدمات بلاگ نوشته بودند من هم دوست داشتم که در این پویش شرکت کنم تا بیان ببیند که همه وبلاگ ها درخواست توسعه خدمات بیان رو دارند تا انشالله زودتر رسیدگی کنند خوب بریم سر پیشنهاداتی که من دارم:

1-حتما بیان تهیه نسخه پشتیبان رو فعال کند این گزینه اول من است که فکر کنم همه وبلاگی ها با این حرف من موافق هستند تا اگر مطالب ما حذف شد بتوانیم از نسخه پشتیبان استفاده کنیم.

2- چند سالی است که بیان دیگر قالب درست نمی کند حتما باید دوباره قالب های زیبا درست کند یا اگر هم قالب درست نمی کنند گزینه ای در پنل کابران بیان قرار دهند با عنوان ارسال قالب تا کابران بیان بتوانند قالب هایی که طراحی می کنند در بیان قرار دهند بیان هم برای اینکه از اون کابر تلاش کرده است مبلغی در نظر بگیرید ما خیلی در بیان داریم که قالب طراحی می کنند برای بیان از قبیل:

پرو وب پلاس _ سرویس ارائه قالب بیان بلاگ و

قالب عرفان و

طراحی قالب بلاگ بیان مارجین و

قالب حرفه ای بلاگ بیان نقاش و

سایت ذهن زیبا زندگی زیبا و

سایت ستاپ هستند.

3- به نظر من باید بیان مثل فارسی بلاگ سیستم گفتگو یا همان چت روم در پنل کابران بیان داشته باشد تا با دسترسی راحت کابران بیان بتوانند از حال یکدیگر خبردار شوند.

4- باید در بیان که کاربران بیان همدیگر رو دنبال می کنند قابلیتی ایجاد کنند تا بتوانیم سایت های دیگر مانند بلاگفا یا میهن بلاگ یا رزبلاگ رو دنبال کنیم اگر بتوانند خیلی عالی میشد.

5- بیان باید گزینه خاموش در دنبال کردن وبلاگ ها رو غیر فعال کند یا اگر فعال است باید عکس اواتارشون معلوم باشد تا بدونیم چه کسی سایت ما رو دنبال می کند.

انشا الله بیان هم زودتر به این پیشنهادها رسیدگی کند.

دعوت میکنم از

مهدی قاسمی(پرو وب پلاس) و

ماری ( مداد رنگی) و

محمد فاصل گل محمدی( زیست شناسی) و

هرچی- همه چی- هیچیو  

abdolnabi solimani    و

طاها ارومیه و 

گاه نوشت های مریدا و 

یاسمن و

جوون پیر و هر کسی که دوست دارد در این پویش شرکت کند.



می نویسم با قشنگ ترین احساسم برای بهترین خواهرم…
خواهــری دارم بهتراز برگ هــای گل یــاس…
خواهـــری دارم زلال تر ازآب چشمه…
خواهـــری دارم که با دنیـا عوض نمی‌کنم نگرانی هایـش را…
خیلی حسه خوبیــه…
خواهر کوچیــکی باشی ک خیلی اذیــت میکنـی…
بهونــه گیریــات همــه رو دیــوونه کرده…
ولی خواهــرت هروقت کـه بهــونه میگیــری بیشتر دوستت داره
بیشتر قربون صدقت میره…!
خواهـــری که اگر هــزار بار صداش بزنی آبــجی جونم…آبجـی…
کمتــر از جونــم” و جــونه دلـــم” جواب نمیــده!
خواهـــری کــه هرشب وقت خــواب میــاد چکت میکنه…
ببیــنه پتوتو کشیــدی روت…مبــادا پسش زده باشــم و سرمابخــورم…
خواهــری کــه دنیــاشو میــده تا ببیــنه لبخندمو…
خواهــری کـه لوســم می کنه ولــی موقع اشتباهاتــم تنبیــهم می کنه
…!

آهـــــــــــــــــای دنیــــــــا!!!!
دنیــــای من خواهـــرمه…تو کیلوییی چند؟؟؟

خواهرم اینم تبریک از طرف برادرت

تولدت عزیزم پر از ستاره بارون پر از بادکنک و شوق، پر از آینه و شمعدون و پرواز در آسمان آرزوها و فرود در فرودگاه موفقیت را برایت آرزومندم !

تولد تولد تولدت مبارک

مبارک مبارک تولدت مبارک

بیا یه آرزو کن ؛بعدش شمعاتو فوت کن

تولدت مبارک


وبلاگ میلنا                                                                                                                                                                       

خانه زیست شناسی ای ار


خیلی حسه خوبیــه…

خواهر کوچیــکی باشی ک خیلی اذیــت میکنـی…
بهونــه گیریــات همــه رو دیــوونه کرده…
ولی خواهــرت هروقت کـه بهــونه میگیــری بیشتر دوستت داره
بیشتر قربون صدقت میره…!
خواهـــری که اگر هــزار بار صداش بزنی آبــجی جونم…آبجـی…
کمتــر از جونــم” و جــونه دلـــم” جواب نمیــده!
خواهـــری کــه هرشب وقت خــواب میــاد چکت میکنه…
ببیــنه پتوتو کشیــدی روت…مبــادا پسش زده باشــم و سرمابخــورم…
خواهــری کــه دنیــاشو میــده تا ببیــنه لبخندمو…
خواهــری کـه لوســم می کنه ولــی موقع اشتباهاتــم تنبیــهم می کنه
…!

آهـــــــــــــــــای دنیــــــــا!!!!
دنیــــای من خواهـــرمه…تو کیلوییی چند؟؟؟

خواهرم اینم تبریک از طرف برادرت

تولدت عزیزم پر از ستاره بارون پر از بادکنک و شوق، پر از آینه و شمعدون و پرواز در آسمان آرزوها و فرود در فرودگاه موفقیت را برایت آرزومندم !

تولد تولد تولدت مبارک

مبارک مبارک تولدت مبارک

بیا یه آرزو کن ؛بعدش شمعاتو فوت کن

تولدت مبارک


وبلاگ میلنا                                                                                                                                                                       

خانه زیست شناسی ای ار


1-حتما بیان تهیه نسخه پشتیبان رو فعال کند این گزینه اول من است که فکر کنم همه وبلاگی ها با این حرف من موافق هستند تا اگر مطالب ما حذف شد بتوانیم از نسخه پشتیبان استفاده کنیم.

2- چند سالی است که بیان دیگر قالب درست نمی کند حتما باید دوباره قالب های زیبا درست کند یا اگر هم قالب درست نمی کنند گزینه ای در پنل کابران بیان قرار دهند با عنوان ارسال قالب تا کابران بیان بتوانند قالب هایی که طراحی می کنند در بیان قرار دهند بیان هم برای اینکه از اون کابر تلاش کرده است مبلغی در نظر بگیرید ما خیلی در بیان داریم که قالب طراحی می کنند برای بیان از قبیل:

پرو وب پلاس _ سرویس ارائه قالب بیان بلاگ و

قالب عرفان و

طراحی قالب بلاگ بیان مارجین و

قالب حرفه ای بلاگ بیان نقاش و

سایت ذهن زیبا زندگی زیبا و

سایت ستاپ هستند.

3- به نظر من باید بیان مثل فارسی بلاگ سیستم گفتگو یا همان چت روم در پنل کابران بیان داشته باشد تا با دسترسی راحت کابران بیان بتوانند از حال یکدیگر خبردار شوند.

4- باید در بیان که کاربران بیان همدیگر رو دنبال می کنند قابلیتی ایجاد کنند تا بتوانیم سایت های دیگر مانند بلاگفا یا میهن بلاگ یا رزبلاگ رو دنبال کنیم اگر بتوانند خیلی عالی میشد.

5- بیان باید گزینه خاموش در دنبال کردن وبلاگ ها رو غیر فعال کند یا اگر فعال است باید عکس اواتارشون معلوم باشد تا بدونیم چه کسی سایت ما رو دنبال می کند.

انشا الله بیان هم زودتر به این پیشنهادها رسیدگی کند.

دعوت میکنم از

مهدی قاسمی(پرو وب پلاس) و

ماری ( مداد رنگی) و

محمد فاصل گل محمدی( زیست شناسی) و

هرچی- همه چی- هیچیو  

abdolnabi solimani    و

طاها ارومیه و 

گاه نوشت های مریدا و 

یاسمن و

جوون پیر و هر کسی که دوست دارد در این پویش شرکت کند.



راستی دلم برای همه بیانی ها تنگ شده از اینکه بعضی وقت ها به سایتم سر می زدم و زود دوباره می رفتم درس هایم را می خواندم واقعا خیلی خوشحال هستم و برای اینکه در مدرسه ای ثبت نام کنم باید فرم هدایت تحصیلی داشته باشم که فرم هدایت تحصیلی رو در ماه تیر می دهند. راستی من می خواستم این مطلب رو پریروز منتشر کنم ولی تا می خواستم پیش نماش مطلبم رو ببینم نمی دونم چطور شد که دکمه انصراف رو زدم یعنی مثل این است که کبریتی بر مواد منفجره بزنند زحمات یک ساعته من از بین رفت و خیلی عصبانی شدم ولی طوری نیست بیا با این کار ها عادت کرد اگر بیان می توانست گزینه ای قرار دهد که مثلا اگر اشتباه گزینه انصراف رو زدی بنویسد ایا واقعا می خواهید از این صفحه خارج شودید اگر بود خیلی عالی میشد راستی من همین الان دیدم که بعضی از سایت ها چالش هایی درباره سایت بیان گذاشته بودند که فکر کنم با نام پویش توسعه خدمات بلاگ بیان گذاشته بودند من هم حتما شرکت می کنم تا سایت بیان رسیدگی جدی درباره این موضوع داشته باشد. راستی دلم برای شما تنگ شده اگر میشه یه کوچولی بحرفید.خیلی ممنون که وقت گذاشتید و مطلب من رو خوندید.

چون 70 درصد از سوال ها از از سال 96 ویژه غایبین موجه بود و من اتفاقا این سوال ها رو کار کرده بودم و همشون رو درست انجام دادم انشا الله امتحان بعدی که هدیه است و بعد از ان علوم رو خیلی خوب بیاورم مطلب دیگری که خواستم بگویم این است که اگر موافق باشید من در اخر امتحانات چالشی بگذارم در مورد عکس کارنامه هاتون رو بزارید. و نکته دیگر این است که برای امتحانات خوب درس بخونیم اگر نخونیم همین جوری نمره که بدست نمی اوریم به قول یک جمله که می گوید: سلامتی استادی که سر جلسه امتحان دید برگم سفیده . اومد در گوشم گفت: نگران چی هستی؟ اسمتو بنویس بقیش با من! ولی حیف بیدار شدم بقیه خوابمو ندیدم.) به این نکته می رسیم که از سر غفلت که درس نخونیم نمره مون خوب نمی شود به قول معلمون که می گوید سر جلسه امتحان منتظر نباش که امداد غیبی بیاید و بعضی ها رو در امتحانات دیدم که اونایی که درسشون خیلی خوب نیست همون یک ربع اول برگه شون رو تحویل می دهند به نظرم باید بیشتر بنشینند تا فکر کنند و به سوال مورد نظرشون برسند. یک نکته دیگر که باقی مانده در بعضی از وبلاگ ها دیدم که مسابقه ای گذاسته بوند با نام چقدر من رو می شناسی واقعا این مسابقه جالبه برای همین منم این مسابقه رو ایجاد کردم شما هم می توانید شرکت کنید و امتیازتون رو بگید این هم لینکش:

https://grandedesafio.com/quiz/10354170.


وقتی سوالی بپرسم یک چیز من رو خوشحال می کنم اونم این است که جواب سوال من رو کامل بدهد و برای من روشن و مفهوم باشد. اگر در میان جمعی مثلا در کلاس بودم در حین جواب در پاسخ من کسی حرف نزند اینجوری خیلی خوشحال می شوم.

2-وقتی خبر خوبی میشنوین یا اتفاق خوبی براتون میفته دلتون میخاد اولین نفر به کی بگین؟ در درجه اول به پدر و مادرم که برام خیلی زحمت کشیده اند و در درجه دوم به کاربران بیان و دوست هایم .همین الان خنده ام گرفتم دلیش این است که به یاد برنامه کودک شو افتادم که از بچه ها همین سوالات رو می پرسند.

3-چه چیزی بیشتر از همه ناراحتتون میکنه؟ از بعضی ها که در پشت من غیبت و دروغ و ناسزایی می کنند و همچین بعضی ها که بد قولی می کنند یا وقتی که یکی از اقوام و دوستان صمیمی از دنیا بروند و فوت کنند. و یکی دیگر هم تمام شدن اینترنت که این هم موضوع مهمی است خیلی من را ناراحت می کند.

4-چه چیزی بیشتر از همه خوشحالتون میکنه‌؟ موفق شدن در امتحانات خرداد و همچنین رفتن به پایه های بالاتر تحصیلی و موفقیت در زندگی که این خیلی خیلی من را خوشحال می کند و یکی دیگر این است که کسی به من بد قولی نکند و در پست سر من هم غیبت نکند این من را خیلی خوشحال می کند.
5-یادتون هست که چی شد با دوست صمیمیتون صمیمی شدید؟ اینکه دوست صمیمی ام در درس هایم در طول تحصیلی به من کمک می کند و هچنین رفت و امد نکردن با دوست های بد و همچنین داشتن اخلاق خوب و اعتقادات دینی و راستگویی این سه عامل باعث صمیمی تر شدن با دوست خیلی صمیمیم بود.
6-تحمل قهر دارید؟اگر خودتون اشتباه کرده باشید؟ اول اینکه در این زمینه من کم اشتباه می کنم اگر اشتباه هم کنم تحمل قهر رو ندارم وبا اون فرد خودم زود اشتی می کنم اصلا هم ناراحت نمی شوم خیلی ها هستن که میگن او باید با ما اشتی کند ولی من اینجوری نیستم و تحمل قهر در فاصله زمانی را ندارم.
 و سوال ششم که شخصی است و باید نظرم رو درباره اون فرد بگم که اینجا نمیشه و خیلی مطلبم طولانی میشم از اینکه کامل مطالب من رو خواندید خیلی ممنونم و پیشنهاد می کنم شما هم در این چالش شرکت کنید.

 که میگه شاید در متوسطه دوم دبیرستان خیلی از دوست هایی نباشند چون رشته های تحصیلیشون فرق می کنه و باید مدرسه های دیگر ثبت نام کنند ولی باید عادت کنم امروز هم چون روز اخر بود چند نفر دفتر خاظراتشون رو به همه بچه ها می دادند تا براشون یادگاری بنویسند و همچینین به معلم ها هم می دادند به من هم دادند و من هم برای انها یادگاری نوشتم انشا الله سال دیگر در هر جایی هستند موفق باشند و همیشه به یاد من هم باشند و همچنین معلم های عزیزم که برای ما دانش اموزان خیلی زحمت کشیدند و ما را تحمل کردند. همیشه شاد و خرسند باشند و در تمام طول زندگی موفق باشند.

 ولی من هیچ وقت این کار رو نکردم چون همه این ها در خرداد با مشکل مواجه می شوند و نمی توانند همه درس ها رو بخونن اتفاقا من هم در کلاس و هم در زنگ های تفریح کتاب تو دستم و همش درس ها رو می خوندم همه بهم می گن چرا اینقدر درس میخونی من هم در جواب ان ها گفتم که هر سر بالایی سرازیری داره اونم هیچ چیز نگفت انشا الله همه درس ها رو نمره خوب بیارم و همچنین امتحانات خرداد ماه رو. راستی من یک دفتر خاطرات دارم که در ان خاطراتم رو می نویسم همه دانش اموزان کلاس می دونند که اخر سال دفتر خاطراتم رو به همه معلم ها می دهم که یه نوشته ای برای من بنویسند و مهم اینکه معلم هایی که دارم رو ازدست می دهم چرا که سال دیگر در دوره متوسطه دوم می روم و معلم ها تغییر می کنند. انشا الله همه معلم ها همیشه موفق باشند راستی یه سوال داشتم ما تا یک شنبه به مدرسه می رویم شما تا چند شنبه می روید؟ممنون که وقتتون رو صرف خوندن مطلب من کردید.

 ریاضی هم خیلی خوبه که دور روز وقت دادند پیام های اسمانی هم وقتش خوب است مطالعات رو باید انصافا دور روز برای ان وقت می گذاشتند سال پیش هم برای مطالعات یک روز مثل امسال گذاشته بودند. علوم تجربی رو باید چهار روز وقت می دادند سال پیش شش روز وقت داشتند اما امسال دو روز برای ان گذاشتند عربی هم وقتش خیلی عالی است زبان خارجی هم وقتش عالی است انشا و املا و امادگی دفاعی وقتشون عالی است امیدوارم که بتوانم این امتحانات رو پشت سر هم رد کنم و موفق باشم شما هم برای من دعا کنید راستی شاید نتوانم در این سایت و سایت دیگرم فعال باشم چون دو هفته امتحانات اردبیهشت ماه داریم و خیلی تاثیر داره در نمره مستمر خرداد بازم ممنون که مطلب من روخوندید.

باسلام خدمت همه کاربران بیان موضوع امروز من بهترین روز زندگی من است حالا بگو چرا؟پریروز خیلی غمگین بودم به خاطر زبان چون گفته بود که در کتاب زبان اخرش سه سفحه درباره فعل ها است که باید به گذشته بگویی و همراه با معنی حالا توجه اش اینجاست که کسی بهم نگفت که فردا یک شنبه این روز تعطیل است حالا فکر کنم شما باور نکنید ولی راست میگم ولی شانسم در کانال مدرسمون نوشته بود که فردا مدرسه تعطیل است منم خیلی خوشحال شدم به خاطر زبان چون اون هفته با امادگی خود خدمت معلم می روم راستی یادم رفت که بگم امروز یعنی روز دوشنبه اردو داشتیم ولی من نرفتم چون دوست نداشتم مکان ان هم زیاد بلد نیستم رسانه دیجیتال. نمی دونم چی چی بود خیلی ها گفتن چرا نرفتی و معلم ها هم می گفتند چون شاگرد اول ها و اون هایی که درس هاشون خوب بود می رفتند من هم یکی از انها بود ولی در جواب انها می گفتم که ارزش علوم و دانش زیادتر از این اردوهایی است که رفتند داشتم می گفتم بعد ما تو این سه زنگ زنگ اول که انشا داشتیم یه انشا معلم گفت بنویسید بعد دوستام یعنی اونایی که درس خون نبودند روی میز خوابیده بودند معلم هم خجالت کشیده بود ولی واقعا باید کلاس رو تعطیل می کرد زنگ دوم هم قران داشتم و معلم قران داشت 1 ساعت و ربع حرف می زد و ما فقط کله مون رو به مظورتاکید حرف هایش تکان می دادیم و زنگ سوم که ریاضی داشتیم معلم ریاضی گفت که فیلم ببینیم که فیلم مارمولک رو دیدیم ولی بهتر اردو بود که در کلاس ماندیم و اردو نرفتیم به نظر من بهترین روز زندگی من بود.


بر عموم شیعیان و منتظران مبارک باد.

نگاهی به زندگینامه امام زمان، حضرت مهدی (ع)

نام: محمد بن الحسن

کنیه: ابوالقاسم

امام زمان حضرت مهدی (عج) هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر اکرم(ص) است. در روایات آمده است که شایسته نیست آن حضرت را با نام و کنیه، اسم ببرند تا آن گاه که خداوند به ظهورش زمین را مزیّن و دولتش را ظاهر گرداند.

القاب امام زمان حضرت مهدی (عج)

مهدی، خاتم، منتظر، حجت، صاحب الامر، صاحب امان، قائم و خلف صالح.

شیعیان در دوران غیبت صغری ایشان را ناحیه مقدسه» لقب داده بودند. در برخی منابع بیش از ۱۸۰ لقب برای امام زمان(ع) بیان شده است.


از تو چه پنهان که وقتی اسمت می اید سیصد و سیزده بار می میرم و زنده می شوم.لب هایم حس ترنم نامت را می طلبد و دل همیشه گرفته ام جای خالی ات را به وسعت تمام نبودنت حس می کند. خودت بهتر می دانی که درد را از هر طرف بخوانی همان درد است درست عین درد نبودنت که ((دال)) تا ((دالش)) خاطرات غروب جمعه ام را جلوی دیدگان همیشه ترنم می اورد. برای تسکین درد هی بی درمانم همین یک ((تو)) کافی است. در اخر هم یک عذرخواهی به وجودت بدهکارم! شرمنده اگر خطم بد است یا نمی توانی به راحتی نوشته هایم را بخوانی اخر اقاجان وقتی می خواهم اسمت را بنویسم قلم هم می خواهد در فراغ نبودنت کمر خم کند و نوشته هایم را خراب کند.اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

  • تو هم اگر دوست داری می توانی در قسمت نظرات در چند جمله با امام زمان حرف بزنی نظرات شما در همین پست منتشر خواهد شد.

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

 

ع . شکیبا

یا صاحب امان دل من بیقرار تو است .

این مطلع یک شعر است.

امیدوارم که همیشه در پناه امام زمان(عج) باشی.

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز 

هیچ کس همه کس

سلام ای مهدی غایب امید وارم خوب خوش و سلامت باشی  میدانم که میدانی من چقدر چشم به انتظارتم و دوست دارم هز چه زود تر ظهورت را ببینم سوالی در ذهنم است و ان این است ایا تا وقتی من زنده ام امکانش هست روی نورانی شما را ببینم ؟؟؟​ اخ ک چقدر منتظر ان روز هستم که همه جهان گلستان شود اخ چقدر منتظر ان روزی هستم که خلاص شوم از این دنیا امامم من حرف های زیادی دارم انقدر زیاد که نمیتوانم بنویسم نه که نمیخواهم نمیتوانم برای همین فقط میگویم چ گویم ز درد جهانی که نیست .

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

عبدو النبی سلیمانی

سلام ظهور حضرت مهدی ( عچ ) آرزوی هر مسلمانی است امام اینکه چه کسانی ایشان را خواهد شناخت جای سوال دارد؟

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

♕αяαмεsн♕

شاید به عنوان یک دختر مسلمون حرفم زیاد درست نباشه .
اما هیچ وقت نتونستم با امام زمان حرف بزنم نمیدونم چرا واقعا نمیدونم
اما میخوام به خدا بگم .
بعضی وقتا بد کم میارم خودت باعث ارامشم باش فقط .

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

 

پت pat

خدایا فرج مارو نزدیک بگردان !


دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی، زمین همیشه سبز، و کوه های همیشه قهوه ای دلم برای خط کشی کنار دفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز، برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فی، برای گونیا و نقاله و پرگار و جامدادی  دلم برای تخته پاک‌کن و گچ های رنگی کنار تخته برای اولین زنگ مدرسه، برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته دلم برای مبصر شدن، برای از خوب، از بد، دلم برای و ستاره  ، کارت صد آفرین  بیست داخل دفتر با خودکار قرمز. و جا کتابی زیر میزها، جا نگذاشتن کتاب و دفتر  دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت  دلم برای زنگ تفریح، برای لی‌لی  بازی کردن ،دلم برای رومه دیواری درست کردن برای تزئین کلاس  برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود، دلم برای خودم، دلم برای دغدغه و آرزو هایم،  نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند، کودکی ام را جا گذاشتم کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟

  •  راستی  سه روز پیش رفتم کارنامه ام رو گرفتم خیلی خوشحال شدم چون همه نمراتم عالی بود و نمره های درس به ترتیب عبارتند از:قران19 و معارف اسلامی  20 و فارسی 20 و املای فارسی 20 و انشای فارسی 20 و زبان عربی 19 زبان خارجی18 و علوم تجربی17 و ریاضی 19.5 و مطالعات 18 و تربیت بدنی 20 وامادگی دفاعی 20 و فرهنگ و هنر 20 و کار و فناوری هم 20 اوردم و معدل کل شدم 19.55 و انضباط هم 20 شدم خیلی خوشحالم نمی خواهید بهم تبریک بگید؟

می نویسم با قشنگ ترین احساسم برای بهترین خواهرم…

خواهــری دارم بهتراز برگ هــای گل یــاس…

خواهـــری دارم زلال تر ازآب چشمه…

خواهـــری دارم که با دنیـا عوض نمی‌کنم نگرانی هایـش را…

خیلی حسه خوبیــه…

خواهر کوچیــکی باشی ک خیلی اذیــت میکنـی…
بهونــه گیریــات همــه رو دیــوونه کرده…
ولی خواهــرت هروقت کـه بهــونه میگیــری بیشتر دوستت داره
بیشتر قربون صدقت میره…!
خواهـــری که اگر هــزار بار صداش بزنی آبــجی جونم…آبجـی…
کمتــر از جونــم” و جــونه دلـــم” جواب نمیــده!
خواهـــری کــه هرشب وقت خــواب میــاد چکت میکنه…
ببیــنه پتوتو کشیــدی روت…مبــادا پسش زده باشــم و سرمابخــورم…
خواهــری کــه دنیــاشو میــده تا ببیــنه لبخندمو…
خواهــری کـه لوســم می کنه ولــی موقع اشتباهاتــم تنبیــهم می کنه
…!

آهـــــــــــــــــای دنیــــــــا!!!!
دنیــــای من خواهـــرمه…تو کیلوییی چند؟؟؟

خواهرم اینم تبریک از طرف برادرت

تولدت عزیزم پر از ستاره بارون پر از بادکنک و شوق، پر از آینه و شمعدون و پرواز در آسمان آرزوها و فرود در فرودگاه موفقیت را برایت آرزومندم !

تولد تولد تولدت مبارک

مبارک مبارک تولدت مبارک

بیا یه آرزو کن ؛بعدش شمعاتو فوت کن

تولدت مبارک


وبلاگ میلنا                                                                                                                                                                                                                                                                                                        

خانه زیست شناسی ای ار


چند روزی بود که در بین کابران بیان دیده بودم که پویشی به نام پویش درخواست از بیان برای توسعه خدمات بلاگ نوشته بودند من هم دوست داشتم که در این پویش شرکت کنم تا بیان ببیند که همه وبلاگ ها درخواست توسعه خدمات بیان رو دارند تا انشالله زودتر رسیدگی کنند خوب بریم سر پیشنهاداتی که من دارم:

  • 1-حتما بیان تهیه نسخه پشتیبان رو فعال کند این گزینه اول من است که فکر کنم همه وبلاگی ها با این حرف من موافق هستند تا اگر مطالب ما حذف شد بتوانیم از نسخه پشتیبان استفاده کنیم.
  • 2- چند سالی است که بیان دیگر قالب درست نمی کند حتما باید دوباره قالب های زیبا درست کند یا اگر هم قالب درست نمی کنند گزینه ای در پنل کابران بیان قرار دهند با عنوان ارسال قالب تا کابران بیان بتوانند قالب هایی که طراحی می کنند در بیان قرار دهند بیان هم برای اینکه از اون کابر تلاش کرده است مبلغی در نظر بگیرید ما خیلی در بیان داریم که قالب طراحی می کنند برای بیان از قبیل:

    پرو وب پلاس _ سرویس ارائه قالب بیان بلاگ و

    قالب عرفان و

    طراحی قالب بلاگ بیان مارجین و

    قالب حرفه ای بلاگ بیان نقاش و

    سایت ذهن زیبا زندگی زیبا و

    سایت ستاپ هستند.

  • 3- به نظر من باید بیان مثل فارسی بلاگ سیستم گفتگو یا همان چت روم در پنل کابران بیان داشته باشد تا با دسترسی راحت کابران بیان بتوانند از حال یکدیگر خبردار شوند.
  • 4- باید در بیان که کاربران بیان همدیگر رو دنبال می کنند قابلیتی ایجاد کنند تا بتوانیم سایت های دیگر مانند بلاگفا یا میهن بلاگ یا رزبلاگ رو دنبال کنیم اگر بتوانند خیلی عالی میشد.
  • 5- بیان باید گزینه خاموش در دنبال کردن وبلاگ ها رو غیر فعال کند یا اگر فعال است باید عکس اواتارشون معلوم باشد تا بدونیم چه کسی سایت ما رو دنبال می کند.

انشا الله بیان هم زودتر به این پیشنهادها رسیدگی کند.

دعوت میکنم از

مهدی قاسمی(پرو وب پلاس) و

ماری ( مداد رنگی) و

محمد فاصل گل محمدی( زیست شناسی) و

هرچی- همه چی- هیچیو  

abdolnabi solimani    و

طاها ارومیه و 

گاه نوشت های مریدا و 

یاسمن و

جوون پیر و هر کسی که دوست دارد در این پویش شرکت کند.



بالاخره اخرین امتحانات نهم استان اصفهان تمام شد. واقعا خیلی من خوشحال هستم از اینکه نمره هایم عالی هستند. بالاخره باید دیگه از کلاس نهم خداحافظی کرد و به کلاس دهم سلام گفت.  دیگه یک نفسی راحت می کشم از اینکه دیگر امتحانی ندارم. از اینکه در فصل امتحانات نمی توانستم ازاوقات و فراغتم به خوبی استفاده کنم.راستی دلم برای همه بیانی ها تنگ شده از اینکه بعضی وقت ها به سایتم سر می زدم و زود دوباره می رفتم درس هایم را می خواندم واقعا خیلی خوشحال هستم و برای اینکه در مدرسه ای ثبت نام کنم باید فرم هدایت تحصیلی داشته باشم که فرم هدایت تحصیلی رو در ماه تیر می دهند. راستی من می خواستم این مطلب رو پریروز منتشر کنم ولی تا می خواستم پیش نماش مطلبم رو ببینم نمی دونم چطور شد که دکمه انصراف رو زدم یعنی مثل این است که کبریتی بر مواد منفجره بزنند زحمات یک ساعته من از بین رفت و خیلی عصبانی شدم ولی طوری نیست بیا با این کار ها عادت کرد اگر بیان می توانست گزینه ای قرار دهد که مثلا اگر اشتباه گزینه انصراف رو زدی بنویسد ایا واقعا می خواهید از این صفحه خارج شودید اگر بود خیلی عالی میشد راستی من همین الان دیدم که بعضی از سایت ها چالش هایی درباره سایت بیان گذاشته بودند که فکر کنم با نام پویش توسعه خدمات بلاگ بیان گذاشته بودند من هم حتما شرکت می کنم تا سایت بیان رسیدگی جدی درباره این موضوع داشته باشد. راستی دلم برای شما تنگ شده اگر میشه یه کوچولی بحرفید.خیلی ممنون که وقت گذاشتید و مطلب من رو خوندید.


باسلام خدمت همه کاربران بیان خوب من تا حالا دو امتحان رو پیش سر گذاشتم یکی امتحان

قران و دیگری که خیلی مهمتره امتحان

ریاضی امتحان قران رو که خیلی خوب دادم و کلا 10نمره داشت و 10 نمره دیگر خواندن ایه های قران بود که باید با تلفظ صحیح کلمات و همچنین با صوت خواندن بود و امتحان دوم که ریاضی بودخیلی عالی بودم.چون 70 درصد از سوال ها از از سال 96 ویژه غایبین موجه بود و من اتفاقا این سوال ها رو کار کرده بودم و همشون رو درست انجام دادم انشا الله امتحان بعدی که هدیه است و بعد از ان علوم رو خیلی خوب بیاورم مطلب دیگری که خواستم بگویم این است که اگر موافق باشید من در اخر امتحانات چالشی بگذارم در مورد عکس کارنامه هاتون رو بزارید. و نکته دیگر این است که برای امتحانات خوب درس بخونیم اگر نخونیم همین جوری نمره که بدست نمی اوریم به قول یک جمله که می گوید: سلامتی استادی که سر جلسه امتحان دید برگم سفیده . اومد در گوشم گفت: نگران چی هستی؟ اسمتو بنویس بقیش با من! ولی حیف بیدار شدم بقیه خوابمو ندیدم.) به این نکته می رسیم که از سر غفلت که درس نخونیم نمره مون خوب نمی شود به قول معلمون که می گوید سر جلسه امتحان منتظر نباش که امداد غیبی بیاید و بعضی ها رو در امتحانات دیدم که اونایی که درسشون خیلی خوب نیست همون یک ربع اول برگه شون رو تحویل می دهند به نظرم باید بیشتر بنشینند تا فکر کنند و به سوال مورد نظرشون برسند. یک نکته دیگر که باقی مانده در بعضی از وبلاگ ها دیدم که مسابقه ای گذاسته بوند با نام چقدر من رو می شناسی واقعا این مسابقه جالبه برای همین منم این مسابقه رو ایجاد کردم شما هم می توانید شرکت کنید و امتیازتون رو بگید این هم لینکش:

https://grandedesafio.com/quiz/10354170.


باسلام دیروز در یکی از وبلاگ های بیان به نام وبلاگ

همین جوری رفتم که یک چالشی گذاشته بود و من هم در این چالش شرکت کردم. چالش این سایت به صورت سوالی است که باید این سوال ها رو جواب داد سوال ها به شرح زیر است:

  • 1-وقتی سوالی بپرسین چی خوشحالتون میکنه؟ وقتی سوالی بپرسم یک چیز من رو خوشحال می کنم اونم این است که جواب سوال من رو کامل بدهد و برای من روشن و مفهوم باشد. اگر در میان جمعی مثلا در کلاس بودم در حین جواب در پاسخ من کسی حرف نزند اینجوری خیلی خوشحال می شوم.
  • 2-وقتی خبر خوبی میشنوین یا اتفاق خوبی براتون میفته دلتون میخاد اولین نفر به کی بگین؟ در درجه اول به پدر و مادرم که برام خیلی زحمت کشیده اند و در درجه دوم به کاربران بیان و دوست هایم .همین الان خنده ام گرفتم دلیش این است که به یاد برنامه کودک شو افتادم که از بچه ها همین سوالات رو می پرسند.
  • 3-چه چیزی بیشتر از همه ناراحتتون میکنه؟ از بعضی ها که در پشت من غیبت و دروغ و ناسزایی می کنند و همچین بعضی ها که بد قولی می کنند یا وقتی که یکی از اقوام و دوستان صمیمی از دنیا بروند و فوت کنند. و یکی دیگر هم تمام شدن اینترنت که این هم موضوع مهمی است خیلی من را ناراحت می کند.
  • 4-چه چیزی بیشتر از همه خوشحالتون میکنه‌؟ موفق شدن در امتحانات خرداد و همچنین رفتن به پایه های بالاتر تحصیلی و موفقیت در زندگی که این خیلی خیلی من را خوشحال می کند و یکی دیگر این است که کسی به من بد قولی نکند و در پست سر من هم غیبت نکند این من را خیلی خوشحال می کند.
  • 5-یادتون هست که چی شد با دوست صمیمیتون صمیمی شدید؟ اینکه دوست صمیمی ام در درس هایم در طول تحصیلی به من کمک می کند و هچنین رفت و امد نکردن با دوست های بد و همچنین داشتن اخلاق خوب و اعتقادات دینی و راستگویی این سه عامل باعث صمیمی تر شدن با دوست خیلی صمیمیم بود.
  • 6-تحمل قهر دارید؟اگر خودتون اشتباه کرده باشید؟ اول اینکه در این زمینه من کم اشتباه می کنم اگر اشتباه هم کنم تحمل قهر رو ندارم وبا اون فرد خودم زود اشتی می کنم اصلا هم ناراحت نمی شوم خیلی ها هستن که میگن او باید با ما اشتی کند ولی من اینجوری نیستم و تحمل قهر در فاصله زمانی را ندارم.
 و سوال ششم که شخصی است و باید نظرم رو درباره اون فرد بگم که اینجا نمیشه و خیلی مطلبم طولانی میشم از اینکه کامل مطالب من رو خواندید خیلی ممنونم و پیشنهاد می کنم شما هم در این چالش شرکت کنید.

امروز با یک پست متفاوت خدمت شما هستم اونم این است که امروز اخرین روز مدرسه بود و تعطیل شدم ولی امتحانات خرداد رو باید بخونم. ولی اگر توجه کرده باشید موضوع من درباره دوری از دوست است امروز که تعطیل شدیم هنوز سه ساعت نگذشته دلم برای دوست هایم تنگ شده همینجور فکر هایی در سرم می اید که میگه شاید در متوسطه دوم دبیرستان خیلی از دوست هایی نباشند چون رشته های تحصیلیشون فرق می کنه و باید مدرسه های دیگر ثبت نام کنند ولی باید عادت کنم امروز هم چون روز اخر بود چند نفر دفتر خاظراتشون رو به همه بچه ها می دادند تا براشون یادگاری بنویسند و همچینین به معلم ها هم می دادند به من هم دادند و من هم برای انها یادگاری نوشتم انشا الله سال دیگر در هر جایی هستند موفق باشند و همیشه به یاد من هم باشند و همچنین معلم های عزیزم که برای ما دانش اموزان خیلی زحمت کشیدند و ما را تحمل کردند. همیشه شاد و خرسند باشند و در تمام طول زندگی موفق باشند.

باسلام خدمت همگی چند روز بود نبودم دلیلش این است که داشتم امتحانات مستمر خرداد رو می دادم. خیلی خوشحالم چون امتحانات مستمر خرداد رو به خوبی پشت سر هم گذارندم اما اگر توجه کرده باشید در پست قبلی گفتم که 90 درصد امتحانات از سایت قلم چی است یعنی همه مدرسه می دونستند و می رفتند دانلود می کردند ولی من هیچ وقت این کار رو نکردم چون همه این ها در خرداد با مشکل مواجه می شوند و نمی توانند همه درس ها رو بخونن اتفاقا من هم در کلاس و هم در زنگ های تفریح کتاب تو دستم و همش درس ها رو می خوندم همه بهم می گن چرا اینقدر درس میخونی من هم در جواب ان ها گفتم که هر سر بالایی سرازیری داره اونم هیچ چیز نگفت انشا الله همه درس ها رو نمره خوب بیارم و همچنین امتحانات خرداد ماه رو. راستی من یک دفتر خاطرات دارم که در ان خاطراتم رو می نویسم همه دانش اموزان کلاس می دونند که اخر سال دفتر خاطراتم رو به همه معلم ها می دهم که یه نوشته ای برای من بنویسند. و مهم اینکه معلم هایی که دارم رو ازدست می دهم چرا که سال دیگر در دوره متوسطه دوم می روم و معلم ها تغییر می کنند. انشا الله همه معلم ها همیشه موفق باشند راستی یه سوال داشتم ما تا یک شنبه به مدرسه می رویم شما تا چند شنبه می روید؟ممنون که وقتتون رو صرف خوندن مطلب من کردید.


بله برنامه امتحانات پایه نهم استان اصفهان از راه رسید ولی یک شوکه ای بهم وارد کرد دلیلش هم خودم هم نمی دونم چیه ولی یک حسی دارم که میگه تو در این امتحانات موفق می شوی خودم هم می دونم که موفق می شود اما بریم سر تجزیه و تحلیل این برنامه امتحانی. قران که خیلی درس راحتی است همین یک روز هم خیلی زیاد است ریاضی هم خیلی خوبه که دور روز وقت دادند پیام های اسمانی هم وقتش خوب است مطالعات رو باید انصافا دور روز برای ان وقت می گذاشتند. سال پیش هم برای مطالعات یک روز مثل امسال گذاشته بودند. علوم تجربی رو باید چهار روز وقت می دادند سال پیش شش روز وقت داشتند اما امسال دو روز برای ان گذاشتند عربی هم وقتش خیلی عالی است زبان خارجی هم وقتش عالی است انشا و املا و امادگی دفاعی وقتشون عالی است امیدوارم که بتوانم این امتحانات رو پشت سر هم رد کنم و موفق باشم شما هم برای من دعا کنید راستی شاید نتوانم در این سایت و سایت دیگرم فعال باشم چون دو هفته امتحانات اردبیهشت ماه داریم و خیلی تاثیر داره در نمره مستمر خرداد بازم ممنون که مطلب من روخوندید.

ایا شما خودتان را دوست دارید؟چقدر دوست دارید؟اصلا خودتان را دوست دارید؟شاید این سوال از نظر بعضی ها عجیب و غریب باشد:
مگه می شه ادم خوش رو دوست داشته باشد یا نداشته باشد؟!دوست داشتن مگه مخصوص دیگران نیست.اخه که چی ادم خوش رو دوست داشته باشه؟
بله شاید یک از سخت ترین کارها دوست داشتن خودمان باشد.به همین دلیل این موضوع خیلی مهم است.تاجایی که بود و نبودش می تواند زندگی را دچار تغییر و تحول اساسی کند.ادمی که خودش را دوست نداشته باشد و با خود دشمن باشد،در حقیقت در دنیای خصمانه ای زندگی می کند.دچار بی اعتمادی و نا امیدی نسبت به خودش می شود و همیشه سایه افسردگی و شکست روی اسمان زندگی اش خیمه می زند.
از طرف دیگر،شاید به جرعت می توان گفت،رمز موفقیت همه ادم های شاد و خوش بخت دوست داشتن خودشان است.اخر دوست داشتن خود حس لطیفی را درون فرد نسبت به خودش و جهان هستی به وجود می اورد.ان فرد دیگران را اسان تر می پذیرد و راحت تر می بخشد.کسی که خودش را ذوست دارد،در دنیایی دوست داشتنی زندگی می کند.
خوردنی های مفید را برای خودش انتخاب می کند،بهترین دوستان را برای خود بر می گزیند و از قدم برداشتن در جاده های خطرناک زندگی دوری می کند.زیرا خودش را خیلی دوست دارد و حاضر نیست خود را به درد سر بیندازد.
  • برای دوست داشتن خود تمرین هایی وجود دارد.چند نمونه از ان تمرین ها از این قرارند:
  • مدتی از خودتان مثل یک کودک مراقبت کنید.به خودتان بیش از دیگران اهمیت بدهید.
  • کار های هنری مورد علاقه خود را انجام بدهید.
  • به سر و وضع و لباس خود برسید و خوش تیپ بگردید.
  • بعضی روزها برای خودتان گل بخرید.


چند روز پیش برای پیاده روی به بوستان جنگلی نزدیک خانه مان رفته بودم.تابلوی نصب شده روی یک درخت توجهم را جلب کرد.نزدیک شدم. روی تابلو از قول درخت نوشته شده بود.((من به تنهایی هر سال22کیلوگرم دی اکسید کربن جذب می کنم تا شما بهتر نفس بکشید.فقط از شما می خواهم بگذارید زنده بمانم.))

بعد از ان روز تا مدت ها ان جمله رهایم نمی کرد.یک جورهایی عذاب وجدان گرفته بودم.اخر ما ادم ها چه بلایی بر سر درختان و کره زمین اورده ایم!به ان ها که رحم نمی کنیم هیچ دلمان برای خودمان هم نمی سوزد!

درختان سهم زیادی در ابادانی و نشاط زمین دارند.جنگل ها شش های کره زمین محسوب می شوند.درخت به همه مهربانی می کند.صمیمانه اغوش خود را به روی پرندگان و حیوانات می گشاید تا  اشیانی گرم برایشان باشد.برای زمین اکسیژن تولید می کند.چوبش خانه ها را گرم می کند و ده ها فایده دیگری که می توان از ان ها نام برد.

راستش از ان روز هر درختی را می بینم از رویش شرمنده می شوم!دنیای صنعتی امروز سبب تخریب جنگل ها و نابودی فضاهای سبز و پژمردگی و مرگ گل و گیاه شده است.صفا و یکدلی را از مردم صنعت زده گرفته و روانشان را رنجور و افسرده ساخته است و حال اخرین روزنه های امید ما جنگل ها و دشت های خرم و مزرعه های سر سبزند.دانشمندان خطرات افات صنعتی را بیش از بلایای طبیعی دانسته اند.براساس احیای دوباره محیط زیست و برگرداندن سرزندگی و شادابی به زمین عامل مهمی در ایجاد روحیه نشاط و امید در انسان هاست.

دوستانی که اکنون دارید پست من رو می خونید بیا به هم قول بدهیم از این پس به درختان و طبیعت احترام بیشتری بگذاریم و سهم خود را از ان ها مراقبت و نگهداری کنیم هر سال چند نهال بکاریم به درختان و گیاهان اسیب نرسانیم و زباله در طبیعت نریزیم و دوست مهربان طبیعت باشیم.


از تو چه پنهان که وقتی اسمت می اید سیصد و سیزده بار می میرم و زنده می شوم.لب هایم حس ترنم نامت را می طلبد و دل همیشه گرفته ام جای خالی ات را به وسعت تمام نبودنت حس می کند. خودت بهتر می دانی که درد را از هر طرف بخوانی همان درد است درست عین درد نبودنت که ((دال)) تا ((دالش)) خاطرات غروب جمعه ام را جلوی دیدگان همیشه ترنم می اورد. برای تسکین درد هی بی درمانم همین یک ((تو)) کافی است. در اخر هم یک عذرخواهی به وجودت بدهکارم! شرمنده اگر خطم بد است یا نمی توانی به راحتی نوشته هایم را بخوانی اخر اقاجان وقتی می خواهم اسمت را بنویسم قلم هم می خواهد در فراغ نبودنت کمر خم کند و نوشته هایم را خراب کند.اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

  • تو هم اگر دوست داری می توانی در قسمت نظرات در چند جمله با امام زمان حرف بزنی نظرات شما در همین پست منتشر خواهد شد.

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

 

ع . شکیبا

یا صاحب امان دل من بیقرار تو است .

این مطلع یک شعر است.

امیدوارم که همیشه در پناه امام زمان(عج) باشی.

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز 

هیچ کس همه کس

سلام ای مهدی غایب امید وارم خوب خوش و سلامت باشی  میدانم که میدانی من چقدر چشم به انتظارتم و دوست دارم هز چه زود تر ظهورت را ببینم سوالی در ذهنم است و ان این است ایا تا وقتی من زنده ام امکانش هست روی نورانی شما را ببینم ؟؟؟​ اخ ک چقدر منتظر ان روز هستم که همه جهان گلستان شود اخ چقدر منتظر ان روزی هستم که خلاص شوم از این دنیا امامم من حرف های زیادی دارم انقدر زیاد که نمیتوانم بنویسم نه که نمیخواهم نمیتوانم برای همین فقط میگویم چ گویم ز درد جهانی که نیست .

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

عبدو النبی سلیمانی

سلام ظهور حضرت مهدی ( عچ ) آرزوی هر مسلمانی است امام اینکه چه کسانی ایشان را خواهد شناخت جای سوال دارد؟

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

♕αяαмεsн♕

شاید به عنوان یک دختر مسلمون حرفم زیاد درست نباشه .
اما هیچ وقت نتونستم با امام زمان حرف بزنم نمیدونم چرا واقعا نمیدونم
اما میخوام به خدا بگم .
بعضی وقتا بد کم میارم خودت باعث ارامشم باش فقط .

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

 

پت pat

خدایا فرج مارو نزدیک بگردان !

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز 

سعید بیگی

اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن العسکری.

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز 

راه ظهور 

التماس دعا
الّلهمّ عجّل لولیک الفرج.


دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی، زمین همیشه سبز، و کوه های همیشه قهوه ای دلم برای خط کشی کنار دفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز، برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فی، برای گونیا و نقاله و پرگار و جامدادی  دلم برای تخته پاک‌کن . گچ های رنگی کنار تخته برای اولین زنگ مدرسه، برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته دلم برای مبصر شدن، برای از خوب، از بد، دلم برای و ستاره  ، کارت صد آفرین  بیست داخل دفتر با خودکار قرمز. و جا کتابی زیر میزها، جا نگذاشتن کتاب و دفتر  دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت  دلم برای زنگ تفریح، برای لی‌لی  بازی کردن ،دلم برای رومه دیواری درست کردن برای تزئین کلاس  برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود، دلم برای خودم، دلم برای دغدغه و آرزو هایم،  نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند، کودکی ام را جا گذاشتم کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟

  •  راستی  سه روز پیش رفتم کارنامه ام رو گرفتم خیلی خوشحال شدم چون همه نمراتم عالی بود و نمره های درس به ترتیب عبارتند از:قران19 و معارف اسلامی  20 و فارسی 20 و املای فارسی 20 و انشای فارسی 20 و زبان عربی 19 زبان خارجی18 و علوم تجربی17 و ریاضی 19.5 و مطالعات 18 و تربیت بدنی 20 وامادگی دفاعی 20 و فرهنگ و هنر 20 و کار و فناوری هم 20 اوردم و معدل کل شدم 19.55 و انضباط هم 20 شدم خیلی خوشحالم نمی خواهید بهم تبریک بگید؟

امروز با یک پست متفاوت خدمت شما هستم اونم این است که امروز اخرین روز مدرسه بود و تعطیل شدم ولی امتحانات خرداد رو باید بخونم. ولی اگر توجه کرده باشید موضوع من درباره دوری از دوست است امروز که تعطیل شدیم هنوز سه ساعت نگذشته دلم برای دوست هایم تنگ شده همینجور فکر هایی در سرم می اید که میگه شاید در متوسطه دوم دبیرستان خیلی از دوست هایی نباشند چون رشته های تحصیلیشون فرق می کنه و باید مدرسه های دیگر ثبت نام کنند. ولی باید عادت کنم امروز هم چون روز اخر بود چند نفر دفتر خاظراتشون رو به همه بچه ها می دادند تا براشون یادگاری بنویسند و همچینین به معلم ها هم می دادند به من هم دادند و من هم برای انها یادگاری نوشتم انشا الله سال دیگر در هر جایی هستند موفق باشند و همیشه به یاد من هم باشند و همچنین معلم های عزیزم که برای ما دانش اموزان خیلی زحمت کشیدند و ما را تحمل کردند. همیشه شاد و خرسند باشند و در تمام طول زندگی موفق باشند.

احتمالا سوار دوچرخه شده اید و در حین راندن ان،توجه کرده اید که کوچک ترین تغییر جهت فرمان باعث می شود سمت حرکت تغییر کند.به طوری که پس از چند متر،به طور کامل از مسیر دور و به راه دیگری می رود.چرخشی ناچیز در فرمان می تواند تغییر جهتی زیاد به وجود اورد.همه ی ما در طول زندگی دنبال تغییر وضعیت حال و هوایمان هستیم.

شاید فکر کنی برای تغییر باید اتفاق های بزرگی بیفتد و ده ها عامل و وسیله و چه و چه ردیف شوند تا در زندگی مان تغییر جهت صورت بگیرد،اما این فکر اشتباه است.ما برای ایجاد تغییر در هر شرایطی،مثل وضعیت درسی،احساس بهتر در زندگی،حال خوش پیدا کردن و شاد بودن،ولذت بردن بیشتر از زندگی،نیازمند تغییر های کوچک هستیم.

دوستانی که دارید الان پست من رو می خونید از همین امروز تصمیم بگیر،برای ایجاد تغییرهای بزرگ در زندگی ات،هر روز یک انتخاب کوچک و خاص انجام دهی تا اندک اندک شاهد اتفاقات حیلی بزرگ و خیره کننده باشی!

چند پیشنهاد من به دوستانی که الان دارند پست من رو می خونند:

  • کار مفیدت را به اخر برسان.
  • به خودت بگو:من می توانم حال و احساس بهتری داشته باشم.من امروز حال خوبی خواهم داشت.
  • به یک گلدان اب بده.
  • به یک نفر از دوستانت کمک کوچکی برسان.

پی نوشت: دیروز در وبلاگی به نام

دانکوب نظرسنجی دیدم که درباره میزان تاثیر گذاری پست و قالب و فونت و و به صورت چهار جوابی و. بود که من از نظرسنجی اش خوشم اومد و شرکت کردم و این نظر سنجی رو هم در وبلاگم گذاشتم شما می توانید گزینه نظر سنجی رو در سمت چپ وبلاگ نگاه کنید یا در همین پست شرکت کنید.خوشحال می شود که حتما در این نظرسنجی شرکت کنید تا در زمینه هایی که اشکال دارم به خوبی بتوانم ان را رفع کنم.



  • تفاوت های نسل قدیم
در قدیم وسیله رفتن به مکانی دیگر الاغ یا اسب و غیره بود که الودگی ایجاد نمی کرد.در قدیم خانواده در یک خانه زندگی می کردند و صمیمیت و مهربانی حکم فرما بود،درقدیم مرد و زن برای تامین نیاز خود کار و تلاش می کردند مانند کشاورزی و غیره.،هر وقت پدر و مادر از نوجوان یا جوانان خود کمک می خواستند نوجوان با شور و اشتیاق به کمک انها می رفت،در قدیم خانواده دید و بازدید می کردند و از حال یکدیگر خبردار می شدند،در قدیم زیاد ماشین نبود و هرکسی که ماشین داشت ثروتمند به حساب می امد،در قدیم زیاد لباس نبود انها لباس یکسانی بر تن می کردند.نسل قدیم از داشته های خود لذت می بردند هر چند که این داشته ها و امکانات خیلی زیاد نبود.در قدیم جوانان از سطح تحصیلات بالایی برخودارنبودند.در قدیم جوانان به دین و.احساس مسئولیت می کردند.در قدیم افراد بیشتر در حرف هایشان ضرب المثل به کار می بردند.

  • تفاوت های نسل جدید
در دنیای امروزی وسیله رفتن به مکانی دیگر ماشین و دوچرخه و موتور و غیره است.در دنیای امروزی هر خانواده ای در یک خانه زندگی می کند و حاضر نیستند با یک خانواده دیگر زندگی کنند. در دنیای امروزی دسترسی به خوراک و پوشاک و غیره. بدون نیاز به کار و تلاش اسان است. در دنیای امروزی هر وقت پدر و مادر از نوجوان و جوانان خود کمک خواستند نوجوان و جوانان از دستور پدر و مادر اطلاعت و پیروی نمی کنند. در دنیای امروزی خانواده حاضر نیست به دیدار یکدیگر بروند و اگر می خواهند بروند در عید نوروز می روند.در دنیای امروزی هر کسی که ماشین شاسی بلند و غیره داشته باشد ثروتمند و هر کسی که پیکان و غیره. داشته باشد فقیر به حساب می اید.در دنیای امروزی هزاران لباس مد شده است که لباس انها بر تن یکسان نیست. در دنیای امروزی نسل جدید با اینکه امکانات و داشته های زیاد دارد از داشته های خود لذت نمی برد. جوانان از سطح تحصیلات بالایی برخوارد هستند. و به خانواده و میهنش احساس مسئولیت می کند.در دنیای امروزی افراد در حرف هایشان ضرب المثل به کار نمی برند.


ایا شما خودتان را دوست دارید؟چقدر دوست دارید؟اصلا خودتان را دوست دارید؟شاید این سوال از نظر بعضی ها عجیب و غریب باشد:
مگه می شه ادم خوش رو دوست داشته باشد یا نداشته باشد؟!دوست داشتن مگه مخصوص دیگران نیست.اخه که چی ادم خوش رو دوست داشته باشه؟
بله شاید یک از سخت ترین کارها دوست داشتن خودمان باشد.به همین دلیل این موضوع خیلی مهم است.تاجایی که بود و نبودش می تواند زندگی را دچار تغییر و تحول اساسی کند.ادمی که خودش را دوست نداشته باشد و با خود دشمن باشد،در حقیقت در دنیای خصمانه ای زندگی می کند.دچار بی اعتمادی و نا امیدی نسبت به خودش می شود و همیشه سایه افسردگی و شکست روی اسمان زندگی اش خیمه می زند.
از طرف دیگر،شاید به جرعت می توان گفت،رمز موفقیت همه ادم های شاد و خوش بخت دوست داشتن خودشان است.اخر دوست داشتن خود حس لطیفی را درون فرد نسبت به خودش و جهان هستی به وجود می اورد.ان فرد دیگران را اسان تر می پذیرد و راحت تر می بخشد.کسی که خودش را ذوست دارد،در دنیایی دوست داشتنی زندگی می کند.
خوردنی های مفید را برای خودش انتخاب می کند،بهترین دوستان را برای خود بر می گزیند و از قدم برداشتن در جاده های خطرناک زندگی دوری می کند.زیرا خودش را خیلی دوست دارد و حاضر نیست خود را به درد سر بیندازد.
  • برای دوست داشتن خود تمرین هایی وجود دارد.چند نمونه از ان تمرین ها از این قرارند:
  • مدتی از خودتان مثل یک کودک مراقبت کنید.به خودتان بیش از دیگران اهمیت بدهید.
  • کار های هنری مورد علاقه خود را انجام بدهید.
  • به سر و وضع و لباس خود برسید و خوش تیپ بگردید.
  • بعضی روزها برای خودتان گل بخرید.


از تو چه پنهان که وقتی اسمت می اید سیصد و سیزده بار می میرم و زنده می شوم.لب هایم حس ترنم نامت را می طلبد و دل همیشه گرفته ام جای خالی ات را به وسعت تمام نبودنت حس می کند. خودت بهتر می دانی که درد را از هر طرف بخوانی همان درد است درست عین درد نبودنت که ((دال)) تا ((دالش)) خاطرات غروب جمعه ام را جلوی دیدگان همیشه ترنم می اورد. برای تسکین درد هی بی درمانم همین یک ((تو)) کافی است. در اخر هم یک عذرخواهی به وجودت بدهکارم! شرمنده اگر خطم بد است یا نمی توانی به راحتی نوشته هایم را بخوانی اخر اقاجان وقتی می خواهم اسمت را بنویسم قلم هم می خواهد در فراغ نبودنت کمر خم کند و نوشته هایم را خراب کند.اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

  • تو هم اگر دوست داری می توانی در قسمت نظرات در چند جمله با امام زمان حرف بزنی نظرات شما در همین پست منتشر خواهد شد.

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

 

ع . شکیبا

یا صاحب امان دل من بیقرار تو است .

این مطلع یک شعر است.

امیدوارم که همیشه در پناه امام زمان(عج) باشی.

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز 

هیچ کس همه کس

سلام ای مهدی غایب امید وارم خوب خوش و سلامت باشی  میدانم که میدانی من چقدر چشم به انتظارتم و دوست دارم هز چه زود تر ظهورت را ببینم سوالی در ذهنم است و ان این است ایا تا وقتی من زنده ام امکانش هست روی نورانی شما را ببینم ؟؟؟​ اخ ک چقدر منتظر ان روز هستم که همه جهان گلستان شود اخ چقدر منتظر ان روزی هستم که خلاص شوم از این دنیا امامم من حرف های زیادی دارم انقدر زیاد که نمیتوانم بنویسم نه که نمیخواهم نمیتوانم برای همین فقط میگویم چ گویم ز درد جهانی که نیست .

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

عبدو النبی سلیمانی

سلام ظهور حضرت مهدی ( عچ ) آرزوی هر مسلمانی است امام اینکه چه کسانی ایشان را خواهد شناخت جای سوال دارد؟

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

♕αяαмεsн♕

شاید به عنوان یک دختر مسلمون حرفم زیاد درست نباشه .
اما هیچ وقت نتونستم با امام زمان حرف بزنم نمیدونم چرا واقعا نمیدونم
اما میخوام به خدا بگم .
بعضی وقتا بد کم میارم خودت باعث ارامشم باش فقط .

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

 

پت pat

خدایا فرج مارو نزدیک بگردان !

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز 

سعید بیگی

اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن العسکری.

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز 

راه ظهور 

التماس دعا
الّلهمّ عجّل لولیک الفرج.

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز 

شنگول العلما

الّلهمّ عجّل لولیک الفرج.
 ^_^


دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی، زمین همیشه سبز، و کوه های همیشه قهوه ای دلم برای خط کشی کنار دفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز، برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فی، برای گونیا و نقاله و پرگار و جامدادی  دلم برای تخته پاک‌کن . گچ های رنگی کنار تخته برای اولین زنگ مدرسه، برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته دلم برای مبصر شدن، برای از خوب، از بد، دلم برای و ستاره  ، کارت صد آفرین  بیست داخل دفتر با خودکار قرمز. و جا کتابی زیر میزها، جا نگذاشتن کتاب و دفتر  دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت  دلم برای زنگ تفریح، برای لی‌لی  بازی کردن ،دلم برای رومه دیواری درست کردن برای تزئین کلاس  برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود، دلم برای خودم، دلم برای دغدغه و آرزو هایم،  نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند، کودکی ام را جا گذاشتم کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟

  •  راستی  سه روز پیش رفتم کارنامه ام رو گرفتم خیلی خوشحال شدم چون همه نمراتم عالی بود و نمره های درس به ترتیب عبارتند از:قران19 و معارف اسلامی  20 و فارسی 20 و املای فارسی 20 و انشای فارسی 20 و زبان عربی 19 زبان خارجی18 و علوم تجربی17 و ریاضی 19.5 و مطالعات 18 و تربیت بدنی 20 وامادگی دفاعی 20 و فرهنگ و هنر 20 و کار و فناوری هم 20 اوردم و معدل کل شدم 19.55 و انضباط هم 20 شدم خیلی خوشحالم نمی خواهید بهم تبریک بگید؟

می نویسم با قشنگ ترین احساسم برای بهترین خواهرم…

خواهــری دارم بهتراز برگ هــای گل یــاس…

خواهـــری دارم زلال تر ازآب چشمه…

خواهـــری دارم که با دنیـا عوض نمی‌کنم نگرانی هایـش را…

خیلی حسه خوبیــه…

خواهر کوچیــکی باشی ک خیلی اذیــت میکنـی…
بهونــه گیریــات همــه رو دیــوونه کرده…
ولی خواهــرت هروقت کـه بهــونه میگیــری بیشتر دوستت داره
بیشتر قربون صدقت میره…!
خواهـــری که اگر هــزار بار صداش بزنی آبــجی جونم…آبجـی…
کمتــر از جونــم” و جــونه دلـــم” جواب نمیــده!
خواهـــری کــه هرشب وقت خــواب میــاد چکت میکنه…
ببیــنه پتوتو کشیــدی روت…مبــادا پسش زده باشــم و سرمابخــورم…
خواهــری کــه دنیــاشو میــده تا ببیــنه لبخندمو…
خواهــری کـه لوســم می کنه ولــی موقع اشتباهاتــم تنبیــهم می کنه
…!

آهـــــــــــــــــای دنیــــــــا!!!!
دنیــــای من خواهـــرمه…تو کیلوییی چند؟؟؟

خواهرم اینم تبریک از طرف برادرت

تولدت عزیزم پر از ستاره بارون پر از بادکنک و شوق، پر از آینه و شمعدون و پرواز در آسمان آرزوها و فرود در فرودگاه موفقیت را برایت آرزومندم !

تولد تولد تولدت مبارک

مبارک مبارک تولدت مبارک

بیا یه آرزو کن ؛بعدش شمعاتو فوت کن

تولدت مبارک


وبلاگ میلنا                                                                                                                                                                                                                                                                                                        

خانه زیست شناسی ای ار


چند روزی بود که در بین کابران بیان دیده بودم که پویشی به نام پویش درخواست از بیان برای توسعه خدمات بلاگ نوشته بودند من هم دوست داشتم که در این پویش شرکت کنم تا بیان ببیند که همه وبلاگ ها درخواست توسعه خدمات بیان رو دارند تا انشالله زودتر رسیدگی کنند خوب بریم سر پیشنهاداتی که من دارم:

  • 1-حتما بیان تهیه نسخه پشتیبان رو فعال کند این گزینه اول من است که فکر کنم همه وبلاگی ها با این حرف من موافق هستند تا اگر مطالب ما حذف شد بتوانیم از نسخه پشتیبان استفاده کنیم.
  • 2- چند سالی است که بیان دیگر قالب درست نمی کند حتما باید دوباره قالب های زیبا درست کند یا اگر هم قالب درست نمی کنند گزینه ای در پنل کابران بیان قرار دهند با عنوان ارسال قالب تا کابران بیان بتوانند قالب هایی که طراحی می کنند در بیان قرار دهند بیان هم برای اینکه از اون کابر تلاش کرده است مبلغی در نظر بگیرید ما خیلی در بیان داریم که قالب طراحی می کنند برای بیان از قبیل:

    پرو وب پلاس _ سرویس ارائه قالب بیان بلاگ و

    قالب عرفان و

    طراحی قالب بلاگ بیان مارجین و

    قالب حرفه ای بلاگ بیان نقاش و

    سایت ذهن زیبا زندگی زیبا و

    سایت ستاپ هستند.

  • 3- به نظر من باید بیان مثل فارسی بلاگ سیستم گفتگو یا همان چت روم در پنل کابران بیان داشته باشد تا با دسترسی راحت کابران بیان بتوانند از حال یکدیگر خبردار شوند.
  • 4- باید در بیان که کاربران بیان همدیگر رو دنبال می کنند قابلیتی ایجاد کنند تا بتوانیم سایت های دیگر مانند بلاگفا یا میهن بلاگ یا رزبلاگ رو دنبال کنیم اگر بتوانند خیلی عالی میشد.
  • 5- بیان باید گزینه خاموش در دنبال کردن وبلاگ ها رو غیر فعال کند یا اگر فعال است باید عکس اواتارشون معلوم باشد تا بدونیم چه کسی سایت ما رو دنبال می کند.

انشا الله بیان هم زودتر به این پیشنهادها رسیدگی کند.

دعوت میکنم از

مهدی قاسمی(پرو وب پلاس) و

ماری ( مداد رنگی) و

محمد فاصل گل محمدی( زیست شناسی) و

هرچی- همه چی- هیچیو  

abdolnabi solimani    و

طاها ارومیه و 

گاه نوشت های مریدا و 

یاسمن و

جوون پیر و هر کسی که دوست دارد در این پویش شرکت کند.



بالاخره اخرین امتحانات نهم استان اصفهان تمام شد. واقعا خیلی من خوشحال هستم از اینکه نمره هایم عالی هستند. بالاخره باید دیگه از کلاس نهم خداحافظی کرد و به کلاس دهم سلام گفت.  دیگه یک نفسی راحت می کشم از اینکه دیگر امتحانی ندارم. از اینکه در فصل امتحانات نمی توانستم ازاوقات و فراغتم به خوبی استفاده کنم.راستی دلم برای همه بیانی ها تنگ شده از اینکه بعضی وقت ها به سایتم سر می زدم و زود دوباره می رفتم درس هایم را می خواندم واقعا خیلی خوشحال هستم و برای اینکه در مدرسه ای ثبت نام کنم باید فرم هدایت تحصیلی داشته باشم که فرم هدایت تحصیلی رو در ماه تیر می دهند. راستی من می خواستم این مطلب رو پریروز منتشر کنم ولی تا می خواستم پیش نماش مطلبم رو ببینم نمی دونم چطور شد که دکمه انصراف رو زدم یعنی مثل این است که کبریتی بر مواد منفجره بزنند زحمات یک ساعته من از بین رفت و خیلی عصبانی شدم ولی طوری نیست بیا با این کار ها عادت کرد اگر بیان می توانست گزینه ای قرار دهد که مثلا اگر اشتباه گزینه انصراف رو زدی بنویسد ایا واقعا می خواهید از این صفحه خارج شودید اگر بود خیلی عالی میشد راستی من همین الان دیدم که بعضی از سایت ها چالش هایی درباره سایت بیان گذاشته بودند که فکر کنم با نام پویش توسعه خدمات بلاگ بیان گذاشته بودند من هم حتما شرکت می کنم تا سایت بیان رسیدگی جدی درباره این موضوع داشته باشد. راستی دلم برای شما تنگ شده اگر میشه یه کوچولی بحرفید.خیلی ممنون که وقت گذاشتید و مطلب من رو خوندید.


باسلام خدمت همه کاربران بیان خوب من تا حالا دو امتحان رو پیش سر گذاشتم یکی امتحان

قران و دیگری که خیلی مهمتره امتحان

ریاضی امتحان قران رو که خیلی خوب دادم و کلا 10نمره داشت و 10 نمره دیگر خواندن ایه های قران بود که باید با تلفظ صحیح کلمات و همچنین با صوت خواندن بود و امتحان دوم که ریاضی بودخیلی عالی بودم.چون 70 درصد از سوال ها از از سال 96 ویژه غایبین موجه بود و من اتفاقا این سوال ها رو کار کرده بودم و همشون رو درست انجام دادم انشا الله امتحان بعدی که هدیه است و بعد از ان علوم رو خیلی خوب بیاورم مطلب دیگری که خواستم بگویم این است که اگر موافق باشید من در اخر امتحانات چالشی بگذارم در مورد عکس کارنامه هاتون رو بزارید. و نکته دیگر این است که برای امتحانات خوب درس بخونیم اگر نخونیم همین جوری نمره که بدست نمی اوریم به قول یک جمله که می گوید: سلامتی استادی که سر جلسه امتحان دید برگم سفیده . اومد در گوشم گفت: نگران چی هستی؟ اسمتو بنویس بقیش با من! ولی حیف بیدار شدم بقیه خوابمو ندیدم.) به این نکته می رسیم که از سر غفلت که درس نخونیم نمره مون خوب نمی شود به قول معلمون که می گوید سر جلسه امتحان منتظر نباش که امداد غیبی بیاید و بعضی ها رو در امتحانات دیدم که اونایی که درسشون خیلی خوب نیست همون یک ربع اول برگه شون رو تحویل می دهند به نظرم باید بیشتر بنشینند تا فکر کنند و به سوال مورد نظرشون برسند. یک نکته دیگر که باقی مانده در بعضی از وبلاگ ها دیدم که مسابقه ای گذاسته بوند با نام چقدر من رو می شناسی واقعا این مسابقه جالبه برای همین منم این مسابقه رو ایجاد کردم شما هم می توانید شرکت کنید و امتیازتون رو بگید این هم لینکش:

https://grandedesafio.com/quiz/10354170.


در مغازه لوازم التحریری نگاهم به جامدادی صورتی خوشگلی افتاده بود.قیمتش را از مغازه دار پرسیده بودم.گفته بود:((بیست هزار تومن)).همین یکی هم مونده.از پدرم خواستم پول بدهد تا ان را بخرم.اما ایشان طبق معمول گفتند:((سربرج))هر روز سری به مغازه می زدم تا ببینم جامددی عزیزم فروخته شده یا نه.وقتی می دیدم سرجایش هست خوش حال می شدم:اما کو تا سر برج.از مغازه دار خواستم ان را برایم کنار بگذارد اما قبول نکرد.بنابراین باید فکری برای ان می کردم.یاد صحبت معاونمان افتادم که می گفت اگر فکرتان را به کار بیندازید به هر چه می خواهید می رسید.یک روز از او پرسیدم فکر را چطوری باید به کار انداخت:فکر که مثل گوشی دکمه و کلید ندارد.داستانی از ادیسون برایم تعریف کرد که نتوانستم رابطه اش را با سوالم درک کنم.چون نتوانستم فکرم را به کار بیندازم به خانه عمه ام رفتم و از او خواستم بیست هزار تومان تا سر برج به من قرض بدهد تا ان جامدادی را که در فلان مغازه دیده ام را بخرم.نداد. با لب و لوچه اویزان به خانه برگشتم. ان شب سالگرد شب تولدم بود اما چون با سربرج فاصله داشتیم پدرم قبول نکرد برایم جشن بگیرد.مادرم یک کیک خانگی پخت تا دورهم بخوریم.داشتیم می خوردیم که عمه ام هم امد و بعد از چند دقیقه هدیه ای را که در کاغذ کادو پیچیده بود به من داد.ان را باز کردم دیدم همان جامدادی خوشگلی است که ارزویش را داشتم.از او تشکر کردم و رو به اسمان گفتم خدایا شکرت که عمه ها را این قدر مهربان افریدی.


نقاشی فرایندی است که طی ان،رنگ روی سطحی مانند کاغذ و بوم،نقش ایجاد می کند و اثری خلق می شود. به فردی که این کار را انجام می دهد((نقاش))نام می گویند .نقاشی ها سبک های متنوعی دارند:مانندمدرنیسیم(نوگرایی))کوبیسم((حجم گری))و.سبک ها بیانگر نوع تفکر و علاقه،اندیشه و احساسات نقاش هستند.

با این مقدمه می خواهم بگویم،هر یک از ما در زندگی مانند نقاش عمل می کنیم.ما با قلم موی اعمال و رفتارمان،تابلوی زندگی خود را ترسیم می کنیم.این تابلو می تواند بیابانی خشک و بی اب و علف،و یا منظره ای زیبا و چشم نواز،مثل یک دشت شقایق باشد.بدون شک تابلوی زندگی ما دارای سبک خاصی از زندگی خواهد بود.ارایش مو و لباس،نوع گفتار،سرگرمی و تفریح،و کار و شغل همگی نشان از سبک زندگی ما دارند.

سبک زندگی مجموعه ای از ارزش ها و شیوه ها،رفتارها و حالت ها،وسلیقه ها و هنجارهاست.از طرف دیگر،از سبک زندگی افراد هر جامعه می توان شناخت لازم را از ان جامعه به دست اورد.همه این ها اهمیت این موضوع را نشان می دهند.


  • با این صحبت ها به نظر شما تابلوی نقاشی زندگی تان چه سبکی باید باشد؟به عنوان یک ایرانی، تابلوی نقاشی زندگی مان ایا نباید نشانه هایی از زندگی ایرانی و اسلامی داشته باشد؟

به نظر می رسد،برای تحقق این امر مهم ما بیش از بیش به مطالعه در زمینه اداب و رسوم و فرهنگ کشورمان نیاز داریم.مطالعه کتاب،بازدید از موزه ها،رفتن به نمایشگاه هنری،مسافرت به شهرهای گوناگون کشورمان و اشنایی با فرهنگ اقوام ایرانی می تواند بسیار خاطره انگیز باشد.


دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی، زمین همیشه سبز، و کوه های همیشه قهوه ای دلم برای خط کشی کنار دفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز، برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فی، برای گونیا و نقاله و پرگار و جامدادی  دلم برای تخته پاک‌کن . گچ های رنگی کنار تخته برای اولین زنگ مدرسه، برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته دلم برای مبصر شدن، برای از خوب، از بد، دلم برای و ستاره  ، کارت صد آفرین  بیست داخل دفتر با خودکار قرمز. و جا کتابی زیر میزها، جا نگذاشتن کتاب و دفتر  دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت  دلم برای زنگ تفریح، برای لی‌لی  بازی کردن ،دلم برای رومه دیواری درست کردن برای تزئین کلاس  برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود، دلم برای خودم، دلم برای دغدغه و آرزو هایم،  نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند، کودکی ام را جا گذاشتم کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟

  •  راستی  سه روز پیش رفتم کارنامه ام رو گرفتم خیلی خوشحال شدم چون همه نمراتم عالی بود و نمره های درس به ترتیب عبارتند از:قران19 و معارف اسلامی  20 و فارسی 20 و املای فارسی 20 و انشای فارسی 20 و زبان عربی 19 زبان خارجی18 و علوم تجربی17 و ریاضی 19.5 و مطالعات 18 و تربیت بدنی 20 وامادگی دفاعی 20 و فرهنگ و هنر 20 و کار و فناوری هم 20 اوردم و معدل کل شدم 19.55 و انضباط هم 20 شدم خیلی خوشحالم نمی خواهید بهم تبریک بگید؟

می نویسم با قشنگ ترین احساسم برای بهترین خواهرم…

خواهــری دارم بهتراز برگ هــای گل یــاس…

خواهـــری دارم زلال تر ازآب چشمه…

خواهـــری دارم که با دنیـا عوض نمی‌کنم نگرانی هایـش را…

خیلی حسه خوبیــه…

خواهر کوچیــکی باشی ک خیلی اذیــت میکنـی…
بهونــه گیریــات همــه رو دیــوونه کرده…
ولی خواهــرت هروقت کـه بهــونه میگیــری بیشتر دوستت داره
بیشتر قربون صدقت میره…!
خواهـــری که اگر هــزار بار صداش بزنی آبــجی جونم…آبجـی…
کمتــر از جونــم” و جــونه دلـــم” جواب نمیــده!
خواهـــری کــه هرشب وقت خــواب میــاد چکت میکنه…
ببیــنه پتوتو کشیــدی روت…مبــادا پسش زده باشــم و سرمابخــورم…
خواهــری کــه دنیــاشو میــده تا ببیــنه لبخندمو…
خواهــری کـه لوســم می کنه ولــی موقع اشتباهاتــم تنبیــهم می کنه…!

آهـــــــــــــــــای دنیــــــــا!!!!
دنیــــای من خواهـــرمه…تو کیلوییی چند؟؟؟

خواهرم اینم تبریک از طرف برادرت

تولدت عزیزم پر از ستاره بارون پر از بادکنک و شوق، پر از آینه و شمعدون و پرواز در آسمان آرزوها و فرود در فرودگاه موفقیت را برایت آرزومندم !

تولد تولد تولدت مبارک

مبارک مبارک تولدت مبارک

بیا یه آرزو کن ؛بعدش شمعاتو فوت کن

تولدت مبارک


وبلاگ میلنا                                                                                                                                   

خانه زیست شناسی ای ار



خیلی وقت ها بین حرف های ادم های موثر دنبال نقشه ای می گردیم که بگوید از کجا شروع کنیم.به ادم های موفق نگاه می کنیم تا ببینیم هم سن ما که بوده اند چه راهی را پیش گرفته اند.اما چند تا از این خاطره ها را که بشنویم می فهمیم نقطه ی شروع ادم ها مخصوص خودشان است و نمی شود از ان الگو گرفت.تنها اشتراک همه ی این داستان ها در یک چیز است عشق و علاقه. و در خاطره هایشان عمران صلاحی توضیح داده اند که چطور پایشان به طنز نویسی و غیره. باز شده است.شروع کار انها خاص بوده و نمی شود از ان الگو گرفت اما ردپای علاقه به وضوح در ان مشخص است.اگر دوست دارید یکی از این خاطره ها رو در این پست بزارم حتما نظر بدهید و بگویید تا بهترین خاطره از این بزرگان رو بزارم.



هر حادثه،اتفاق،پیروزی و شکستی در دنیا علتی دارد.اگر کسی بخواهد قهرمان وزنه برداری شود،باید تمرین های زیادی انجام دهد و زیر نظر مربیان بزرگ ماه ها تلاش کند و نقض هایش را برطرف سازدیا اگر کسی بخواهد از زمین کشاورزی اش محصول فراوان به دست اورد باید در کاشت،داشت و برداشت خیلی دقت کند.هیچ وزنه برداری نمی تواند با تکیه بر شانس به قهرمانی برسد و هیچ کشاورزی هم نمی تواند به امید شانس،محصول فراوانی را برداشت کند.

همه ی اتفاق های جالب و غیر منتظره ای را هم که نام((شانس))بر ان ها می گذاریم،دلیلی دارد و بر پایه((نظام علت و معلول))استوار است.

برای مثال،وقتی شما دوست دوران کودکی تان را به طور اتفاقی در خیابان می بینید،(معلول)دلیل این ملاقات اتفاقی،شانس نیست و حتما علت خاصی داشته است.شما هر دو به دنبال کالایی بوده اید که فقط در ان خیابان فروخته می شود(علت).پس خیالتان راحت باشد که در جهان چیزی به نام شانس نداریم!




در مغازه لوازم التحریری نگاهم به جامدادی صورتی خوشگلی افتاده بود.قیمتش را از مغازه دار پرسیده بودم.گفته بود:((بیست هزار تومن)).همین یکی هم مونده.از پدرم خواستم پول بدهد تا ان را بخرم.اما ایشان طبق معمول گفتند:((سربرج))هر روز سری به مغازه می زدم تا ببینم جامددی عزیزم فروخته شده یا نه.وقتی می دیدم سرجایش هست خوش حال می شدم:اما کو تا سر برج.از مغازه دار خواستم ان را برایم کنار بگذارد اما قبول نکرد.بنابراین باید فکری برای ان می کردم.یاد صحبت معاونمان افتادم که می گفت اگر فکرتان را به کار بیندازید به هر چه می خواهید می رسید.یک روز از او پرسیدم فکر را چطوری باید به کار انداخت:فکر که مثل گوشی دکمه و کلید ندارد.داستانی از ادیسون برایم تعریف کرد که نتوانستم رابطه اش را با سوالم درک کنم.چون نتوانستم فکرم را به کار بیندازم به خانه عمه ام رفتم و از او خواستم بیست هزار تومان تا سر برج به من قرض بدهد تا ان جامدادی را که در فلان مغازه دیده ام را بخرم.نداد. با لب و لوچه اویزان به خانه برگشتم. ان شب سالگرد شب تولدم بود اما چون با سربرج فاصله داشتیم پدرم قبول نکرد برایم جشن بگیرد.مادرم یک کیک خانگی پخت تا دورهم بخوریم.داشتیم می خوردیم که عمه ام هم امد و بعد از چند دقیقه هدیه ای را که در کاغذ کادو پیچیده بود به من داد.ان را باز کردم دیدم همان جامدادی خوشگلی است که ارزویش را داشتم.از او تشکر کردم و رو به اسمان گفتم خدایا شکرت که عمه ها را این قدر مهربان افریدی.




نقاشی فرایندی است که طی ان،رنگ روی سطحی مانند کاغذ و بوم،نقش ایجاد می کند و اثری خلق می شود. به فردی که این کار را انجام می دهد((نقاش))نام می گویند .نقاشی ها سبک های متنوعی دارند:مانندمدرنیسیم(نوگرایی))کوبیسم((حجم گری))و.سبک ها بیانگر نوع تفکر و علاقه،اندیشه و احساسات نقاش هستند.

با این مقدمه می خواهم بگویم،هر یک از ما در زندگی مانند نقاش عمل می کنیم.ما با قلم موی اعمال و رفتارمان،تابلوی زندگی خود را ترسیم می کنیم.این تابلو می تواند بیابانی خشک و بی اب و علف،و یا منظره ای زیبا و چشم نواز،مثل یک دشت شقایق باشد.بدون شک تابلوی زندگی ما دارای سبک خاصی از زندگی خواهد بود.ارایش مو و لباس،نوع گفتار،سرگرمی و تفریح،و کار و شغل همگی نشان از سبک زندگی ما دارند.

سبک زندگی مجموعه ای از ارزش ها و شیوه ها،رفتارها و حالت ها،وسلیقه ها و هنجارهاست.از طرف دیگر،از سبک زندگی افراد هر جامعه می توان شناخت لازم را از ان جامعه به دست اورد.همه این ها اهمیت این موضوع را نشان می دهند.


  • با این صحبت ها به نظر شما تابلوی نقاشی زندگی تان چه سبکی باید باشد؟به عنوان یک ایرانی، تابلوی نقاشی زندگی مان ایا نباید نشانه هایی از زندگی ایرانی و اسلامی داشته باشد؟

به نظر می رسد،برای تحقق این امر مهم ما بیش از بیش به مطالعه در زمینه اداب و رسوم و فرهنگ کشورمان نیاز داریم.مطالعه کتاب،بازدید از موزه ها،رفتن به نمایشگاه هنری،مسافرت به شهرهای گوناگون کشورمان و اشنایی با فرهنگ اقوام ایرانی می تواند بسیار خاطره انگیز باشد.




احتمالا سوار دوچرخه شده اید و در حین راندن ان،توجه کرده اید که کوچک ترین تغییر جهت فرمان باعث می شود سمت حرکت تغییر کند.به طوری که پس از چند متر،به طور کامل از مسیر دور و به راه دیگری می رود.چرخشی ناچیز در فرمان می تواند تغییر جهتی زیاد به وجود اورد.همه ی ما در طول زندگی دنبال تغییر وضعیت حال و هوایمان هستیم.

شاید فکر کنی برای تغییر باید اتفاق های بزرگی بیفتد و ده ها عامل و وسیله و چه و چه ردیف شوند تا در زندگی مان تغییر جهت صورت بگیرد،اما این فکر اشتباه است.ما برای ایجاد تغییر در هر شرایطی،مثل وضعیت درسی،احساس بهتر در زندگی،حال خوش پیدا کردن و شاد بودن،ولذت بردن بیشتر از زندگی،نیازمند تغییر های کوچک هستیم.

دوستانی که دارید الان پست من رو می خونید از همین امروز تصمیم بگیر،برای ایجاد تغییرهای بزرگ در زندگی ات،هر روز یک انتخاب کوچک و خاص انجام دهی تا اندک اندک شاهد اتفاقات حیلی بزرگ و خیره کننده باشی!

چند پیشنهاد من به دوستانی که الان دارند پست من رو می خونند:

  • کار مفیدت را به اخر برسان.
  • به خودت بگو:من می توانم حال و احساس بهتری داشته باشم.من امروز حال خوبی خواهم داشت.
  • به یک گلدان اب بده.
  • به یک نفر از دوستانت کمک کوچکی برسان.

پی نوشت: دیروز در وبلاگی به نام

دانکوب نظرسنجی دیدم که درباره میزان تاثیر گذاری پست و قالب و فونت و و به صورت چهار جوابی و. بود که من از نظرسنجی اش خوشم اومد و شرکت کردم و این نظر سنجی رو هم در وبلاگم گذاشتم شما می توانید گزینه نظر سنجی رو در سمت چپ وبلاگ نگاه کنید یا در همین پست شرکت کنید.خوشحال می شود که حتما در این نظرسنجی شرکت کنید تا در زمینه هایی که اشکال دارم به خوبی بتوانم ان را رفع کنم.



  • تفاوت های نسل قدیم
در قدیم وسیله رفتن به مکانی دیگر الاغ یا اسب و غیره بود که الودگی ایجاد نمی کرد.در قدیم خانواده در یک خانه زندگی می کردند و صمیمیت و مهربانی حکم فرما بود،درقدیم مرد و زن برای تامین نیاز خود کار و تلاش می کردند مانند کشاورزی و غیره.،هر وقت پدر و مادر از نوجوان یا جوانان خود کمک می خواستند نوجوان با شور و اشتیاق به کمک انها می رفت،در قدیم خانواده دید و بازدید می کردند و از حال یکدیگر خبردار می شدند،در قدیم زیاد ماشین نبود و هرکسی که ماشین داشت ثروتمند به حساب می امد،در قدیم زیاد لباس نبود انها لباس یکسانی بر تن می کردند.نسل قدیم از داشته های خود لذت می بردند هر چند که این داشته ها و امکانات خیلی زیاد نبود.در قدیم جوانان از سطح تحصیلات بالایی برخودارنبودند.در قدیم جوانان به دین و.احساس مسئولیت می کردند.در قدیم افراد بیشتر در حرف هایشان ضرب المثل به کار می بردند.

  • تفاوت های نسل جدید
در دنیای امروزی وسیله رفتن به مکانی دیگر ماشین و دوچرخه و موتور و غیره است.در دنیای امروزی هر خانواده ای در یک خانه زندگی می کند و حاضر نیستند با یک خانواده دیگر زندگی کنند. در دنیای امروزی دسترسی به خوراک و پوشاک و غیره. بدون نیاز به کار و تلاش اسان است. در دنیای امروزی هر وقت پدر و مادر از نوجوان و جوانان خود کمک خواستند نوجوان و جوانان از دستور پدر و مادر اطلاعت و پیروی نمی کنند. در دنیای امروزی خانواده حاضر نیست به دیدار یکدیگر بروند و اگر می خواهند بروند در عید نوروز می روند.در دنیای امروزی هر کسی که ماشین شاسی بلند و غیره داشته باشد ثروتمند و هر کسی که پیکان و غیره. داشته باشد فقیر به حساب می اید.در دنیای امروزی هزاران لباس مد شده است که لباس انها بر تن یکسان نیست. در دنیای امروزی نسل جدید با اینکه امکانات و داشته های زیاد دارد از داشته های خود لذت نمی برد. جوانان از سطح تحصیلات بالایی برخوارد هستند. و به خانواده و میهنش احساس مسئولیت می کند.در دنیای امروزی افراد در حرف هایشان ضرب المثل به کار نمی برند.



یا شما خودتان را دوست دارید؟چقدر دوست دارید؟اصلا خودتان را دوست دارید؟شاید این سوال از نظر بعضی ها عجیب و غریب باشد:
مگه می شه ادم خوش رو دوست داشته باشد یا نداشته باشد؟!دوست داشتن مگه مخصوص دیگران نیست.اخه که چی ادم خوش رو دوست داشته باشه؟
بله شاید یک از سخت ترین کارها دوست داشتن خودمان باشد.به همین دلیل این موضوع خیلی مهم است.تاجایی که بود و نبودش می تواند زندگی را دچار تغییر و تحول اساسی کند.ادمی که خودش را دوست نداشته باشد و با خود دشمن باشد،در حقیقت در دنیای خصمانه ای زندگی می کند.دچار بی اعتمادی و نا امیدی نسبت به خودش می شود و همیشه سایه افسردگی و شکست روی اسمان زندگی اش خیمه می زند.
از طرف دیگر،شاید به جرعت می توان گفت،رمز موفقیت همه ادم های شاد و خوش بخت دوست داشتن خودشان است.اخر دوست داشتن خود حس لطیفی را درون فرد نسبت به خودش و جهان هستی به وجود می اورد.ان فرد دیگران را اسان تر می پذیرد و راحت تر می بخشد.کسی که خودش را ذوست دارد،در دنیایی دوست داشتنی زندگی می کند.
خوردنی های مفید را برای خودش انتخاب می کند،بهترین دوستان را برای خود بر می گزیند و از قدم برداشتن در جاده های خطرناک زندگی دوری می کند.زیرا خودش را خیلی دوست دارد و حاضر نیست خود را به درد سر بیندازد.
  • برای دوست داشتن خود تمرین هایی وجود دارد.چند نمونه از ان تمرین ها از این قرارند:
  • مدتی از خودتان مثل یک کودک مراقبت کنید.به خودتان بیش از دیگران اهمیت بدهید.
  • کار های هنری مورد علاقه خود را انجام بدهید.
  • به سر و وضع و لباس خود برسید و خوش تیپ بگردید.
  • بعضی روزها برای خودتان گل بخرید.



چند روز پیش برای پیاده روی به بوستان جنگلی نزدیک خانه مان رفته بودم.تابلوی نصب شده روی یک درخت توجهم را جلب کرد.نزدیک شدم. روی تابلو از قول درخت نوشته شده بود.((من به تنهایی هر سال22کیلوگرم دی اکسید کربن جذب می کنم تا شما بهتر نفس بکشید.فقط از شما می خواهم بگذارید زنده بمانم.))

بعد از ان روز تا مدت ها ان جمله رهایم نمی کرد.یک جورهایی عذاب وجدان گرفته بودم.اخر ما ادم ها چه بلایی بر سر درختان و کره زمین اورده ایم!به ان ها که رحم نمی کنیم هیچ دلمان برای خودمان هم نمی سوزد!

درختان سهم زیادی در ابادانی و نشاط زمین دارند.جنگل ها شش های کره زمین محسوب می شوند.درخت به همه مهربانی می کند.صمیمانه اغوش خود را به روی پرندگان و حیوانات می گشاید تا  اشیانی گرم برایشان باشد.برای زمین اکسیژن تولید می کند.چوبش خانه ها را گرم می کند و ده ها فایده دیگری که می توان از ان ها نام برد.

راستش از ان روز هر درختی را می بینم از رویش شرمنده می شوم!دنیای صنعتی امروز سبب تخریب جنگل ها و نابودی فضاهای سبز و پژمردگی و مرگ گل و گیاه شده است.صفا و یکدلی را از مردم صنعت زده گرفته و روانشان را رنجور و افسرده ساخته است و حال اخرین روزنه های امید ما جنگل ها و دشت های خرم و مزرعه های سر سبزند.دانشمندان خطرات افات صنعتی را بیش از بلایای طبیعی دانسته اند.براساس احیای دوباره محیط زیست و برگرداندن سرزندگی و شادابی به زمین عامل مهمی در ایجاد روحیه نشاط و امید در انسان هاست.

دوستانی که اکنون دارید پست من رو می خونید بیا به هم قول بدهیم از این پس به درختان و طبیعت احترام بیشتری بگذاریم و سهم خود را از ان ها مراقبت و نگهداری کنیم هر سال چند نهال بکاریم به درختان و گیاهان اسیب نرسانیم و زباله در طبیعت نریزیم و دوست مهربان طبیعت باشیم.




از تو چه پنهان که وقتی اسمت می اید سیصد و سیزده بار می میرم و زنده می شوم.لب هایم حس ترنم نامت را می طلبد و دل همیشه گرفته ام جای خالی ات را به وسعت تمام نبودنت حس می کند. خودت بهتر می دانی که درد را از هر طرف بخوانی همان درد است درست عین درد نبودنت که ((دال)) تا ((دالش)) خاطرات غروب جمعه ام را جلوی دیدگان همیشه ترنم می اورد. برای تسکین درد هی بی درمانم همین یک ((تو)) کافی است. در اخر هم یک عذرخواهی به وجودت بدهکارم! شرمنده اگر خطم بد است یا نمی توانی به راحتی نوشته هایم را بخوانی اخر اقاجان وقتی می خواهم اسمت را بنویسم قلم هم می خواهد در فراغ نبودنت کمر خم کند و نوشته هایم را خراب کند.اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

  • تو هم اگر دوست داری می توانی در قسمت نظرات در چند جمله با امام زمان حرف بزنی نظرات شما در همین پست منتشر خواهد شد.

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

 

ع . شکیبا

یا صاحب امان دل من بیقرار تو است .
این مطلع یک شعر است.
امیدوارم که همیشه در پناه امام زمان(عج) باشی.

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز 

هیچ کس همه کس

سلام ای مهدی غایب امید وارم خوب خوش و سلامت باشی  میدانم که میدانی من چقدر چشم به انتظارتم و دوست دارم هز چه زود تر ظهورت را ببینم سوالی در ذهنم است و ان این است ایا تا وقتی من زنده ام امکانش هست روی نورانی شما را ببینم ؟؟؟​ اخ ک چقدر منتظر ان روز هستم که همه جهان گلستان شود اخ چقدر منتظر ان روزی هستم که خلاص شوم از این دنیا امامم من حرف های زیادی دارم انقدر زیاد که نمیتوانم بنویسم نه که نمیخواهم نمیتوانم برای همین فقط میگویم چ گویم ز درد جهانی که نیست .

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

عبدو النبی سلیمانی

سلام ظهور حضرت مهدی ( عچ ) آرزوی هر مسلمانی است امام اینکه چه کسانی ایشان را خواهد شناخت جای سوال دارد؟

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

♕αяαмεsн♕

شاید به عنوان یک دختر مسلمون حرفم زیاد درست نباشه .
اما هیچ وقت نتونستم با امام زمان حرف بزنم نمیدونم چرا واقعا نمیدونم
اما میخوام به خدا بگم .
بعضی وقتا بد کم میارم خودت باعث ارامشم باش فقط .

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز

 

پت pat

خدایا فرج مارو نزدیک بگردان !

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز 

سعید بیگی

اللهم کن لولیک الحجه ابن الحسن العسکری.

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز 

راه ظهور 

التماس دعا
الّلهمّ عجّل لولیک الفرج.

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز 

شنگول العلما

الّلهمّ عجّل لولیک الفرج.
 ^_^

نظر ارسالی از طرف دوست عزیز 

فاطمہ نوروزے

ولے در مورد من برعکس
در سخترین لحظات زندگے تو در کنارم بودے. بدون هیچ منتے.
همہ انتظار آمدنت را مےکشند ولے من همیشہ ها تو را در کنار خود احساس کرد بخصوص در وقت نماز
اگر تو را در کنار خود احساس نمےکردم از سختیهاے طاقت فرساے زندگے دق مےکردم و مےمردم. سلام ویژه خداوند و بندگان شایستہ خدا در تمام نفسهاے زندگیم بر تو باد



دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی، زمین همیشه سبز، و کوه های همیشه قهوه ای دلم برای خط کشی کنار دفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز، برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فی، برای گونیا و نقاله و پرگار و جامدادی  دلم برای تخته پاک‌کن . گچ های رنگی کنار تخته برای اولین زنگ مدرسه، برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته دلم برای مبصر شدن، برای از خوب، از بد، دلم برای و ستاره  ، کارت صد آفرین  بیست داخل دفتر با خودکار قرمز. و جا کتابی زیر میزها، جا نگذاشتن کتاب و دفتر  دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت  دلم برای زنگ تفریح، برای لی‌لی  بازی کردن ،دلم برای رومه دیواری درست کردن برای تزئین کلاس  برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود، دلم برای خودم، دلم برای دغدغه و آرزو هایم،  نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند، کودکی ام را جا گذاشتم کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟

  •  راستی  سه روز پیش رفتم کارنامه ام رو گرفتم خیلی خوشحال شدم چون همه نمراتم عالی بود و نمره های درس به ترتیب عبارتند از:قران19 و معارف اسلامی  20 و فارسی 20 و املای فارسی 20 و انشای فارسی 20 و زبان عربی 19 زبان خارجی18 و علوم تجربی17 و ریاضی 19.5 و مطالعات 18 و تربیت بدنی 20 وامادگی دفاعی 20 و فرهنگ و هنر 20 و کار و فناوری هم 20 اوردم و معدل کل شدم 19.55 و انضباط هم 20 شدم خیلی خوشحالم نمی خواهید بهم تبریک بگید؟


بخشی از اوازی که قالی بافان ترکمن هنگام قالی بافی می خوانند:(چالینگ چالینگ چال قیزلار اله داراق ال قیزلاد اله داراق الایلی خالا ناقیش ثالایلی)ترجمه فارسی:(دخترها شانه ها را بردارید و بر تارهای قالی فرود اورید شانه ها را برداریم و قالی را منقش کنیم).

یکی از دوستانم می گفت:((باخودم عهد کردم به هر شهر یا کشوری که سفر می کنم یه صنایع دستی یا یادگاری خاصی از انجا برای خودم بگیرم و بگذارم در اتاقم تا هروقت دیدمش یاد خاطراتم در ان مختصات جغرافیایی بیفتم.))مرزهای کشورها و شهرها یا قوم ها فقط یک سلسه خطوط نامرئی و من در اوردی نیستند.درون این مرزها خرده فرهنگ های متنوعی شکل می گیرند و مردمانش شبیه به یکدیگر می شوند و متفاوت از دیگران.صنایع دستی هر منطقه ای هم این تنوع فرهنگی را نشان می دهد.انگار امضای ان جغرافیا است.

صنایع دستی یک از جذاب ترین رشته های فنی و حرفه ای از نظر من می تواند همین رشته((صنایع دستی))باشد.با گذر تدریجی زمان بسیاری از خاطرات تاریخی ما مدفون شده اند.این رشته شبیه پزشکی است که بیمار بی حال و نزار خود را از میان اوارها پیدا می کند و او را بهبود می بخشد.بسیاری از بخش های تاریخی فرهنگ ما با گذر زمان و مهاجرت انسان ها به کلان شهرها از میان رفته است.بخشی که ظرفیت ان را دارد به یکی از بزرگ ترین و پربازده ترین تجارت های ایران بدل می شود صنایع دستی است.درکارگاه های این رشته با فنون بسیاری از هنرهای دستی از جمله سفال گری و نگارگری و قالی بافی و .اشنا خواهید شد.اما همیشه خاطرتان باشد که سفر به اقلیم ها و یادگرفتن این هنر از استادان و ارائه تمام و کمال ان است که این هنر را زنده نگه خواهد داشت.

شاید یکی از دلایلی که بسیاری از فن ها و هنرها در ایران کم کم فراموش شده اند این باشد که بسیاری از استادان این فن ها را طی سالیان دراز و به تنهایی یاد گرفته اند و ترس از رقبا اجازه نداده است هیچ گاه این فنون را به طور کامل به شاگردان خود بیاموزند.این شده که همواره شاگرد پایین تر از استاد باقی مانده تاا جایی که دیگر چیز دندان گیری از ان علم یا هنر باقی نمانده است.بادانشگاهی شدن این رشته به طور کل می توان خوش حال بود که بسیاری از منابع یادگیری حالا وجود دارند اما اگر جذب چنین رشته ای شدید به این منابع بسنده نکنید.ایران پهناور پر از گنج های پنهانی است که باید سفر کنید به تحقق بپردازید و از نو صنایع دستی ان منطقه را بشناسید و با هنر نو تعلیق کنید و اپری تازه خلق کنید.

امروزه بسیاری از طراحان پوشاک به سمت طراحی های سنتی ایرانی میل کرده اند.بسیاری محصولات دیگر را هم می توان وارد بازار کرد که الهام گرفته از صنایع دستی کهن ایران باشند.این رشته تلفیق زیبایی از هنر و تجارت است.شما می توانید خاطرات کهن سرزمینتان را دوباره زنده کنید و از نو بسازید.اصفهان یکی از شهرهایی است که در این رشته سرمایه گذاری های بسیار خوبی کرده است.بسیاری از هنرورزان برامده از این شهر هستند.میناکاری و منبت کاری و معرق کار و .از هنر های صنایع دستی این اقلیم است.گلیم بافی و گبه بافی و حصیربافی و با طرح ها و نقش های گوناگون خاص عشایر و برخی شهر های دیگر است.این محصولات به خاطر منحصر به فرد بودنشان قیمت های بالایی نیز دارند.همین امر صنایع دستی را به یک ظرفیت خوب برای صادرات تبدیل می کند.



خیلی وقت ها بین حرف های ادم های موثر دنبال نقشه ای می گردیم که بگوید از کجا شروع کنیم.به ادم های موفق نگاه می کنیم تا ببینیم هم سن ما که بوده اند چه راهی را پیش گرفته اند.اما چند تا از این خاطره ها را که بشنویم می فهمیم نقطه ی شروع ادم ها مخصوص خودشان است و نمی شود از ان الگو گرفت.تنها اشتراک همه ی این داستان ها در یک چیز است عشق و علاقه. و در خاطره هایشان عمران صلاحی توضیح داده اند که چطور پایشان به طنز نویسی و غیره. باز شده است.شروع کار انها خاص بوده و نمی شود از ان الگو گرفت اما ردپای علاقه به وضوح در ان مشخص است.اگر دوست دارید یکی از این خاطره ها رو در این پست بزارم حتما نظر بدهید و بگویید تا بهترین خاطره از این بزرگان رو بزارم.

یک بار در جوادیه که بودم رومه ای پیدا کردم از توی جوی اب به نام توفیق.کثیف و پاره.طبق معمول گل ولای اش را پاک کردم و خواندمش.خیلی خوشم امد.توی این تکه رومه ادرس توفیق هم بود.ان زمان دوچرخه قراضه ای داشتم که با ان به مدرسه می رفتم.توی راه بچه ها شیطنت می کردند و به پره های چرخ ها سنگ می اندازختند.شعری گفته بودم در وصف بچه های جوادیه و شیطنت هایشان منتها از زبان خود بچه جوادیه.خطاب به کاکا/ناراضی اند خلق ز دستم اهای کاکا کاریکاتوری هم کشیده بودم که در شکه ای می رود و این بچه جوادیه پشتش سوار شده و در شکه چی با شلاق به پشت درشکه می زند تا ان بچه پیاده شود.
این ها را فرستادم به همان نشانی که توی ان تکه کاغذ متعلق به توفیق بود.دیگر به خبر بودم چون رومه که نمی خریدم.اصلا پولش نبود
بعد از یکی دو هفته دیدم که از توفیق برایم نامه امده است.دیدم حسن توفیق نوشته:فلانی شعر و کاریکاتورت رسیده و هر جفتش در فلان شماره در بهترین صفحات توفیق چاپ شده ما منتظر بودیم تو به سراغ ما بیایی که نیامدی در اسرع وقت بیا که کارت داریم.من متعجب و از طرفی خوشحال بودم.
یک روز رفتم به مجله.خیلی هم خجالتی بودم.اصلا روی این را نداشتم که از پله ها بالا بروم.دوسه بار بالا رفتم و برگشتم تا بالاخره رفتم داخل.همین که مرا دیدند تعجب کردند.گفتند فکر می کردیم یک بچه شیطان می اید اینجا و از در و دیوار بالا می رود و فکر نمی کردیم اینقدر خجالتی باشی.همان شب اول ان ها مرا بردند به هیئت تحریریه.ان شب اکثر سوژه هایی که من فکر کرده بودم تصویب شد.خیلی برایشان جالب بود.همان شب بود که گفتند: تو عضو هیئت تحریریه هستی! از ان به بعد عصرها که از مدرسه بر می گشتم می رفتم توفیق و کار می کردم.



بخشی از اوازی که قالی بافان ترکمن هنگام قالی بافی می خوانند:(چالینگ چالینگ چال قیزلار اله داراق ال قیزلاد اله داراق الایلی خالا ناقیش ثالایلی)ترجمه فارسی:(دخترها شانه ها را بردارید و بر تارهای قالی فرود اورید شانه ها را برداریم و قالی را منقش کنیم).

یکی از دوستانم می گفت:((باخودم عهد کردم به هر شهر یا کشوری که سفر می کنم یه صنایع دستی یا یادگاری خاصی از انجا برای خودم بگیرم و بگذارم در اتاقم تا هروقت دیدمش یاد خاطراتم در ان مختصات جغرافیایی بیفتم.))مرزهای کشورها و شهرها یا قوم ها فقط یک سلسه خطوط نامرئی و من در اوردی نیستند.درون این مرزها خرده فرهنگ های متنوعی شکل می گیرند و مردمانش شبیه به یکدیگر می شوند و متفاوت از دیگران.صنایع دستی هر منطقه ای هم این تنوع فرهنگی را نشان می دهد.انگار امضای ان جغرافیا است.

صنایع دستی یک از جذاب ترین رشته های فنی و حرفه ای از نظر من می تواند همین رشته((صنایع دستی))باشد.با گذر تدریجی زمان بسیاری از خاطرات تاریخی ما مدفون شده اند.این رشته شبیه پزشکی است که بیمار بی حال و نزار خود را از میان اوارها پیدا می کند و او را بهبود می بخشد.بسیاری از بخش های تاریخی فرهنگ ما با گذر زمان و مهاجرت انسان ها به کلان شهرها از میان رفته است.بخشی که ظرفیت ان را دارد به یکی از بزرگ ترین و پربازده ترین تجارت های ایران بدل می شود صنایع دستی است.درکارگاه های این رشته با فنون بسیاری از هنرهای دستی از جمله سفال گری و نگارگری و قالی بافی و .اشنا خواهید شد.اما همیشه خاطرتان باشد که سفر به اقلیم ها و یادگرفتن این هنر از استادان و ارائه تمام و کمال ان است که این هنر را زنده نگه خواهد داشت.

شاید یکی از دلایلی که بسیاری از فن ها و هنرها در ایران کم کم فراموش شده اند این باشد که بسیاری از استادان این فن ها را طی سالیان دراز و به تنهایی یاد گرفته اند و ترس از رقبا اجازه نداده است هیچ گاه این فنون را به طور کامل به شاگردان خود بیاموزند.این شده که همواره شاگرد پایین تر از استاد باقی مانده تاا جایی که دیگر چیز دندان گیری از ان علم یا هنر باقی نمانده است.بادانشگاهی شدن این رشته به طور کل می توان خوش حال بود که بسیاری از منابع یادگیری حالا وجود دارند اما اگر جذب چنین رشته ای شدید به این منابع بسنده نکنید.ایران پهناور پر از گنج های پنهانی است که باید سفر کنید به تحقق بپردازید و از نو صنایع دستی ان منطقه را بشناسید و با هنر نو تعلیق کنید و اپری تازه خلق کنید.

امروزه بسیاری از طراحان پوشاک به سمت طراحی های سنتی ایرانی میل کرده اند.بسیاری محصولات دیگر را هم می توان وارد بازار کرد که الهام گرفته از صنایع دستی کهن ایران باشند.این رشته تلفیق زیبایی از هنر و تجارت است.شما می توانید خاطرات کهن سرزمینتان را دوباره زنده کنید و از نو بسازید.اصفهان یکی از شهرهایی است که در این رشته سرمایه گذاری های بسیار خوبی کرده است.بسیاری از هنرورزان برامده از این شهر هستند.میناکاری و منبت کاری و معرق کار و .از هنر های صنایع دستی این اقلیم است.گلیم بافی و گبه بافی و حصیربافی و با طرح ها و نقش های گوناگون خاص عشایر و برخی شهر های دیگر است.این محصولات به خاطر منحصر به فرد بودنشان قیمت های بالایی نیز دارند.همین امر صنایع دستی را به یک ظرفیت خوب برای صادرات تبدیل می کند.




تاحالا برایتان اتفاق افتاده شخصیتی از یک داستان انقدر خوب در ذهنتان مانده باشد که اگر کسی را شبیه او بینید بگویید:((چقدر شبیه فلانی است:؟!))خانم هاویشام یکی از این شخصیت هاست که سال های سال است در ذهن افراد زیادی در سراسر دنیا مانده و ادم ها هر وقت یک خانم بد اخلاق و لاغر و غرغر و می بینند که مدام به دنبال انتقام گرفتن است می گویند((شبیه خانم هاویشام است!))این شخصیت را چار دیکنز حدود 150 سال قبل در رمان((ارزو های بزرگ))خلق کرد اما انقدر خوب و واقعی از کار درامد که در داستان های دیگر و در زندگی روزمره ی مردم به ان اشاره می شود.(هنوز هم می شود!معمولا هرکس یک بار این کتاب را بخواند خانم هاویشام را تا ابد به خاطر می سپارد.)امادر اینجا نمی خواهم از خانم هاویشام برایتان صحبت کنم.در عوض می خواهم درباره این کتاب برایتان حرف بزنم.کتاب((ارزو های بزرگ))که شخصیت اصلی اش درست مثل یک نوجوان است.
پیپ پسر نوجوانی است که پدر و مادرش را از دست داده و همراه خواهر خیلی بد اخلاق و شوهرخواهر خیلی دوست داشتنی اش زندگی می کند.اوایل در کارگاه اهنگری به شوهر خواهرش کمک می کند اما کمی بعد خانم هاویشام از پیپ می خواهد که گاهی برای سرگرم کردن و هم صحبتی پیش او برود.پیپ از دختری که خانم هاویشام به فرزند خواندگی قبول کرده بود خوشش می اید اما ان دختر استلا که از مادرخوانده اش یاد گرفته باید مردها را تحقیر کند مدام فقر و بیچارگی پیپ را توی سرش می زند.
بالاخره پیت از این وضع خسته می شود و تصمیم می گیرد برود و راه های زندگی کردن و رفتارکردن مثل اشراف زاده ها را یاد بگیرد.اگر می خواهید بفهمید چه کسی خرج اموزش های پیپ را می دهد یا پیپ چه ماجراهایی را پشت سر می گذراند بهتر است کتاب ارزوهای بزرگ را تهیه کنید و بخوانید. مطمئن باشید لذت خواندن بیشتر از شنیدن است مخصوصا اگر بدانید این داستان کم و بیش از زندگی نویسنده گرفته است.
بله چار دیکنز معمولا در تمام اثارش تجربیات زندگی خودش را هم وارد می کرد.
شاید هم همین باعث شد ان قدر داستان هایش واقعی و دوست داشتنی شوند که او را بعد از شکسپیر دومین نویسنده بزرگ انگلستان بنامند.او هم مثل شخصیت داستانی اش پیپ در نوجوانی مجبور بود کار کند و وقتی کمی بزرگ تر شد.دختری را برای ازدواج انتخاب کرد که او را به خاطر بد بودن وضع اقتصادی و فرهنگی اش تحقیر می کرد.دیکنز از ان نویسنده هایی بود که به معنای واقعی تکه هایی از خودش را لابه لای داستان هایش جا می گذاست.
شاید بد نباشد بدانید چار دیکنز وقتی نویسندگی را شروع کرد رمان هاش یکی بعد از دیگری معروف و محبوب شدند.راستی می دانستید نویسنده((الیور تویست))((سرود کریسمس)) و((دیوید کاپرفید))هم چا دیکنز بوده است؟در طول این150خرده ای سال که از انتشار کتاب ارزو های بزرگ می گذرد از روی ان فیلم ها و تئاترهای زیادی ساخته اند و این کتاب را به زبان های متفاوت ترجمه کرده اند.در ایران هم چند نفر ان را به زبان فارسی ترجمه کرده اند:مثل ابراهیم یونسی و محسن سلیمانی و مهدی سحابی.من اگر جای شما بودم برای اینکه زودتر با خود چار دیکنز و پیپ و خانم هاویشام و بقیه شخصیت های این کتاب اشنا شوم این کتاب را تهیه کرده و می خواندم.
برای خرید این کتاب می توانید به سایت

فیدیبو مراجعه کنید.




انسان و فرشته دو ستایشگر خالق هستند و به ستایشگری معروف اند.ولی ایا جز انسان و فرشته ستایشگران دیگری هستند؟ایا ما انها را می بینیم؟می شناسیم؟حکایت زیر ایینه ای برای دیدن و شناختن اینان است:((یاد دارم که شبی در کاروانی همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه ای خفته.شوریده ای که در ان سفر همراه ما بود.نعره براورد و راه بیابان گرفت و یک نفس ارام نبافت.چون روز شدگفتم:((این چه حالت بود؟))گفت:((بلبلان را شنیدم که به نالش در امده بودند از درخت و کبکان در کوه و غوکان در اب و بهایم در بیشه.اندیشه کردم که مروت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته)).

این حکایت به خوبی نشان می دهد که تنها انسان ها و فرشتگان نیستند که خداوند را ستایش می کنند بلکه هر چه در زمین و اسمان است به ذکر پروردگار مشغول است.قیام کوهساران و رکوع ابشاران و قنوت درختان و سلام غنچگان و همه و همه نشان از سرود و ستایش دارند.

خداوند هم در قران کریم بر این حقیقت تاکید می کند و می فرماید:((یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ))(سوره تابن و جمعه/ایه1).

پیام این ایه برای ما انسان ها این است که در حمد و ستایش افریدگارمان از حیوانات و جمادات و نباتات عقب نیفتیم.

هرکس به زبان صفت حمد تو گوید                                                              بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه.

یا

توحید گوی او نه بنی ادم اند و بس                                                             هر بلبلی که زمزه بر شاخسار کرد.




یکی از احساس هایی که در همه ی انسان های سالم وجود دارد احساس تعلق و وابستگی است.انسان موجودی اجتماعی است.معنای اجتماعی بودن این است که زندگی او به بودن با دیگران وابسته است.انسان نمی تواند تنها زندگی کند.ممکن است انسان هایی در اطراف شما باشند که تنها زندگی می کنند اما در واقع تنها نیستند.چون دست کم غذایی که می خورند به دست دیگران تولید می شود و یا لباسی را که می پوشند دیگران تهیه می کنند.جدایی از انسان های دیگر و تنها ماندن بیش از حد روان ادمی را از تعادل خارج می کند.نیاز به احساس تعلق و داشتن پیوند عاطفی با دیگر افراد نیازی است که در همه ی انسان ها وجود دارد.پس با تعلق به گروهی خاص که برای ما ارزشمند است یا انسان های دیگر و حتی به بعضی چیزها می توان احساس خوشبختی کرد.تعدادی از انواع احساس تعلق:

  • احساس تعلق به دوستان:ممکن است حتی یک دوست را بیشتر از بقیه دوست داشته باشیم.
  • احساس تعلق به خانواده:نیازهای احساسی اولیه شما را براورده می کند.
  • احساس تعلق به دین و ایین و یا یک عقیده ی فلسفی و ی.
  • احساس تعلق به یک یا چند مکان:مثل احساس تعلق به کشور و شهر و محله و خانه ای که در ان زندگی می کنیم.حتی می شود به گوشه ای از خانه یا خیابان یا فضایی از شهری که در ان زندگی می کنیم احساس تعلق خاطر داشته باشیم.
  • احساس تعلق شغلی:انسان هایی هستند که به شغلشان احساس عاطفی دارند مثلا شغل دانش اموزان دانش اموختن است و اگر احساس تعلق به شغلشان نداشته باشند نمی توانند انگیزه های لازم را برای پیشرفت داشته باشند.
  • احساس تعلق به یک گروه مذهبی و ورزشی یا فرهنگی.

احساس تعلق بسیار نیرومند است و می تواند به شما احساس عزت نفس و احساس هویت و احساس ارزشمندی و هدف دار بودن بدهد.شما باید بتوانید احساس های تعلق خود را شناسایی کنید.چون بعضی از احساس های تعلق در زندگی ما خوب نیستند و مانع پیشرفت ما می شوند.

پس در قسمت نظرات این پست تمام احساس های تعلق خود را بنویسید.

احساس های تعلق خود را این طور طبقه بندی کنید:

  • 1-وابستگی هایی را که برای شما ضروری هستند.
  • 2-وابستگی هایی که برای شما ضروری نیستند اما ضروری هم ندارند.
  • 3-وابستگی هایی که نه ضروری اند و نه فایده ای برای شما دارند.
  • 4-وابستگی هایی که برای شما ضرر دارند.
با تمرین و تلاش باید تمام احساس های وابستگی را که برای شما ضرر دارند از بین ببرید. و اگر احساس تعلقی برای شما خوب است و در زندگی شما وجود ندارند ان را ایجاد کنید.




سومین سال کمپین کوله پشتی مهر و خرید لوازم التحریر برای دانش اموزان مناطق کمتر برخوردار کشور.

وبلاگ اقای سه نقطه و جمعی از وبلاگ نویسان بیان برای سومین سال پیاپی قصد دارند در قالب کمپین کوله پشتی مهر به دانش اموزان مناطق روستایی و کمتر برخودار لوازم التحریر مورد نیاز یک سال ان ها را هدیه کنند.

**********

شما میتوانید از طریق این روش ها همیاری کنید:

.:واریز هزینه خرید پک های تحصیلی:.
.:ارسال بسته های لوازم التحریری:.
.:معرفی کمپین با انتشار پست در وبلاگ:.

**********

برای کسب اطلاعات بیشتر در رابطه با نحوه ی حمایت مالی و مشارکت در ارسال لوازم التحریر می توانید از طریق وبلاگ زیر در ارتباط باشید:

  

http://mr3point.blog.ir




- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -  - - - - - - - - - - - -
نظر به اینکه دوباره به زودی توسعه خدمات بیشتر بلاگ بیان افزایش می یابد این پست دوباره به زودی بروز رسانی می شود.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - 

امروز می خواهم یک خبر خوب به شما بیانی ها بدهم و از اینکه وبلاگ بیان دارد توسعه خدمات وبلاگ رو افزایش می دهد خیلی خوشحال هستم و جای تشکر دارد از وبلاگ

پژوهشگر از اقای قاسم صفایی نژاد که این پویش رو راه انداخت خیلی این پویش اثر داشته و از این به بعد هم اثر خواهد داشت تا بیشتر خدمات بیان توسعه یابد.از جمله خدماتی که بلاگ بیان توسعه داده است:

  • فرم ارسال نظر در همه وبلاگ ها تغییر کرد و به صورت باز و بسته شدن نوار ابزار شد و خدماتی بیشتری به این فرم اضافه شد.این کاربرد امکان بیشتر به اون دسته از کسانی می دهد که دوست دارند نظر به وبلاگی که دوست دارند بفرستند و خودم هم این امکان رو خیلی دوست دارم.
سه روز پیش در یک وبلاگی که اسم وبلاگش یادم نیست در یک پست نوشته بود که یک باگ خیلی****** در بلاگ وجود دارد که وقتی می خواهی به یک متن لینک بدی عمل نمی کند و برای این کار باید بعد از ارسال نظر خود نظرتون رو ویرایش کنید و دوباره لینک بدید تا عمل کنه اما الان اگر به یک متن لینک کنید صد درصد لینک میشه و دیگر لازم نیست خود نظرتون رو ویرایش و لینک کنید این خیلی خوبه.
     
    • جستجوگر سلام که مشکل داشت و در جستجو کردن با خطا مواجه میشد از این به بعد با جستجو کردن به گوگل هدایت می شوید و موضوع دلخواه خود را پیدا می کنید.پس از این به بعد امکان نمایش کادر جستجو رو در پنل کاربریتون فعال کنید خیلی به درد ان دسته از کسانی می خورد که می خواهند موضوع مورد نظرشون رو در وبلاگ های دیگر جستجو کنند و خیلی این امکان کاربردیه و خیلی خوب هستش.
     
    به امید دوباره روزی که همکاران بلاگ بیان توسعه خدمات بیشتری به بلاگ بیان اضافه کنند و ما هم انگیزه بیشتری برای نوشتن در بلاگ بیان داشته باشیم.
    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -  - - - - - - - - - - - -
    نظر به اینکه دوباره به زودی توسعه خدمات بیشتر بلاگ بیان افزایش می یابد این پست دوباره به زودی بروز رسانی می شود.
    - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -  - - - - - - - - - - - -



    می خواهم تنهایی بزرگی را به تو معرفی کنم که در ان تنهایی می توانی بهترین زندگی ها را داشته باشی.چون در این تنهایی بزرگ کسی هست که به عنوان بهترین یاور تو در همه جای زندگی ات خواهد بود.یعنی از ابتدا بوده است و الان هم هست و پس از این هم خواهد بود.او هست چه بتوانی با او دیداری داشته باشی و چه نتوانی.اما اگر بتوانی راه دوستی با او را بیاموزی هرگز احساس تنهایی نخواهی کرد.

    این را هم بگویم این تنهایی نیست که ازاردهنده است بلکه این احساس تنهایی است که دمار از روزگارت در می اورد.اگر او را که همیشه با تو هست و خواهد بود بشناسی و با او رفیق شوی هرگز احساس تنهایی نمی کنی.گاهی برای فرار از تنهایی به دوستانت پناه می اوری و گاهی به سرگرمی ها و گاهی به گردش در خیابان ها و پارک ها می پردازی.اما یک کسی در این تنهایی تو هست که دور از تو نیست و در تنهایی تو وجود دارد.او می تواند این تنهایی را برایت شیرین کند.

    می بینی که من از تنهایی حرف می زنم.چون می دانم برعکس تمام میل و رغبت تو برای بودن در میان دوستان ساعاتی هست که دوست داری تنها بمانی و برای خودت باشی.این ساعت های تنهایی خیلی دلنشین هستند به شرط اینکه بتوانی با او ارتباط برقرار کنی.چون فقط اوست که تو را قضاوت نمی کند.نصیحت نمی کند.از کارهایت ایراد نمی گیرد.صبور است و از ان گذشته تکیه گاه محکمی است که با یاری خواستن از او خیالت راحت است که حداقل به تو بی عرضه نمی گوید و اگر کمکی به تو کرد با منت کارش را خراب نمی کند.مهربانی های او دلت را ارام می کند و روحیه ات را افزایش می دهد.

    درد دل کردن با او ابرویت را حفظ می کند ومی توانی مطمئن باشی که رازت را به هیچ کس نمی گوید.تو می دانی درباره ی چه کسی حرف می زنم.می دانم که تا به حال بارها و بارها با او حرف زده ای و حضورش را در زندگی ات حس کردی.خدای مهربان همه ی این ها هست.او تنها کسی است که تنهایی هایت را چراغانی و دلت را پر از جشن و ارامش می کند.پس از تنهایی فرار نکن و ساعاتی را بگذار تا با او تنها باشی.نیازی نیست دیگران بدانند در این خلوت های گاه به گاه با چه کسی حرف می زنی یا با چه کسی درد دل می کنی.باور کن هیچ کس نیست که بگوید من بدون خدا هستم.شاید برای دل خوشی خودش این حرف را بزند اما در خلوت خودش عاشقانه او را دوست دارد.برای زیبا ساختن ساختمان وجودت به خدای مهربان نیاز داری.چون او بهترین مشاور معماری ساختمان توست.

    گاهی می خواهی با او حرف بزنی دلت را پاک می کنی دست و رویت را می شویی وضو می گیری و می نشینی یک گوشه ای و با او نیایش می کنی. و گاهی که دلت می خواهد او با تو حرف بزند چه چیزی بهتر از کتاب اسمانی؟ او در قران هر چه را که به نفع بنده هایش بوده گفته است و تو از هر جای قران که شروع کنی مطمئن باش دستور العمل مناسبی برای زندگی ات می یابی.به قران که فکر می کنی می فهمی این کتاب را رسولی از جانب خداوند برای ما اورده است.گاهی ارتباط قلبی با رسول خداوند می تواند ساختمان درونی ات را زیباترکند.وقتی رسول اکرم از دنیا می رفتند فرمودند:((من شما را ترک می کنم اما دو امانت نزد شما می گذارم که اگر به ان ها تکیه کنید هرگز گمراه نمی شوید. و ان دو چیز کتاب خدا و خاندان من است.))

    خاندان رسول خدا هم امامان ما هستند بهترین یاوران ما در زندگی که دوست داشتن ان ها در زیبا شدن زندگی ما نقش دارد.




    همین چند سال پیش بود که رایانه های بزرگ خانگی با اینترنت پر سر و صدای ((دیال اپ)) به خانه ها امدند.فهمیدیم که می توان در خانه نشست و با شخصی ان طرف کره ی زمین چت کرد.اینترنت که سریع تر شد فیس بوک هم امد و توانستیم دوستان و اعضای فامیل را در صفحه ی مانیتورمان جمع کنیم.اخرین عکس های همدیگر را ببینیم و از حال هم با خبر شویم و حتی توانستیم دوستان گمشده مان را هم پیدا کنیم.ولی کم کم خودمان در دنیای پر رنگ و لعاب شبکه های اجتماعی و کانال های تلگرام گم شدیم.حالا دیگر از حال واقعی خواهر و برادر و نزدیک ترین دوستانمان بی خبریم.حتی اگر هر روز پست های ان ها را لایک کنیم.
    • حالا دیگر این اینترنت بزرگ شده و غول شده و شاخ و دم در اورده است.اگر مواظبش نباشیم می تواند همه ی روز های طلایی نوجوانی و جوانی ما را ببلعد.می تواند ارزو های ما را از دل هایمان بد.یادمان باشد صفحات وب و شبکه های اجتماعی و تلگرام وهیچ کدام بد نیستند.همه می تواند ضروری و مفید باشند.ما باید مهارت استفاده از ان ها را به دست اوریم.
    • اینترنت بسیار جذاب است.چون به سرعت می توان در دریایی از اطلاعات غرق شد و با افراد بی شماری ارتباط برقرار کرد.مواظب باشید انقدر وابسته ی این جذابیت نشوید که یک ((معتاد به اینترنت)) شوید.اعتیاد اینترنتی یک مشکل بسیار جدی است و شاید مجبور شوید برای درمان ان به یک کلینیک ترک اعتیاد اینترنتی مراجعه کنید.
    • به همه ی انچه می خوانید اعتماد نکنید.اینترنت پر از شایعات و اطلاعات نادرستی است که خیلی از ان ها برای ایجاد انحراف ذهنی مخاطبان نوشته شده اند مثل شبهات و سوالات دینی بی جواب یا با جواب های غلط.
    • در هر شبکه اجتماعی که عضو هستید باید نکات ایمنی ان را یاد بگیرید و رعایت کنید.اطلاعات خیلی شخصی و خانوادگی خود را اصلا منتشر نکنید.
    • وقتی در یک شبکه ی اجتماعی شروع به شمردن تعداد لایک ها و کامنت هایتان کردید یعنی نیاز بیشتری به توجه دیگران پیدا کرده اید.این موضوع می تواند انرژی زیادی از شما بگیرد.
    • اگر در فضای فیس بوک یا اینستاگرام به یک فوق ستاره با تعداد مخاطبان بسیار زیاد تبدیل شوید در دنیای واقعی هیچ چیزی به دست نیاورده اید بهتر است به هدف های بزرگ خود فکر و برایشان تلاش کنید.
    • اگر به ارتباط مجازی عادت کنید به مرور برقرای ارتباط با افراد خانواده و دوستان و افراد جدید برایتان غیر ممکن می شود.در اینده به این مهارت نیاز دارید.
    • معمولا افراد تصویری از خود در شبکه های اجتماعی قرار می دهند که کاملا با زندگی واقعی ان ها متفاوت است.هیچ وقت در فضای مجازی خودتان را با دیگران مقایسه نکنید.
    • از همه مهم تر اینکه مواظب باشید هیچ وقت اینترنت و کانال های تلگرامی را جایگزین کتاب نکنید.این کار اشتباه بزرگی است.



    راه را روشن و واضح ساختی و جانشینانی اختیار کردی و نگهبانی پس از نگهبان و از زمانی تا زمانی دیگر و برای برپا داشتن دینت و حجتی بر بندگانت برای اینکه حق از جایگاهش برداشته نشود و باطل بر اهل حق پیروز نگردد.(فرازی از دعای ندبه)
    حواست هست و خیالم راحت است.حواست هست و من بدون نگرانی کتاب می خوانم و داستان می نویسم و با دوستانم می خندم.به گلدان ها اب می دهم و شب قبل از امدن پدر به خانه برای خستگی هایش چای دم می کنم.
    وقتی حواست هست ته دلم ارام است.همه چیز سر جایش قرار دارد.پیش از من جهان در ارامشی که به خاطر حضور تو بود زندگی می کرد.بعد از من هم این ارامش ادامه خواهد داشت.
    تو نگهبانی داری که این ارامش را در جان جهان می ریزند.ان ها از تو و خوبی هایت حرف می زنند.از اینکه با تو همه چیز سرجایش است و همه جا روشن می شود.ان ها هر بار به شکلی تازه مرا صدا می کنند.یک بار باران می شوند و یک بار صدای مادرم.بار دیگر عکسی از طبیعت شهری دور که مرا مجذوب خودش کرده است. من از شنیدن صدای باران و از شنیدن صدای مادرم من از تماشای ان عکس پر از ارامش می شوم.
    امروز وقتی داشتم به گلدان ها اب می دادم احساس کردم با من حرف زدی.وقتی خوب فکر می کنم می بینم بارها و بارها برایم پیش امده است که با صدایی مبهم در قلبم با من حرق زده ای.انگار تمام کارهای روزانه ام ردی از حضور تو دارند.این طور است که داستان دوست داشتن تو و داستان ایمان داشتن به تو شیرین می شود و دنباله دار.من پیوسته تو را دوست دارم و تو پیوسته حواست به من هست. و این ماجرای دو سویه خود خود حقیقت است.
    حرف های تو حقیقت است.انچه در دلم می اندازی راهی که پیش رویم روشن می کنی و ایمانی که در قلبم قرار داده ای حقیقت است.تو با من از اتفاق هایی حرف می زنی که خودت وعده داده ای و من در کتابت خوانده ام وعده تو حق است و به ان عمل می کنی.
    بعد از اب دادن به گلدان ها نوبت دم کردن چای می رسد.دارم به دوست داشتنت فکر می کنم.دوست داشتن تو باید چیزی شبیه به عطر چای باشد.منحصر به فرد و دلگرم کننده و لابد داستان ایمان به تو داستان همان چراغی است که در خیابان روشن شده است.تصویر این خیابان روشن با عطر چایی که در سرم می چرخد مرا ارام می کند.این ارامش حقیقت داد.من هیچ چیز را در دنیا با این ارامش عوض نخواهم کرد.
    برای درک بهتر این پست لطفا به اخر پست بروید!
    ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ***********
    **********
    *********
    ********
    *******
    ******
    *****
    ****
    ***
    **
    *



    در هنگام گذشتن از پل نوجوانی با ان کوله پشتی نه چندان پر کم کم می فهمی باید در سر راهت چیزهایی به کوله پشتی اضافه کنی.اما باید حواست باشد که زیاد سنگینش نکنی.این پل سرزمینی است که نوجوانی ات را روی ان می گذرانی و نوجوانی دورانی نیست که بخواهی تنها باشی و تنهایی این سفر را ادامه بدهی.بالاخره چند تا رفیق پیدا می کنی و دوستی را و دوست داشتن را تمرین می کنی.اما باید حواست باشد که رفیق بازی مرز دارد.گاهی رفیق بازی های بی حد و مرز کوله پشتی ات را سنگین می کنند.گاهی رفیق بازی باعث می شود بارهای رفیقت را هم توی کوله ی خودت بگذاری طوری که کوله ات سنگین و سنگین تر می شود و دیگر نمی توانی چابک و شاداب به راهت ادامه بدهی.گاهی توجه زیاد به اطرافت ممکن است تو را در یک جا نگه دارد.مثلا ممکن است یک بازی رایانه ای که تازه مد شده و وقت زیادی از تو بگیرد.

    یادت باشد روی این پل باید وقتت را تنظیم کنی و ان را تلف نکنی.باید به راه خودت ادامه بدهی اما نه چنان که خسته شوی و نه چنان که از راه باز بمانی اهسته و نرم اما پیوسته.ممکن است امروز که این نوشته را می خوانی ناگهان متوجه شوی وقت زیادی از عمرت را از دست داده ای!نگران نباش!روحیه ات را از دست نده.ماهی را هر وقت از اب بگیری تازه است!کمی استراحت کن.فکر کن و دوباره راه بیفت.اینجاست که باید در کنسرو روحیه ات را باز کنی و با کله بروی توی ان کمی روحیه بخوری تا جان دوباره بگیری شاید یک رفیق خوب از توی این کنسرو بیرون بیاید و به تو روحیه ای تازه بدهد.این رفیق خوب فقط دوستانت نیستند شاید یک کتاب خوب و شاید پدر و مادر یا یکی از بستگانت باشد.

    گاهی یک شعر خوب هم به ادم توان تازه ای می دهد.حتی یک ترانه ی امیدوار کننده یا یک رمان.می توانی سر راهت کتاب هایی برای تقویت روحیه ات بخری و گاهی مجله ای بخوانی.گاهی سینما بروی و حتی گاهی همه چیز را کنار بگذاری و بروی شهر بازی یا طبیعت گردی کنی.خیلی کارها هستند که روحیه ات را به تو بر می گردانند.یادت باشد که بدون روحیه ی خوب نمی توانی زندگی خوبی داشته باشی.ممکن است گاهی غم هایی در زندگی داشته باشی!از این غم ها باید بهترین استفاده را بکنی.غم مثل نمک بر سر سفره است.برای درک بهتر زندگی لازم است اما نباید از این نمکدان غم زیادی بر روی کنسرو روحیه ات بپاشی.شور می شود خیلی شور و ان وقت است که شورش را در می اوری و منزوی می شوی.

    روی پل نوجوانی انزوا و گوشه گیری ممنوع است.چون همه در گذرند و تو نباید یک جا بمانی.یکی دیگر از کارهایی که روحیه ات را تقویت می کند ورزش است.بهتر است به ورزشی که علاقه داری بپردازی و باشگاه بروی اگر در محل زندگی ات چنین امکانی وجود ندارد می توانی برنامه ای برای دویدن بگذاری و تنهایی با دوستانت.دویدن بهترین ورزش برای همه ادم هاست از بچه تا بزرگ سال.با دویدن هورمون های بدنت تنظیم می شود.سرحال می شوی و کمتر دچار افکار غم انگیز و افکار بد می شوی!افکار بد به خاطر زیاد شدن مواد زائدی است که از بدنت بیرون نیامده اند.با دویدن عرق می کنی و با عرق کردن این مواد زیادی بیرون می ریزند.

    ممکن است خیلی از دخترها بگویند در شهر ما امکان دویدن نیست و من می گویم لازم نیست در خیابان بدوی در همان خانه و توی اتاق فقط درجا بزن طوری که بدنت عرق کند.این طوری روحیه ات را تقویت می کنی و همیشه توی کوله پشتی ات کنسرو روحیه داری.جالب این است که هرچه روحیه ی بهتری داشته باشی و احساس بهتری داری و شاداب تر هستی.کنسرو روحیه باید به تو حال خوب و احساس خوب و شادی بدهد.هر وقت دیدی حالت خوش نیست بیکار نشین.قدمی بزن و زنگی بزن و پارکی برو و اگر حالت خیلی خراب بود با پدر یا مادر و یا مشاور مدرسه ات از حال خرابت بگو.ان ها راه بهتری برای تو پیدا خواهند کرد تا روحیه ات را بازیابی کنی.




    وقتی روبه روی اینه می ایستم و جوش های صورتم را می بینم با خود می گویم زندگی سخت است!این جوش ها نگرانم می کنند و صورتم را به هم ریخته اند و مرا اشفته می سازد.کاش می توانستم ان ها را با یک اشاره دست کنار بزنم و دورشان کنم.سپس با خود بگویم:جوش صورت موقتی است و فقط کمی اسایش را از زندگی یک نوجوان می گیرد.اما نشانه ی عبور از دوران کودکی به جوانی است.زندگی چقدر سخت است!وقتی اینه این چنین مانند صاعقه ای روشن به من ضربه می زند از جلویش می روم کنار.ایا سرما خورده ام؟این زمختی و صدای خشن از یک سرماخوردگی به یک سرماخوردگی دیگر ادامه دارد.سرماخوردگی برای همه ی انسان ها عادی است.اما من هر وقت سرما می خورم مامان و بابا فکر می کنند به سرماخوردگی خطرناکی مبتلا شده ام.مرا مجبور می کنند بروم توی تخت خواب دکتر را خبر می کنند که همه ی داروها را به من بخوراند و

    وقتی ان ها را به خاطر این مراقبت های بیش از حد دست می اندازم و مسخره می کنم غر می زنند و می گویند((تو نفهمی درک نمی کنی!تو خیلی جوان و کم سن و سال تر از این حرف ها هستی تا بفهمی ما چقدر نگرانت هستیم.))

    اما من ترس های خود را دارم.این ترس ها دغدغه یکی دو روزه ام نبوده اند و تمام افکار و رویاهای مرا به خود مشول کرده اند.تلاش خود را می کنم تا ترس ها و نگرانی ها را کنار بزنم.با خود می گویم این ها فقط ترس هستند و نباید به ان ها اهمیت بدهم.اما اینها فقط حرف هایی است که با خودم می زنم.هر چه بیشتر به ان فکر می کنم نسبت به کنترل این ترس ضعیف تر می شوم.دیری نمی پاید که دیگر خودم نیستم و با خودم غریبه می شوم.

    روزی مامان بی خبر وارد اتاقم شد.نگاهی به داخل اتاق انداخت و کمی سرزنشم کرد و با غرولند گفت:((این اتاق است یا طویله؟))وبه سرعت مشغول تمیز کردن اتاق شد.بی وقفه کار می کرد و اتاق را مرتب می کرد.سپس دیدم کتاب ها رفتند سر جایشان در قفسه کتاب و کتابخانه و کلاه ها و قلم هایی که پخش و پلا شده بودند.بار دیگر در یک جا جمع و جور شدند.تکه های مداد شمعی هایی که کف اتاق را خال خال و لکه دار کرده بودند رفتند سر جایشان در صندوقچه.گرد و خاک از روی میز برداشته شد و اتاق رنگ و روی تازه ای به خود گرفت.من چطور می توانم از او متنفر باشم وقتی این کارها را برایم انجام می دهد؟!بعد از ان یک پیام اخطار روی در اتاقم نصب کردم:قبل از اینکه وارد شوید در بزنید.مامان تابلو پیام اخطار را دید ولی رفتارش طوری بود که انگار پیام به زبان یونانی یا لاتین نوشته شده است.بدون اینکه به امور شخصی من توجهی داشته باشد به سمت اتاقم حرکت کرد و وارد شد.من چطور می توانم به او بفهمانم که من به خلوت شخصی نیاز دارم؟!ای کاش می فهمید که بین من و پدر و مادرم پرده ی نازکی ایجاد شده است!ایا این توقع من به خاطر ان است که من بزرگ شده ام و همه ی این ها به شخصیت و خصوصیات فردی ام مربوط می شوند؟این افکار که اشک مرا در می اورند.احساس می کنم از ان ها فاصله گرفته ام.شاید هم این خیالات من است!من فکر کنم بابا در برخورد با من خیلی محتاط و مراقبت است.البته زمانی که می روم به طرفش چشمانش از شادی برق می زند.شاید او هم از این چهره جدید واهمه دارد!

    شاید برای همین است گاهی تلاش می کند تا به من اشکارا محبت و مهربانی می کند.نمی دانم.شاید هم سعی می کند تا با این رفتار محتاطانه و ترس های خود را از بین ببرد.وقتی با من مثل بچه ها رفتار می کند احساس امنیت می کند.




    نگویید پینوکیو را نمی شناسید که باور نمی کنم!فقط ممکن است زل بزنم به دماغتان و منتظر باشم کش بیاید و دراز شود.با وجود ترجمه ی داستانش به زبان های گوناگون و ساختن انیمیشن و نمایش فیلم های مختلف درباره ی پینوکیو وجود عروسکش در اکثر اسباب بازی فروشی ها و . تقریبا غیر ممکن است کسی در گوشه ای از دنیا پیدا شود و ادعا کند که این شخصیت دوست داشتنی را نمی شناسد.

    پینوکیو ادمکی چوبی است که توسط نجاری به اسم پدر ژپتو ساخته شده است.پدر ژبپتو که همیشه دلش می خواست بچه ای داشته باشد پینوکیو را می سازد و فرشته ی مهربانی که از ارزوی پدر ژپتو خبر داشته پینوکیو را زنده می کند.البته همه چیز به همین خوبی و خوشی تمام نمی شود.چون روباه مکار و گربه نره در تمام طول داستان به دنبال این هستند که پینوکیو را گول بزنند.ان ها با حیله و فریب پینوکیو را به صاحب یک خیمه شب بازی می فروشند.پینوکیو همراه گروه خیمه شب بازی به مناطق متفاوت سفر می کند و همه ی تلاشش را می کند که به خانه و پیش پدر ژپتو برگردد.

    نویسنده ی این کتاب شخصی ایتالیایی به نام کارلولورنزینی معروف به ((کارلوکلودی)) است که همه ی شهرتش را به وسیله ی پینوکیو به دست اورد.او قبل از نوشتن پینوکیو رومه نگار بود و در رومه ها مقالات انتقادی می نوشت.اما یکدفعه مسیر زندگی اش عوض شد و با راه اندازی یک مجله ی تخصصی برای کودکان و نوشتن ماجرای پینوکیو در ان مجله(حدود 125 سال قبل) به یکی از معروف ترین نویسندگان کودک و نوجوان تبدیل شد.شاید جالب باشد که بدانید اسم ماجراهای پینوکیو در ان مجله ((داستان یک عروسک)) بود.

    پینوکیو این روزها ان قدر معروف شده که دیگر کسی به او عروسک یا ادمک چوبی نمی گوید.در اکثر کشورهای دنیا و در زبان های مختلف پینوکیو با اسم اصلی خودش شناخته می شود.امروزه پینوکیو یکی از نمادهای کشور ایتالیاست:بخش هایی از داستان او در کتاب درسی بچه های ایتالیایی وجود دارد.افرادی که به ایتالیا سفر می کنند عروسک چوبی پینوکیو رابرای دوستانشان سوغاتی می اورند.در ایتالیا امبولانس هایی با تصویر پینوکیو برای حمل و نقل کودکان به بیمارستان ها ساخته شده اند و .

    پینوکیو به خاطر ویژگی های خاصی که دارد (اینکه هر وقت دروغ می گفت دماغ چوبی اش دراز می شد) در اکثر فرهنگ های دنیا به عنوان نماد دروغ گویی به کار می رود.یعنی او فقط یک شخصیت محبوب برای بچه ها و داستان ها نیست.افراد متفاوت با سنین و موقعیت های شغلی گوناگون هر وقت بخواهند در مورد دروغ گو بودن کسی صحبت کنند به او می گویند مراقب دراز شدن دماغش باشد!

    حالا که فهمیدید پینوکیو چطوری و از کجا پیدا شده بروید زودتر کتابش را بخوانید تا از همه ی اتفاقات زندگی اش باخبر شوید و اگر جایی ادعا کردید پینوکیو را مثل کف دستتان می شناسید دماغ تان دراز نشود و لو نروید!




    یکی از بهترین شیوه ها برای مطالعه و به خاطر سپردن مطالب،یاداشت برداری و خلاصه نویسی است.کاری که خیلی از ما به صورت تجربی انجام می دهیم و هنگام درس خواندن در حاشیه ی کتاب یا تکه ای کاغذ خلاصه ی مطالب را یادداشت می کنیم.در این پست می خواهم با شیوه ی صحیح این کار اشنا شویم.

    هر کس بنا به طبیعت و استعداد ذاتی خود می تواند راه بهتری برای یادداشت برداری انتخاب کند.مثلا من از نوشتن در حاشیه ی کتاب و خط کشیدن زیر مطالب بدم می اید ولی نوشتن روی کاغذ را دوست دارم.پس از میان راه های متفاوت بهترین گزینه ی خودتان را انتخاب کنید.

    • خلاقیت در یادداشت برداری را فراموش نکنید چه از لحاظ نحوه ی نگارش چه از نظر شکل نوشتار نمودارهایی که به کار می برید یا رمز نویسی هایی که می کنید.هر چه خلاقانه تر باشد بهتر است.
    • کوتاه بنویسید.مطالبی را که به نظرتان جان کلام است و نویسنده ده ها سطر نوشته تا به ان یک یا دو جمله برسد شکار کنید.بکوشید،یادداشت هایتان به زبان خودتان باشند و از کلمات متن کتاب کمتر استفاده کنید.
    • به خاطر سپردن مطالبی که از یک جنس هستند از دسته بندی استفاده کنید.این کار برای به خاطر سپردن مطالب تاریخی یا تاریخ ادبیات خیلی مفید است.
    • یکی از بهترین روش های یادداشت برداری،ترسیم نقشه ی ذهنی است.
    • به قول محروم علامه جعفری: ((انسان با مثال می اموزد.)) پس از خواندن یک متن اموزنده و علمی تا حد امکان برای خود مصداق و مثال پیدا کنید.
    • بعد از یادداشت برداری حتما دوباره ان را بخوانید.گاه نوشته های ما به قدری کوتاه می شوند که موقع خواندن معنی ان ها را نمی فهمیم.
    • نویسندگان بزرگ کار خود را از عادت روزانه ی نوشتن شروع کرده اند.جدا از مطالعه،پیشنهاد می کنم وقایع روزمره و تجربیات خود را بنویسید.این تجربیات می توانند سفر دیدن یک دوست و یک اتفاق خوب یا حتی بد باشد.این کار در طولانی مدت به قلم شما شکل و فرم می دهد.
    شما چطورید؟

    باوجود همه ی فایده های ابزار دیجیتال بعضی افراد معتقدند که هنوز بهترین راه یادگیری و به خاطر سپردن مطالب،یادداشت کردن با قلم و کاغذ است نه تایپ کردن.شما چه روشی را ترجیح می دهید؟مطمئنا باید هر دو راه را امتحان کنید و خودتان را بهتر بشناسید.
    در  کنار روش های سنتی که ذکر شد نرم افزارها و اپلیکیشین های جدیدی هم هستند که این کار را با سرعت و دقت بیشتری برای ما انجام می دهند که بهترین ان ها عبارتند از:

    Google Keep

    Microsoft OneNote

    Evernote

    Beyondpad

    این نرم افزارها و اپلیکیشین ها امکانات متفاوتی در اختیار ما می گذارند که می توانیم یادداشت ها را به صورت تصویر و صوت و ویدیو و هر نوع فایل دیگری ذخیره کنیم و هموراه برای مطالعه و ویرایش از ان ها استفاده کنیم.
    اگر نرم افزارهای دیگری برای یادداشت استفاده می کنید توجه داشته باشید که بسیاری از برنامه های یادداشت برداری امکان تهیه ی نسخه پشتیبان را به شما نمی دهند و اطلاعات شما را فقط داخل خود برنامه ذخیره می کنند و متاسفانه پس از تغییر سیستم عامل و نصب مجدد اطلاعات شما از دست خواهد رفت.

    یادداشت هایتان را از دست ندهید.

    با استفاده از برنامه ای مانند Google Keep یادداشت هایتان را برای همیشه ثبت و ضبط کنید.
    اگر به هر دلیلی گوشی تان اسیب ببیند یا گم شود یادداشت های شما در حساب کاربری تان ذخیره می شود و بعد از انکه در گوشی جدیدتان این نرم افزار را دوباره نصب کنید تمام یادداشت هایتان را خواهید دید.به جز این می توانید از هر رایانه ای به سایت

    keep.google.com بروید و یادداشت هایتان را ببینید.




    اگر تمامی کتاب های تاریخ را ورق بزنیم تا ببینیم که اولین شعر فارسی را چه کسی سروده است،شاید به جواب نرسیم،چون اغلب این کتاب ها به زمانی بر می گردند که نشانه های مکتوبی پیدا شده باشد،مثلا کتیبه ی سنگی بر سر گوری یا کتاب قدیمی یا چیز هایی از این قبیل.
    گروهی از تاریخ نویسان هم معتقدند،زرتشت پیامبر ایرانی،اولین شاعر بوده است اگر چه اطلاعات دقیقی از تاریخ تولد زرتشت در دست نیست،اما برخی تاریخ نویسان می گویند او هزار سال پیش از تولد مسیح به دنیا امده است،یعنی حدود سه هزار سال پیش. ((گات))ها بخشی از کتاب زرتشت به نام ((اوستا)) است که ان را اولین شعر های مکتوب ایران و کهن ترین نوشته ها می دانند.
    بعضی ها هم این بیت را اولین شعر فارسی می دانند.((منم ان شیر شلنبه / منم ان ببر یله)) که وزن دارد و به شعر امروز هم شبیه است.
    عده ای هم اعتقاد دارند،بهرام گور،پادشاه ساسانی،اولین شعر فارسی را در گفت و گویی عاشقانه با همسرش دلارام،سروده است.اما هیچ سندی برای تایید این سخن وجود ندارد.
    برخی از مورخان در میان کتیبه های پادشاهان هخامنشی نیز،نشانه هایی از شعر یافته اند که البته به زبان فارسی باستان نگاشته شده اند.مثل نوشته ی زیر که بخشی از یک کتیبه است.((خدای بزرگ اهورا مزدا / که این بوم را داد / که ان اسمان را داد / که مردم را داد / که شادی را داد مر مردم را )).
    البته تاریخ نویسان،اعتقاد دارند اولین شعرهای فارسی ثبت شده به دوره ی بعد از اسلام بر می گردد و اولین شعر را عباس مروزی سروده است.نام حنظله باد غیسی هم در میان اولین شاعران فارسی است.کسی که این شعر را سروده است:(( مهمتری گربه کام شیر در است / شو خطر کن ز کام شیر بجوی.)).ابوحفض سغدی سمرقندی،فیروز مشرقی و . هم جزء اولین شاعران فارسی گوی هستند و قطعه هایی از انها وجود دارد.



    دیروز خیلی استرس رفتن به مدرسه را داشتم.بالاخره برای صبح روز مدرسه به سختی خوابیدم.خیلی خواب مدرسه رو می دیدم.صبح زود ساعت 5:30 بیدار شدم.نماز صبح خودم رو خوندم.صبحانه ام رو میل کردم.دندان هایم رو مسواک زدم.لباس های مدرسه ام رو پوشیدم و همچنین لوازم التحریرم رو در کیف گذاشتم.برای اینکه بدون استرس به مدرسه بروم در خانه دوستم رفتم.زنگ انها رو زدم.بعد از چند دقیقه در را باز کرد و به سمت مدرسه حرکت کردیم.بعد از یک ربع به مدرسه رسیدیم.دانش اموزان زیادی در دبیرستان بودند.من با دوستم در یک گوشه از حیاط مدرسه نشستیم.حیاط مدرسه خیلی خیلی بزرگ هست.یعنی زمان رفتن به دستشویی و رفتن به کلاس حدود یک ربع طول می کشد.یکی یکی همکلاسی های قبلی راهنمایی رو می دیدم ولی نصف ان ها یا به رشته علوم تجربی رفته بودند یا به رشته ریاضی فیزیک رفته بودند.بعد از چند دقیقه زنگ مدرسه خورد.اصلا صف مدرسه رو بلد نبودیم به سختی صف مدرسه رو پیدا کردیم.معاون مدرسه به اندازه یک ربع داشت قوانین مدرسه رو می گفت.بعدبه کلاس مورد نظر دهم علوم انسانی رفتیم.در کلاس من فقط پنج نفر رو که همان دوست هایم بودند می شناختم.زنگ اول ناظم یکی یکی دانش اموزان رو صدا میزد تا کتاب هایشان رو تحویل بگیرند.زنگ اول درس تاریخ داشتیم معلمش خیلی مهربان بود.زنگ تفریح خورد و بعد از 5 دقیقه  دوباره به کلاس  رفتیم.زنگ دوم درس جامعه شناسی داشتیم و معلمش خیلی مهربان بود.زنگ سوم نگارش داشتیم و معلمش خیلی جدی بود.در اخر زنگ رفتن به خانه خورد و به خانه برگشتم.یعنی پر استرس ترین روز در عمرم همین روز بود.شما روز اول مهر رو چگونه گذراندید؟؟؟

    پی نوشت:من در فصل مدرسه زیاد پست نمی گذارم ولی حتما در یک هفته یک پست منتشر می کنم.بیشتر میخوام از وبلاگم فاصله بگیرم و تمرکزم رو روی درس خواندن بگذارم.بازم از تمام کسانی که پست های وبلاگ من رو می خوانند خیلی تشکر می کنم.




    دیروز با پدر و مادرم برای تفریح و استراحت به شهر تهران و سپس شهر اصفهان رفتیم.متاسفانه وضعیت بی حجابی در استان های ایران خیلی گسترش پیدا کرده است.انگار روز به روز وضعیت بی حجابی در کشور ایران بیشتر می شود.مردها خودشون رو شبیه ن می کنند و ن هم خودشون رو شبیه مردان می کنند،واقعا راست میگن که دوره اخر امان داره فرا میرسه.
    چند ماه پیش در در اخبار شبکه خبر نشون میداد که باید قانونی برای وضعیت حجاب تصویب کنند.خبرنگار گزارشی تهیه کرده بود که از ن نامحرم مصاحبه می کرد و می گفت که ایا خوب هست که این قانون تصویب شود یا نه،ان ها هم می گفتند که این قانون اگر تصویب شود خیلی خوب هست و امنیت ن در جامعه بیشتر می شود و وضعیت بی حجابی در کشور ما کاهش می بابد.همان موقع با خودم گفتم که ای کاش جای خبرنگار بودم و از ان ها می پرسیدم که پس چرا بی حجاب هستید و هدفتون از بی حجابی چیه!یا فقط جلوی دوربین این حرف ها رو می زنید.
    پدرم به من می گفت که اصلا قدیم ها اینجوری نبوده و حتی خود همسرش هم وقتی می خواست وارد خانه اش شود یا الله می گفته که شاید فرد نامحرمی در خانه اش نباشد. ولی الان رو هم ببینید اصلا انگار جامعه به هم ریخته.حتی من با اون دسته از کسانی هم مخالف هستم که میگن طوری نیست بی حجاب باشیم ولی با خدا که هستیم و نماز هامون رو هم به وقت می خونیم.فکر کنم اصلا خداوند نماز های اینگونه افراد رو قبول نمی کنه.
    ای کاش همایش عفاف و حجاب در هر ماه یک بار برگزار بشه که شاید این وضعیت بی حجابی کمتر بشه.
    بازم خدا را شکر می کنم که من در یک شهرستانی هستم که افراد بی حجاب خیلی خیلی کم پیدا می شوند.
    به نظر شما بهترین راه حلی که این بی حجابی در کشور ماه کمتر بشه چیه؟؟؟



    امروز برای تمیز کردن کمد کتاب هایم و همچنین اتاقم خیلی خسته شدم.بیشتر خستگی هایم مربوط به تمیز کردن و بیرون اوردن کتاب ها و مجلات و کاغذ و. بود.وقتی که داشتم به کاغذ ها نگاه می کردم و ان ها رو مرتب می کردم دوباره یاد معلم هایم افتادم که چقدر مهربون بودند و همچنین به نمره های عالیم نگاه می کردم و می گفتم چقدر برای این نمره ها تلاش کردم و در اخر هم نتیجه شون رو دیدم.انشا الله که امسال هم معلم ها مهربان باشند.من یک عادتی که دارم دوست دارم تمام کتاب های درسی سال قبل رو نگه دارم.چون برای سال اینده شاید یک کلمه یا یک نکته ای برای من مفید باشد.

    دیروز به دبیرستان جدیدم برای تحویل گرفتن کتاب ها زنگ زدم  ان ها گفتند که در روز اول مهر در کلاس کتاب ها رو به دانش اموزان تحویل می دهند ولی من اینجوری دوست ندارم چون روز اول مهر کیف ها خالی از کتاب هست.

    امروز تمام لوازم التحریرم را خرید کردم و چقدر این مغازه لوازم التحریر شلوغ بود یعنی من یک ساعت و نیم داخل مغازه لوازم التحریر بودم.قیمت لوازم التحریر خیلی بالا رفته است.

     در این سه ماه که بعضی وقت ها دوستان همکلاسی ام در دبیرستان متوسطه اول رو می دیدم و هر کدوم در یک رشته ی تحصیلی مثلا علوم تجربی یا ریاضی فیزیک یا علوم انسانی و رفته بودند خیلی خوشحال شدم.ولی بعضی از همکلاسی هایم رو ندیدم شاید به یک شهر دیگر رفته اند و شایدانشاالله هر کجای ایران که هستند موفق باشند.

    تابستان امسال برای من  تابستان خوب و معمولی بود.راستی تابستان خودتان را چگونه گذراندید؟




    اگر همین اول کار به شما بگویم

    معرفی کتاب که قرار است امروز با ان اشنا شویم 290 سال پیش نوشته شده چه واکنشی نشان می دهید؟شاید بگویید کی حال دارد همچنین کتابی بخواند؟ما حرف مادربزرگ و پدربزرگمان را هم گاهی متوجه نمی شویم چه برسد به ادم های 300 سال قبل! اما مطمئنم وقتی بگویم این کتاب به مسافرت ان هم از نوع عجیب و غریبش مربوط است حتما شما هم هوس خواندنش را می کنید.هنوز هم نتوانستید حدس بزنید این بار چه کتابی را در نظر دارم؟خب زیاد به خودتان فشار نیاورید چون حال و حوصله تان را برای خواندنش نیاز دارید.کتاب این دفعه مان ((سفرهای گالیور)) است.

    شاید خیلی از شما فیلم یا انیمیشنی از این کتاب دیده باشید،یک قطعه موسیقی درباره اش شنیده باشید،به تماشای نمایشی با این نام رفته باشید،کمیک استریپی از ان به چشمتان خورده باشد،عروسک ها و مجسمه هایش را خریده باشید،سریال های تلویزیونی کمدی اش را دیده باشید و خیلی چیزهای دیگر.اخر می دانید این کتاب نه تنها در زمان خودش که حتی همین حالا هم ان قدر معروف است که هر نوع محصولی که فکرش را بکنید درباره ی ان ساخته اند.می خواهید بدانید چرا این داستان این قدر معروف شده است؟

    جاناتان سوییفت نویسنده ی این کتاب با اینکه در جنگ های ایرند شرکت کرده بود و مسئولیت های ی و مذهبی هم داشت.علت ان را می توان نوشتن یک داستان خیالی دانست که به زمان و مکان محدود نمی شود.یعنی ادم ها در هر دوره ی زمانی و در هر کشوری می توانند خیالشان را به کار بیندازند و همراه گالیور به سرزمین های عجیب و غریب سفر کنند.گالیور شخصیت اصلی این کتاب ناخدایی بود که در طول داستان به خاطر مشکلاتی که برایش پیش می امد مجبور می شد به جزیره ای پناه ببرد.مثلا کشتی اش می شکست و او راهی نداشت جز اینکه خودش را به نزدیک ترین خشکی برساند.

    برای همین هم در طول داستان به چهار جزیره ی عجیب و غریب رفت و شرح ماجراهایی را که برایش اتفاق افتاده بود نوشت.دفعه ی اول بعد از شکستن کشتی اش توسط امواج به جزیره ای برده شد به نام ((سرزمین لی لی پوت ها.)) محل زندگی ادم کوچولوهایی که اندازه ی انگشتش بودند و در دو سرزمین همسایه مدام با هم سر شکستن تخم مرغ از بالا یا از پایین دعوا می کردند.

    دفعه ی دوم باز هم کشتی اش شکست و این بار به سرزمینی به نام ((براب دینگ نگ)) رفت که برعکس قبلی بود.یعنی این بار گالیور یک کوتوله به حساب می امد.چون ساکنان ان جزیره حسابی غول پیکر بودند و او را توی یک قوطی کوچک نگه می داشتند.سومین بار جزیره ای عجیب در اسمان دید و ساکنین جزیره او را بالا کشیدند.ان ها به شدت درگیر علم بودند و دلشان می خواست از هر چیز ساده و پیش پا افتاده ای استفاده ی علمی کنند.

    اسم این جزیره ((لاپوتا)) بود.چهارمین بار هم به سرزمینی رفت که اسمش ((هوئی هنم)) بود.جایی که اسب هایش از ادم ها باهوش تر بودند و بر انسان ها حکومت می کردند.اگر شما به جای گالیور بودید این جزیره ها را ترک می کردید یا در یکی از ان ها می ماندید؟اصلا کدام یکی از بیشتر دوست دارید؟جزیره ی لیلی پوت ها یا یک جزیره ی علمی که از خیار هم نور تولید می کنند؟

    شاید شما هم به اطلاعات بیشتری نیاز دارید.پس بهتر است زودتر کتاب سفرهای گالیور را بخوانید تا راحت تر بتوانید تصمیم بگیرید که اگر یک روز وسط دریا بودید و کشتی تان شکست کدام جزیره را برای ست انتخاب کنید.




    أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ

    ایا خدا برای بنده اش کافی نیست؟(زمر/۳۶)

    وقتی اولین ستاره در اسمان روشن می شود،من به تو فکر می کنم.

    وقتی اولین برگ روی شاخه ی درخت سبز می شود،من به تو فکر می کنم.

    وقتی اولین قطره ی باران روی خاک می افتد،من به تو فکر می کنم.

    وقتی اولین صفحه دفترم را باز می کنم،به تو فکر می کنم.

    اولین ستاره،اولین برگ،اولین قطره باران،اولین صفحه دفترم.مرا به یاد تو می اندازد.

    روی صفحه اول همه ی دفترهایم نوشته ام:(( به نام خداوند بخشنده ی مهربان.))




    مردمانی که در دل کوه ها و دشت ها به دنبال مراتع برای دام هایشان در حرکت اند،انسان های چادر نشینی که به انچه برایشان مقدر شده قانع اند و به دور از هیاهوی شهر و شهرنشینان زندگی می کنند،انسان هایی که از سپیده ی صبح تا شب ارام و قرار ندارند و دائما در حال تلاش و تولیدند.کوچ نشینی نوعی زندگی است که در ان انسان ها از راه پرورش حیوانات و با بهره مندی از فراورده های کشاورزی زندگی می کنند.ان ها در طول یک سال،دو یا چند بار محل ست خودشان را جابه جا می کنند.ناحیه ای را که کوچ نشینان جابه جا می شوند به کوچ عمودی و افقی تقسیم می کنند.بیشتر کوچ نشینان ها در ایران به صورت عمودی است،بین دشت ها،کوهپایه ها و کوهستان ها.غالب دام ها نیز بز و گوسفندند.اما در کوچ افقی دام اصلی شتر است و کوچ نشینان به همراه دام خود در پهنه ی صحرا دنبال مراتع غنی می گردند.

    کوچ نشینان را می توان از نظر چگونگی کوچ و ستشان به دو گروه تقسیم کرد،1- بدون ست پایدار:کوچ نشینانی که فقط بین مناطق سردسیر و گرمسیر در حرکت و کوچ هستند،ستگاه دائمی ندارند،در تمام فصل در چادر زندگی می کنند و شغل اصلی ان ها گله داری است.2 -نیمه کوچ نشینان:شیوه ی زندگی ییلافی و قشلاقی دارند.زمستان ها در خانه ی روستایی زندگی می کنند و در تابستان ها به همراه دام به مناطق کوهستانی می روند و در چادرها زندگی می کنند.

    عشایر در سراسر ایران پراکنده اند اما با توجه به بزرگ بودن ایلات،بعضی از ان ها نام اشناترند.از میان ان ها به عشایر شاهسون و قشقایی اشاره می کنم.

    ایل قشقایی: از ایلات مهم ترک زبان است.مرکز اصلی این ایل فارس است.شغل ان ها دام داری و کشاورزی است.مسکن انان چادرهای سیاه رنگی از موی بز است و به شکل مستطیل درست می کنند که به ان بوهون می گویند.لباس ن ایل کلاهچه مخملی است و روی ان لچک سه گوش می بندند و همین طور پیراهن بلندی که تا روی پا می اید و نیم تنه ای از جنس مخمل روی ان می پوشند.لباس مردان از کلاه نمدی،پیراهن گشاد،و شلوار و عبای سفید رنگ پشمی است که در زمستان می پوشند.

    ایل شاهسون: قلمرو این ایل در استان اردبیل،کناره های رود ارس،زنجان و ساوه قرار دارد. و به زبان اذری صحبت می کنند.مسکن اصلی شاهسون ها به نام الاچیق معروف است که چادرهایی به شکل نیم دایره اند.لباس مردان ایل از کت و شلوار،پیراهن،کلاه پشمی یا لبه دار تشکیل شده و لباس ن شامل پیراهنی بلند با جلیقه ای بی استین،و روی سری و دستمالی است که بر دهان می بندند.ان ها از راه کشاورزی و دامداری و تولید صنایع دستی امرار معاش می کنند.




    خداوند به ما نعمت های زیادی داده است.دو تا از این نعمت ها پدر و مادر هستند.من پدر و مادر خودم را خیلی دوست دارم و هر صبح و شب برای سلامتی انها دعا می کنم و از خدا می خواهم به من کمک کند تا برای انان فرزند خوبی باشم و وظایف خودم را به خوبی انجام دهم.پدر و مادر مثل خورشید و ماه هستند که روز و شب ما را روشن می کنند.

    روزی که ما به دنیا امدیم،یک طفل بودیم،نه می توانستیم غذا بخوریم،نه می توانستیم از خودمان دفاع کنیم،حتی یک مورچه و مگس هم زورش به ما می رسید.با ذره ای سرما،ممکن بود یخ بزنیم،با کمی گرما ممکن بود بپزیم.با یک مریضی،جان به جان افرین تسلیم کنیم.حتی ممکن بود خوراک موش و گربه و سگ همسایه بشویم،اما این اتفاق ها نیفتاد و ما بزرگ شدیم.

    راه رفتن،بلد نبودیم تا می خواستیم بلند شویم،زود به زمین می افتادیم.حرف زدن بلد نبویم،خیلی بی ربط حرف می زدیم،کلمه ها را نمی توانستیم درست بر زبان بیاوریم و خیلی چیزهای دیگر که خودتان بهتر از من می دانید.

    چه کسی ما را از خطرات نجات داد؟چه کسی راه رفتن را به ما یاد داد؟چه کسی حرف زدن،را به ما اموخت؟در اینجاست که به یاد این شعر می افتم:

    گویند مرا چو زاد مادر | به دهن گرفتن اموخت

    شب ها بر گاهواره ی من | تا صبح نشست و خفتن اموخت

    لبخند نهاد بر لب من | بر غنچه ی گل ، شگفتن اموخت

    یک حرف و دو حرف ، بر زبانم | الفاظ نهاد و گفتن اموخت

    دستم بگرفت و پا به پا برد | تا شیوه ی راه رفتن اموخت

    پس هستی من ، ز هستی اوست | تا هستم و هست ، دارمش دوست

    من فکر می کنم همان طور که پدر و مادر در وقتی که ما ناتوان بوده ایم،به ما کمک کرده اند،ما نیز باید در وقت ناتوانی،عصای دستشان شویم و دست انها را بگیریم.پدر و مادر برای ما دو نعمت خداوندی هستند و ما باید قدر انها را بدانیم.اگر ما قدر پدر و مادر خود را ندانیم بعدا که خودمان صاحب فرزند شویم،بچه های ما هم قدر ما را نخواهند دانست.




    چند روزی هست که یکی از دوستان بیانی به نام وبلاگ هاتف،پستی منتشر کرده است که برای 16 شهریور که روز وبلاگ نویس هست،شما بیانی ها پستی از وبلاگ خود را به این مساله اختصاص بدهید.اقای هاتف هم یک حرکتی انجام می دهد و به رسم یادگار هم هدایایی تقدیم می کند. من هم از اقای هاتف تشکر می کنم که این پست چالش رو راه انداخته است.شما هم اگر دوست دارید در این چالش سهیم باشید،این پست را تا اخر بخونید تا نحوه شرکت در این چالش رو هم به شما بگویم.پس با من همراه باشید.

    • احساس هایم نسبت به وبلاگ نویسی.
    قبلا که وبلاگ نداشتم،احساس پوچی و بیهودگی می کردم که یک چیز را از دست دادم.مثل یک فرد حیران و سرگردان بودم،نمی دونستم چیکار کنم یا یاداشت هایم را کجا بنویسم که همه ببینند و نسبت به یادداشت هایم من را راهنمایی کنند.ولی از روزی که وبلاگ بیان رو پیدا کردم و وبلاگی ساختم تمام احساس های منفی که داشتم از بین رفت و از این به بعد وبلاگ نویسی رو خیلی دوست دارم،انگار راه خودم رو پیدا کردم،دیگر حیران و سرگردان نیستم،به راحتی می توانم یادداشت هایم رو بنویسم و نسبت به این موضوع خیلی خوشحال هستم،تازه می توانم مطالب دیگر دوستان بیانی رو دنبال و مطالعه کنم.

    • وبلاگم برای خودم معنی هایی دارد.
    هیچ کسی جز خود مدیر وبلاگ نمی تواند حدس بزند که وبلاگش چه معنایی برای خودش داشته است.وبلاگم برای خودم انگار خانه ای است که در ان زندگی می کنم که هرگز چراغ ان خاموش نمی شود و حتی یک لحظه نمی توانم ترکش کنم.انگار تا این وبلاگ را راه اندازی کردم در تمام سال های تحصیلی موفق هستم.وبلاگم برای خودم عشق و صفا دارد.با ساختن این وبلاگ پی بردم که میشه چند دقیقه ای یا چند ساعتی هم در فضای مجازی مشغول شد.

    • خاطره ای در مورد وبلاگ نویسی من.
    یک روز داشتم پست طولانی در مورد یک موضوع می نوشتم،خیلی وقت خودم را گرفت.ولی صبر کردم و به خودم گفتم نصف پست رو امروز بنویس و نصف پست رو فردا می بنویس و نوشتم.پست رو حالت انتشار زدم تا ببینم غلط املایی و رعایت علائم نگارشی و. نداشته باشه.بعد یک جمله رو ننوشته بودم،برای اینکه هنوز کسی نبینه با عجله اون جمله رو نوشتم و تا می خواستم روی ذخیره بزنم،روی حذف زدم دلیلش رو هم نمی دونم فکر کنم از خستگی زیاد خودم بوده.یعنی داشتم مثل یک قطار سوت می کشیدم و دود از سرم بلند میشد.یک دفعه نظری از یکی ار کابران بیان اومد که چرا پستت رو حذف کردی و شانس اوردی که دوبار صفحه پستت رو باز کرده بودم،بعد پستم رو به صورت یک نظر خصوصی برام فرستاد و خیلی خوشحال شدم. از این پس یاد گرفتم که روی پیش نمایش پست بزنم و زیاد هم عجله نکنم.(عجله کردن کار شیطان هست).

    • معرفی بهترین پست و احساس نوشتن پست از نظر خودم.
    فکر کنم افرادی که عمر وبلاگشان بیشتر است این سوال براشون سخت باشه چون خیلی پست دارند و انتخاب خیلی سخت میشه ولی من کلا 48 پست تا الان منتشر کردم که معرفی بهترین پست از نظر خودم پست (

    تنهایی شیرین که بعضی از وقت ها دلنشین می شوند) هست.وقتی که داشتم این پست رو می نوشتم احساس ارامش می کردم و در تنهایی خودم زندگی می کردم،ولی با خدا احساس تنهایی نمی کردم چون او همیشه با من هست. تنهایی تلخ را برای من تنهایی شیرین می کند و اگر با او راز و نیاز کنی مطمئن هستی که رازت را به هیچ کس نمی گوید.خداوند بهترین مشاور من بوده است.مهربانی او دلم را ارام می کند.


    • چند مورد از چیزهایی که وبلاگ نویسی به من داده است.
    یکی از مهم ترین چیز هایی که وبلاگ نویسی به من داده همین زیاد خواندن کتاب است و خدا را شکر می کنم که زودتر با وبلاگ نویسی اشنا شدم.یکی دیگر از چیزهایی که وبلاگ نویسی به من داده استفاده صحیح از زمان هست که به نظر من موضوع خیلی مهمی در جامعه ما است.یکی از چیز هایی که وبلاگ نویسی به من داده این است،دید و بازدید خویشاوندان است،دلیلش هم این است که هر روز به وبلاگ ها سر می زدم.بازم هم هست ولی در ذهن من نمیاد.

    • تشویق کردن وبلاگ نویس های قدیم و جدید.
    دوستان وبلاگ نویس قدیمی که قبلا پست می گذاشتید،چند سال هست که دیگر فعالیتی در وبلاگتون نمی کنید خواهش می کنم دوباره بگردید و فضای وبلاگ نویسی رو گسترش دهید.نباید فضای وبلاگ نویسی رو به افول باشه.دوستان وبلاگ نویس جدید که در حال حاضر در وبلاگتان فعالیت می کنید هرگز وبلاگ خود را ترک نکنید و حداقل اگر وقتی داشتید یک پست بگذارید.

    • دعوت کردن دوستان بیانی.
    از دوستان بیانی به خصوص اقای حامد از وبلاگ یادداشت های حامد و رزمنده از وبلاگ فانوس جزیره و سید جواد از وبلاگ سکوت دعوت می کنم که در این چالش شرکت کنند.ضمنا هر کسی که این پست را می خواند می تواند در این چالش شرکت کند.

    • نحوه ی شرکت در این چالش.
    طبق حرفی که زدم برای شرکت در این چالش یکی از پست های وبلاگتون رو به این مساله اختصاص دهید و مثل من همه این موضوع هایی رو که با تیک سبز و درشت نوشته ام را شما هم بنویسید و زیر هر کدوم توضیحی ارائه بدهید و در اخر چند نفر از کسانی رو به این چالش دعوت کنید.وقتی که پست رو نوشتید می توانید به صورت یک ایمیل به اقای هاتف به ادرس(hi@hatefix.ir) بفرستید یا به صورت یک پیام خصوصی به وبلاگ اقای هاتف به نشانی سایت (

    blog.hatefix.ir) بفرستید.همه این ها به خاطر این است که اقای هاتف در روز موعود پست هایتان را با ادرس وبلاگتان منتشر کند.ضمنا مطالبی رو که انتخاب می کنید سعی کنید که کوتاه باشد.چون این حرکت همراه با هدیه است حتما باید در پست وبلاگتان ادرس وبلاگ اقای هاتف رو لینک کنید که بقیه هم بتوانند در این چالش شرکت کنند.توضیحات بیشتر در مورد شرکت در این چالش در وبلاگ اقای هاتف:(

    blog.hatefix.ir)




    دنیای امروز،دنیای گوناگون رسانه ها و هجوم گسترده ی پیام هاست.در هر دقیقه،پیام های بی شماری دریافت و روانه می کنیم.پیام ما در یک چشم به هم زدن،به دورترین نقاط جهان می رسد و منتشر می شود.در چنین جهانی ما هم باید درست بیندیشیم و خود را به ابزارهای زیستن در ان،مجهز کنیم.

    یکی از ابزارهای موثر زیستن در جهان امروز،مهارت ((نوشتن)) است.کسانی که حرفی برای گفتن دارند و می توانند بنویسند،افکار خود را به راحتی با مردم جهان به اشتراک می گذارند و سخنان خود را به گوش انها می رسانند.دیگر لازم نیست برای یافتن خواننده و انتشار نوشته ها به دنبال ناشری بگردیم.پست میز رایانه می نشینیم و در صفحه ی شخصی یا وبلاگ خود می نویسیم و خوانندگان از سراسر جهان،نوشته ای ما را می خوانند و درباره ی ان نظر می دهند

    نوشتن یکی از لذت های ماندگار است.با نوشتن می توانیم حرف دلمان را به زبان اوریم،عواطف و احساسات خود را اشکار کنیم و دانش و تجربیاتمان را برای دیگران و نسل های اینده به یادگار بگذاریم.

    لذت نوشتن زمانی بیشتر می شود که دیگران نوشته های ما را بخوانند و بپسندند و از ان به نیکی یاد کنند.خوانندگان اگاه و کتاب شناس،معمولا سراغ نوشته های صمیمی،ساده و دلنشین می روند نوشته هایی که شوق خواندن را در خواننده برانگیزاند.

    ممکن است این پرسش به ذهن شما بیاید که ایا نویسندگی یک نبوغ و استعداد مادر زادی است یا مهارتی قابل اموزش و یادگیری است؟ بی گمان نویسندگان بزرگ هم،اصول نوشتن را مادرزادی نیاموخته اند و نویسنده به دنیا نیامده اند.انها هم در اغاز،توانایی خوب نوشتن را نداشتند ولی کم کم با خواندن بسیار،فراگیری اصول نوشتن،تمرین و تکرار به یک چارچوب و نظم فکری رسیده اند و مهارت نوشتن را یاد گرفته اند.

    بسیاری از نویسندگان معتقد هستند،نوشتن مثل یک دارو،سبب درمان می شود و انسان را ارام می کند.روانشناسان هم با نویسندگان،هم عقیده هستند و می گویند:((وقتی انسان مشکلاتش را روی کاغذ می نویسد،از شدت رنج و سختی مشکلات کاسته می شود و ان مشکل در نظرش کوچک تر جلوه می کند و این سبب ارامش روحی او می شود)).

    یادمان باشد فقط با فراگرفتن اصول نوشتن نویسنده نخواهیم شد.انچه سبب موفقیت در کار نوشتن خواهد شد انگیزه و پشتکار ماست.با خواندن کتاب های خوب،ثبت خاطرات روزانه،تشکیل گروه های نویسندگی و . کار نوشتن را فراتر دنبال کنیم تا مزه ی دلچسب و گوارای نوشتن را بچشیم و نوشتن بخشی از برنامه زندگیمان باشد.



    آموزش و پرورش چقدر به دانش آموزان توجه میکند؟!

    از نظر من هیچ دانش آموز خنگ و بی استعدادی وجود ندارد و این ما هستیم که برچسب خنگ بودن را به آنها میزنیم؛ اگر دانش آموزی در یک درس خوب نباشد این بدین معنا نیست که او در هیچ چیزی نمیتواند خوب و موفق باشد اما آیا تا حالا به یک نکته توجه کرده ایم؟

    چرا درس میخوانیم؟

    درس میخوانیم تا بدانیم و بتوانیم از آنها جهت بهبود زندگی خود و دیگران استفاده کنیم و نسبت به مسائل اطراف آگاه باشیم. تا اینجا که به هیچ وجه مشکلی وجود ندارد اما باید خواندن دروس اجباری را کجای دلمان بگذاریم؟ از دوست نداشتن که بگذریم، برخی از این دروس اصلا در آینده برای ما کاربردی ندارند و نقش آنها پر کردن ذهن دانش آموزان و کور کردن توانایی های دیگر آنهاست چون با توجه به این دروس لعنتی، فرصتی زیادی پیش نمی آید که بتوانند استعداد های خودشان را بشناسند و آن را پرورش دهند. چرا باید اصلا این دروس وجود داشته باشند و تازه معیاری برای خنگی و یا زرنگی دانش آموزان باشند؟ دانش آموزی که اگر نمره خوبی نگیرد با واکنش منفی معلم، والدین و همکلاهی هایش مواجه و تنبل نامیده میشود.

    چرا این دروس وجود دارند؟

    خودم هم دلیلش را نمیدانم ولی خوب میدانم که اگر دانش آموزی این سوال را بپرسد، جوابش را اینگونه میدهند: در کنکور و امتحان می آید! چرا نباید آموزش و پرورش درس هایی جایگزین کند که واقعا برای ما کاربرد دارند؛ اینکه بدانیم چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم، مهارت های خودمان را افزایش دهیم، مشکلات را حل کنیم و .

    آموزش و پرورش چقدر به دانش آموزان توجه میکند؟!

    میخواهم که شما به این سوال جواب دهید و بگویید که آموزش و پرورش به چه شکل به ما نگاه و توجه میکند!


    آموزش و پرورش چقدر به دانش آموزان توجه میکند؟!

    از نظر من هیچ دانش آموز خنگ و بی استعدادی وجود ندارد و این ما هستیم که برچسب خنگ بودن را به آنها میزنیم؛ اگر دانش آموزی در یک درس خوب نباشد این بدین معنا نیست که او در هیچ چیزی نمیتواند خوب و موفق باشد اما آیا تا حالا به یک نکته توجه کرده ایم؟

    چرا درس میخوانیم؟

    درس میخوانیم تا بدانیم و بتوانیم از آنها جهت بهبود زندگی خود و دیگران استفاده کنیم و نسبت به مسائل اطراف آگاه باشیم. تا اینجا که به هیچ وجه مشکلی وجود ندارد اما باید خواندن دروس اجباری را کجای دلمان بگذاریم؟ از دوست نداشتن که بگذریم، برخی از این دروس اصلا در آینده برای ما کاربردی ندارند و نقش آنها پر کردن ذهن دانش آموزان و کور کردن توانایی های دیگر آنهاست چون با توجه به این دروس لعنتی، فرصتی زیادی پیش نمی آید که بتوانند استعداد های خودشان را بشناسند و آن را پرورش دهند. چرا باید اصلا این دروس وجود داشته باشند و تازه معیاری برای خنگی و یا زرنگی دانش آموزان باشند؟ دانش آموزی که اگر نمره خوبی نگیرد با واکنش منفی معلم، والدین و همکلاهی هایش مواجه و تنبل نامیده میشود.

    چرا این دروس وجود دارند؟

    خودم هم دلیلش را نمیدانم ولی خوب میدانم که اگر دانش آموزی این سوال را بپرسد، جوابش را اینگونه میدهند: در کنکور و امتحان می آید! چرا نباید آموزش و پرورش درس هایی جایگزین کند که واقعا برای ما کاربرد دارند؛ اینکه بدانیم چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم، مهارت های خودمان را افزایش دهیم، مشکلات را حل کنیم و .

    آموزش و پرورش چقدر به دانش آموزان توجه میکند؟!

    میخواهم که شما به این سوال جواب دهید و بگویید که آموزش و پرورش به چه شکل به ما نگاه و توجه میکند!


    مسابقه ای از جنس اجبار و هیولای ذهن ما

    نمیدانم الان که دارید این مطلب را میخوانید، کنکور داده اید یا نه!

    کنکور یک امتحان اجباری نیست اما برای ورود به برخی رشته ها یک آزمون نه چندان خوب است که اگر در تست زنی خوب باشی، میتوانی از آن عبور کنی اما آیا همه چیز به همین آسانی است؟

    مشکل از چیست؟ 

    مشکل این است که ذهن یک دانش آموز برای چند سال مشغول این آزمون است و این دغدغه در دبیرستان بیشتر میشود؛ اینکه باید از چه کتاب درسی استفاده کند، چگونه در مدت زمان کم تست بزند، استرس نداشته باشد و زمان را بخوبی مدیریت کند، در آزمون های آزمایشی موفق باشد و در همایش های مربوطه شرکت کند و .

    تنبلی یا حقیقت؟!

    باور برخی این است که افرادی که با کنکور مخالف هستند، در واقع افرادی سست و تنبل و بدنبال راهی آسان و به اصطلاح میانبر هستند. خب شاید بعضی ها با این ویژگی ها بیگانه نباشند اما آیا نویسنده این مطلب هم اینگونه است؟!!!

     من هم قبول دارم که برای رسیدن به آرزو ها و اهداف باید سختی کشید ولی  میخواهم برای چیزی سختی بکشم که ارزشش را داشته باشد نه برای امتحانی که از پایه غلط است!

    اینکه سوالات ریاضی را زیر یک دقیقه حل کنی و معنی اصلی این درس را زیر سوال ببری که ریاضی یعنی ریاضت و سختی. باید فکر کرد و فرمول را بدست آورد نه اینکه آن را حفظ کرد.

    اثرات منفی این آزمون

    کسی که وقتش را برای این آزمون میگذارد و شاید هم موفق شود و جزء رتبه های برتر شود اما چه تعداد از این رتبه های برتر، مهارت دیگری جز درس خواندن بلد هستند؟ آشپزی، امور فنی، یادگیری زبان، روابط اجتماعی و .

    قبول دارم که لازم نیست تمام شبانه روز وقت گذاشت اما زمان قابل توجه ای نیاز است!

    میگویند بعد از قبولی در کنکور حس خوبی دست میدهد اما مگر چند بار دوران نوجوانی تکرار میشود؟!

    جایگزین چیست؟

    خوب اگر کنکور حذف شود، باید چگونه تشخیص داد فلان دانش آموز توانایی ورود به رشته اش را دارد؟

    قبل از جواب به این سوال باید توجه کرد که اگر از قبل تر توانایی و استعداد دانش آموز کشف شده بود، دیگر شاهد ازحدام در یک رشته نبودیم و میتوان از تعداد داوطلبان در رشته تجربی این جمله را بخوبی درک کرد!

    و در آخر شما چه جایگزینی برای این امتحان سراغ دارید؟! از نظر شما معیار برای ورود به یک رشته چیست؟ اگر استعداد و توانایی است باید آن را چگونه در درون یک دانش آموز دید؟

    ممنونم که این مطلب را تا آخر خواندید.


    آموزش و پرورش چقدر به دانش آموزان توجه میکند؟!

    از نظر من هیچ دانش آموز خنگ و بی استعدادی وجود ندارد و این ما هستیم که برچسب خنگ بودن را به آنها میزنیم؛ اگر دانش آموزی در یک درس خوب نباشد این بدین معنا نیست که او در هیچ چیزی نمیتواند خوب و موفق باشد اما آیا تا حالا به یک نکته توجه کرده ایم؟

    چرا درس میخوانیم؟

    درس میخوانیم تا بدانیم و بتوانیم از آنها جهت بهبود زندگی خود و دیگران استفاده کنیم و نسبت به مسائل اطراف آگاه باشیم. تا اینجا که به هیچ وجه مشکلی وجود ندارد اما باید خواندن دروس اجباری را کجای دلمان بگذاریم؟ از دوست نداشتن که بگذریم، برخی از این دروس اصلا در آینده برای ما کاربردی ندارند و نقش آنها پر کردن ذهن دانش آموزان و کور کردن توانایی های دیگر آنهاست چون با توجه به این دروس لعنتی، فرصتی زیادی پیش نمی آید که بتوانند استعداد های خودشان را بشناسند و آن را پرورش دهند. چرا باید اصلا این دروس وجود داشته باشند و تازه معیاری برای خنگی و یا زرنگی دانش آموزان باشند؟ دانش آموزی که اگر نمره خوبی نگیرد با واکنش منفی معلم، والدین و همکلاهی هایش مواجه و تنبل نامیده میشود.

    چرا این دروس وجود دارند؟

    خودم هم دلیلش را نمیدانم ولی خوب میدانم که اگر دانش آموزی این سوال را بپرسد، جوابش را اینگونه میدهند: در کنکور و امتحان می آید! چرا نباید آموزش و پرورش درس هایی جایگزین کند که واقعا برای ما کاربرد دارند؛ اینکه بدانیم چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنیم، مهارت های خودمان را افزایش دهیم، مشکلات را حل کنیم و .

    آموزش و پرورش چقدر به دانش آموزان توجه میکند؟!

    میخواهم که شما به این سوال جواب دهید و بگویید که آموزش و پرورش به چه شکل به ما نگاه و توجه میکند!


    در مطالب قبلی سوال های مهمی طرح میشد که جواب مشخصی نداشتند و هدف پاسخگویی و تفکر از طریق شما بود.

    حال که کل مطلب را در عنوان میشود خلاصه کرد، میخواهم به پرسشی که در بالا قرار دارد، فکر کنید و نظر خودتان بفرستید.

    نظر شما به هیچ وجه مورد قضاوت و انتقاد قرار نمیگیرد.


    یادم باشد که زیبایی‌های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی‌های بزرگ باشند.

    یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند، نه آن گونه که می‌خواهم باشند.

    یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم، که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی‌تواند مرا با خود آشتی دهد.

    یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم، چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی‌تواند با دیگران مهربان باشد.

    عمری با حسرت و اندوه زیستن نه برای خود فایده‌ای دارد و نه برای دیگران.

    باید اوج گرفت تا بتوانیم آن چه را که آموخته‌ایم با دیگران نیز قسمت کنیم.

    لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید،. رنگ‌هایی را که بایسته است بر آنها بزن!

    روزهایت رنگارنگ؛ سال نو مبارک

    نوروز ۱۳۹۹ مبارک




    بعد از پویشی که اقای صفایی نژاد برای

    توسعه خدمات بلاگ بیان انجام نمود مدیران بلاگ بیان قول دادند که خدمات بهتری برای کاربران بلاگ بیان انجام بدهند که متاسفانه جز دو خدمات دیگر هیچ واکنشی نشان ندادند.امیدوارم با این پویش کمکی از ما بر میاد که توسط وبلاگ

    نقل بلاگ به راه افتاده مدیران بلاگ بیان واکنشی از خود نشان بدهند.

    1-به نظر من اگر از راهی می خواهید منابع مالی بلاگ بیان رو تامین کنید باید قالب های جدید طراحی و ان را با قیمت مناسبی برای فروش بگذارید.

    2- قیمت امکانات اختیاری در پنل کاربران قیمت های سال های گذشته هست باید قیمت ها را بروز کنید.

    3-متاسفانه کاربران زیادی از طریق تماس با بیان به شما پیام می دهند ولی شما هیچ واکنشی برای پاسخ به انها نمی دهید اگر می شود یک قسمتی بالای قالب پنل کاربران بلاگ بیان اخصاص بدهید و بنویسید مثلا موجودی فعلی شما (0) این موجودی به چه درد می خورد اگر کسی نیازی داره و و میخواد به شما پیام بده یک مبلغی از موجودی ان کم بشه و زمانی که موجودی ان صفر شد مبلغی بپردازد که موجودی ان افزایش یابد و در مقابل شما هم حتما پاسخ ان کاربر را بدهید و .

    4-برای تنظیمات ساده و پیشرفته در پنل کاربران بیان امکانات خیلی خوبی قرار بدهید و در مقابل همان امکانات را پولی کنید که اگر شخصی اون امکانات مناسب رو دوست داشت خرید کند.

    5-از همه مهمتر برای اینکه یک درامد زایی برای شما مدیران بلاگ بیان باشه تبلیغات رو در همه وبلاگ ها بگذارید که اگر کسی دوست داشت تبلیغات نباشه ان امکان رو با پولی مناسبی خریداری کند که غیر فعال بشه.

    6- در صفحه اصلی مدیریت یک صفحه قرار بدهید به نام کاربران انلاین که با هم بتوانند چت کنند و در مقابل این امکان رو برای همه غیر فعال کنید.

     (حتی تعداد کاربران بیان هم نشان ده) تا اگر کسی خواست ببینه چه کسی در پنل کاربران بیان انلاین هست و شاید کار فوری با ان فرد و داره همراه با نام کاربری و اواتار نشان بدهد و با هم گفت و گو کنند. این امکان رو پولی کنید به نظرم این کار خیلی جالبی هست.

    فعلا همین شش نکته در ذهنم بود اگر چیزی به ذهنم اومد حتما می نویسم.

    از وبلاگ

    فانوس که من رو به این پویش دعوت کرد خیلی ممنون دار هستم.

    دعوت می کنم از هر کسی که این پست را خواند در این پویش شرکت کند.

    به امید روزی که مدیران بلاگ بیان واکنشی از خود نشان بدهند.



    مردم به دیدن فیلم های ابرقهرمانی میروند در صورتی که میدانند که در اکثر موارد آدم های خوب پیروز ماجرا هستند ولی چیزی که در اصل برای تماشایش میروند این است که این قهرمانان چگونه و چرا برنده میشوند!

    .

    این روز ها هم سپری میشوند ولی کاش به این سادگی بود، اینکه چطور تمام میشود و چه قیمتی دارد، مهم است.


    آخرین مطالب

    آخرین ارسال ها

    آخرین وبلاگ ها

    آخرین جستجو ها